آنچه طی عمر حال دیگر طولانی تاریخ سینما در جریان است، عموماً واکاوی این جدال بنیادین بوده که ذات راستین سینما و قصهگویی از دریچه آن، بیشتر خواهان بازتاب بیچونوچرای جهان پیرامون است، یا برعکس، میبایست از جادوی این جهان همزمان تصویری و صوتی، برای آفریدن دنیایی اندکی متمایز از جهان بیرون و تصاویری بهتآور بهره گرفت؟ در اثنای این کشمکش ازلی-ابدی در میان طلایهداران هنر-صنعت-رسانه سینما، عدهای دیگر نیز ظهور کردند که بر این اعتقاد بوده و هستند که سینما، با حرکت میان مرز باریک واقعیت و تخیل، قادر خواهد بود اهداف اصلی هر دو گروه مذکور را در حد اعلایش ممکن سازد و از این طریق، دست به ایجاد نوعی از بازنمایی واقعیت اجتماعی بزند که هرچند میتوان ردپای تحقق پرسش مرکزی و محرکهای داستانیاش را جایی درون جامعه و با تکیه بر منطق بیرونی درام پیدا کرد، اما شیوه بازنمایی از آن واقعیت و شاخ و برگ دادن به روند تحول شخصیتها و نمایش فراز و فرود کشمکشها و بحرانها در آن، کاملاً با روند تخیل و شهود مخاطب وارد چالش و تعامل میشود و بدین طریق، ما با نوعی از سینمای داستانگو طرف خواهیم بود که راهکار ایستادگی در برابر واقعیت هولناک بیرونی را، در ذهنیت و جایی خارج از چارچوب قابل دسترسی تصویر جستوجو خواهد کرد.
یکی از مهمترین مؤلفان و داعیهداران شمایلسازیهای غریب و ابهامآمیز سینمایی در هنر معاصر جهان که آشکارا ضمن تأثیرپذیری از المانهای امتحانپسداده سینمای گیشه آمریکا، به شکل توأمان با آنها سر مخالفت نیز داشته، بونگ جون هو است؛ فیلمساز کرهای که در تمام ساختههایش- اعم از بازنمایی بلایی که شک و تردید بر سر انسان مانده بر سر دوراهی سنت و مدرنیته میآورد، در درام جنایی غیرمتعارفی مثل خاطرات قتل، یا حتی کمدی سیاه اندوهناک او در وصف پیامدهای تراژیک یک بازی مبتنی بر شکافهای هولناک طبقاتی در اثری کاملاً موفق مثل انگل- همواره بر این اصل تعیینکننده پافشاری کرده که برای نمایش بسیاری از تردیدها، رنجها، تصمیمات و البته سویههای تاریک وجود انسان امروزین، راه...