فوتوریسم عشق

بازنمایی زمان و خاطره در داستان «زندگی‌های گذشته»

  • نویسنده : تکتم نوبخت
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 210

با شروع داستان، دو مرد و یک زن را می‌بینیم که نیمه‌شب در کافه‌ای پشت میز نشسته‌اند و در حال صحبت‌اند، و دو غریبه که چهره آن‌ها را نمی‌بینیم، درباره رابطه این سه نفر حدس‌های بی‌نتیجه می‌زنند. یک مقدمه کوتاه و چالش‌برانگیز با طرح یک پرسش در مورد موقعیت‌ها و شخصیت‌ها که مضامین را نمایندگی می‌کند و ایده داستان که از آن سرچشمه می‌گیرد، یعنی واکاوی یک عشق در گذر زمان که با کلیشه‌های مرسوم سینمایی نسبتی ندارد و نگاه تک‌سویه به مقوله عشق را رد می‌کند و به چالش می‌کشد. برای تقویت این ایده مرکزی، داستان در سه بازه زمانی 12 ساله روایت می‌شود. در اولین بازگشت به گذشته به سئول، به کودکی نورا و هه سونگ، می‌رویم.

 آن‌ها هر روز مسیر خانه تا مدرسه را با هم طی می‌کنند. جایی از کوچه‌های تنگ و سربالایی شهر راهشان از هم جدا می‌شود و بعد به خانه و دنیای دیگری با نگرش و آینده‌نگری متفاوت قدم می‌گذارند و جدایی و فاصله میان نورا و هه سونگ از همین نقطه آغاز می‌شود. یعنی دو خانواده، یکی متعلق به سنت‌ها و فرهنگ کره جنوبی که یک زندگی معمولی را ترجیح می‌دهد و یکی در رویای مهاجرت و زندگی مطلوب‌تر. نورا به همراه خانواده به کانادا می‌رود و 12 سال بعد به طور ناگهانی این دو دوست دوران کودکی به طور غیرمنتظره‌ای به هم پیوند می‌خورند. دیدار دوباره هه سونگ و نورا در صفحه نمایش در یک جهان برساخته با اسکایپ و ویدیو چت که فرسنگ‌ها با عشق کلاسیک و نمایش متعارف و مرسوم آن در آثار سینمایی فاصله دارد و اما هم‌چنان پرقدرت و تعیین‌کننده است. تا جایی که نورا که طی یک تماس با هه سونگ آرزوی کنار او بودن در سئول را می‌کند، برای مخدوش نشدن برنامه‌ها و هدف‌هایش ناچار به قطع ارتباط با هه سونگ می‌شود و این وقفه تا 12 سال ادامه پیدا می‌کند. نورا مقهور زندگی در جهان مدرنی است که در آن دل‌بستگی‌های معمول با رشد فردی و جاه‌طلبی‌های شخصی در تناقض است، همان‌طور که کره‌ای بودن با آمریکایی بودن. او وقتی که به همراه خانواده سئوا را ترک می‌کند، در جواب دوستان هم‌کلاسی‌اش که چرا مهاجرت می‌کنید، می‌گوید: «چون کره جنوبی جایزه نوبل نداره.»

وقتی مادر نورا دیداری را میان دخترش با پسر مورد علاقه‌اش در مدرسه ترتیب می‌دهد تا با خاطره خوبی سئول را ترک کند، درحالی‌که مادرها در گوشه‌ای نشسته‌اند و درباره ماندن یا رفتن حرف می‌زنند، نورا و هه سونگ را می‌بینیم که از مجسمه‌های عظیم موزه هنر مدرن سئول آویزان شده‌اند و با هم بازی می‌کنند و بعد دمی در میان آن صورتک‌های چندپاره‌شده بزرگ استراحت می‌کنند. نمادی از زیست در مدرنیته است که آن‌ها را در بر گرفته و در مقابل قدرت آن گریزگاهی ندارند و هر دو مغلوب آن هستند. (در مکاتب هنری قرن بیستم مثل کوبیسم و فوتوریسم هنرمندان بُعد زمان را وارد آثار هنری کردند و سرعت و حرکت به عنوان نماد زندگی مدرن شکل تازه‌ای به آثار هنری، چشم‌انداز‌های هنری و به‌خصوص هنر مجسمه‌سازی داد.)

