ارسطو در بوتیقا، مهمترین مهارت را استفاده از استعاره بیان میکند و بهکارگیری آن را منوط به درک شباهتها میداند؛ توانمندیای که نتیجه تلاش آگاهانه برای شناخت شگردهای بیانی در خلق درام و روشهای استفاده از آنهاست. استعاره از این جهت اهمیت دارد که عاملی برای عمق بخشیدن به درام و خلق لحظات مؤثر است. رویا زنی مستقل، توانمند و پرانرژی است که علیرغم میل درونی، به خواست همسرش و برای همراهی با او، تصمیم به مهاجرت از ایران گرفته و مشغول انجام کارهای نهایی است. سکانسهای یادگیری دوچرخهسواری که با شوخی و خنده رویا همراه است و عکس یادگاری گرفتن با همکاران در خیریه، در روشنی روز اتفاق میافتند. اما وقوع حادثه محرک که دیدن دختر ناشناس (زیبا) است، در شب اتفاق میافتد؛ شبی بارانی و بدون ماه، که آغاز خسوفی طولانی در زندگی رویاست.
پس از ورود زیبا، تمام لحظات بحرانی در شب اتفاق میافتند. در طول شب است که رویا صدای گفتوگوی زیبا با پرستار بیمارستان را میشنود و تردیدش آغاز میشود. در آغاز شب است که از بیمارستان به همراه بابک به خانه میآید و برخلاف تصورش، زیبا را در خانه میبیند. شب به دست بابک و زیبا در اتاق حبس میشود و هنگام شب و در پرتو نور مُقطع یک مهتابی نیمسوز، زیبا حقیقت وحشتناک را به او میگوید. در ادامه همان شب هم با مراسم جشن تولد و مهمانان که همهشان، حتی پدرش، منکر وجود او هستند، روبهرو میشود.
بیان این رخدادها در دل شبهای تاریک، زمانی معنای استعاری پیدا میکند که در تقابل با شب شاد و روشنی که رویا با آرش گذرانده و تماشای قرص ماه که آرش از آن با عبارت «حظ بصر» یاد میکند و نیز سکانسی که رویا پس از دزدیده شدن هویت اصلیاش و تحمیل هویتی جعلی، برای نخستین بار در طول فیلم، قرص کامل ماه را میبیند و تصویر تار آن پیش چشمش واضح میشود، قرار میگیرد. سکانس پایانی هم که شبی پرنور در فضایی شاد است و رویا آرش را میبیند و با هم به تماشای آتشبازی میایستند، معنای دیدن آن ماه را کامل میکند و پایانی امیدبخش برای این خسوف است. بدیهی است رخ دادن تمام این حوادث در روشنایی روز، نمیتوانست انعکاسدهنده هیچیک از حالات عاطفی شخصیتها مثل دلهره، تردید، سردی، ابهام و فاصله باشد. اما اکنون تکرار این عنصر نمادین در سراسر درام، نهتنها از کیفیت معنایی آن نکاسته، بلکه وجوه عاطفی آن را هم برای شخصیتها و هم برای تماشاگر، پررنگتر و تأثیرگذارتر کرده است. استعاره دیگر به کار گرفتهشده در فیلمنامه بی رویا که اصلیترین آنهاست، مسئله هویت است؛ موضوعی که از مهمترین دغدغهها و دلواپسیهای انسان عصر مدرن شده و آرین وزیردفتری، برای ساخت فیلم اول خود، جسورانه آن را انتخاب کرده است. همانطور که در آغاز این متن اشاره کردم، رویا زنی مستقل و پرانرژی است که تکلیفش را با خود و زندگیاش روشن کرده و میداند چه میخواهد و در کدام مسیر باید حرکت کند. بر خلاف او، بابک از آنچه هست و دارد، راضی نیست و معنای وجودی و هویتش را در جغرافیایی دیگر میجوید و تصمیم گرفته به هر قیمتی که شده، مهاجرت کند. زیبا نیز که وضعیتی اسفبارتر از همه دارد، انکار هویتش را انتخاب کرده و از بودنی که مردان خانواده برایش تعریف کردهاند، بی هیچ چشماندازی، گریخته است. لایه عینی روایت، تقابل این دو نفر با رویاست. بابک که فقط به فکرِ رفتن است و برایش فرقی ندارد آن که همراهیاش میکند، همسرش است یا زنی دیگر، و زیبا که از همه جا رانده شده و حالا که به سرپناهی رسیده، نمیخواهد آن را از دست بدهد؛ دو انسان تحقیرشده که مثل نمونههایشان در دنیای واقعی، از تحقیر و بهرهکشی از دیگران ابایی ندارند و برای رسیدن به هدفشان به سوءاستفاده فکری و جسمی از رویا و تحمیق او دست میزنند. در معنای استعاری، بابک و زیبا و همه دیگرانی که در این نمایش شرمآور و ویرانکننده همراه آنها هستند، نمادی از جوامع سرمایهداری و استثمارگرند.
رویا به هویت خلقشده، هویتی بر مبنای ماهیت وجودی خودش (ارزشها، اهداف و چشمانداز شخصی) و مستقل از آنچه دیگران دربارهاش میگویند، دست یافته است و این موقعیتی است که جامعه آن را برنمیتابد. پس رویا یا باید هرطور شده، حتی به بهای خیانت به آرش، همراه بابک برود، یا تغییر کند و به فرد دیگری که فاصلهای بسیار با خود واقعیاش دارد، بدل شود.
میتوان گفت فیلمنامه بی رویا برای پرداخت نمادین تلاش کرده در امور عینی و استعاری جانب تعادل را نگه دارد؛ تعادلی که اگر نباشد، مفاهیم عمیقتر آنقدر آشکار بیان میشوند که تمام لذت کشف معنا را از تماشاگر میگیرند و او را به جای اثری عمیق و چندلایه، با اثری سطحی و شعارزده روبهرو میکنند. البته این تلاش در بخشهایی از فیلم هم به ثمر ننشسته و ابهاماتی بیکارکرد را در فیلم به وجود آورده است. برای مثال، تحمیل هویت هانیه به رویا با بخشهای دیگر فیلم- جز احتمال خوانشی بر مبنای جنسیت- همخوانی ندارد. بدینگونه که قرار است القا شود زنی مستقل و فعال را به زنی خانهنشین و منفعل بدل کردهاند و... و از این دست موارد است که باعث نزول کارکردهای استعاری در فیلمنامه میشوند.