نورا از کره جنوبی به کانادا و بعد نیویورک می‌رود تا از مواهب زندگی در کشورهای توسعه‌یافته بی‌نصیب نماند و زندگی تازه‌ای به عنوان دانشجوی نمایشنامه‌نویسی برای خودش رقم بزند و همان آینده‌ای را که والدینش از او می‌خواهند، بسازد. دوگانه کره جنوبی/ نیویورک، از همین‌جا، از بخش دوم داستان، وقتی که نورا و هه سونگ در فیس‌بوک همدیگر را پیدا می‌کنند، مضامین داستان یعنی زمان، عشق و خاطره را توسعه می‌دهد و تا نقطه پایانی فیلم، یعنی دیدار در 12 سال بعد در میان‌سالی و در نیویورک پیش می‌برد. تا جایی که در یک‌سوم پایانی، نورا که در دیدار با هه سونگ بعد از 24 سال، مجذوب او شده، به آرتور، همسرش، می‌گوید که هه سونگ یک مرد کره‌ای است و دوستانش را کره‌ای/ آمریکایی و هه سونگ را «تماماً کره‌ای» می‌خواند.

 آرتور که با حضور عشق کودکی همسرش در نیویورک دچار تردیدهایی در رابطه‌شان شده، به نورا می‌گوید که بخشی از وجود او متعلق به کره است، چراکه نورا فقط در خواب‌هایش که رویاهای او هستند، کره‌ای حرف می‌زند. مفهوم «این یان» که نورا شیفته آن و به آن باور دارد و سرنوشتش را دست‌خوش این ایده کهن‌الگویی می‌داند، برگرفته از تمدن و فرهنگ آسیایی است. این تقابل‌ها هم‌چنین لحن داستان‌گویی و استعاره‌‌هایی را که در خدمت مضمون‌اند، طراحی می‌کند. تقابل و تضاد میان عشق ساکن و ساکت و کورمال کورمال هه سونگ و نورا و سرعت و حرکت و شتاب زندگی این لحن را می‌سازد. زندگی گذشته هه سونگ و نورا از کودکی تا نوجوانی، سربازی هه سونگ، دانشگاه، تا ازدواج نورا، همه چیز فشرده و موجز در یک بازه 24 ساله پیش می‌رود. ریتم تند گذر زمان و ضرباهنگ نفس‌گیر و کند عشق میان هه سونگ و نورا در راستای دوگانه کره/ نیویورک و این تقابل است. زمان می‌گذرد، همه چیز عوض می‌شود و در این بین، یک رابطه حسی غیرقابل انکار همیشه وجود دارد. داستان و تمام عناصرش این مفاهیم دوگانه را نمایندگی می‌کنند؛ کاوش ظریف و پرقدرت در مورد عشق، سرنوشت، آینده، گذشته، خاطره و نوستالژی.

 زندگی‌های گذشته فیلمی است برای همین دوران و متعلق به جهان و مناسبات امروزی. که عشق را در منشوری بازتاب می‌دهد که از زیست سنتی فاصله گرفته. ریتم کش‌دار یک دلدادگی در نقطه مقابل هجوم گذر زمان تصویر تازه‌ای از عشق را در سینما مخابره می‌کند که تمام مناسبات عاطفی را در شخصیت‌پردازی‌های فیلم‌های عاشقانه به چالش می‌کشد. شخصیت آرتور به عنوان یک ضلع این مثلث عشقی و نحوه مواجهه او با بحرانی که پایه‌های ازدواج او و نورا را می‌تواند در هم بریزد، صمیمی، محترمانه و انسانی است. زیبایی روابط میان هه سونگ و نورا و آرتور از آن‌جایی است که این آدم‌ها به تمام احساسات انسانی وفادار می‌مانند.

وقتی که نورا تردید می‌کند که آیا زندگی با آرتو همان چیزی است که خانواده او از مهاجرت از کره می‌خواستند به دست بیاورد، خاطره و حسرت گذشته رنگ تازه‌ای می‌گیرد و مخاطب پابه‌پای نورا و هه سونگ در این افسوس غرق می‌شود. اوج افسوس برای ناکامی یک عشق غمناک و فراموش‌شده لحظه‌ای است که نورا هه سونگ را برای سوار شدن به تاکسی بدرقه می‌کند و در آن دقایقی که در سکوت بدون هیچ حرفی به هم خیره می‌مانند. این لحظه‌ای است که بنا به سیاق فیلم‌های عاشقانه، می‌توانست لحظه کوتاه هم‌آغوشی قبل از جدایی عشاق باشد، اما نویسنده حتی این انتظار مخاطب را نیز برآورده نمی‌کند تا همه چیز بیشتر رنگ واقعیت بگیرد و درست شبیه زندگی واقعی باشد. زندگی‌های گذشته هر پیش‌فرض کلیشه‌ای درباره عشق را به چالش می‌کشد و دنیایی را تداعی می‌کند که در آن هر تصمیمی قدرت دگرگون کردن همه چیز را دارد، با یک تفاوت؛ این‌که عشق در آن واحد به طرز پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی‌ای مسیر خود را می‌رود.

مرجع مقاله