ساندرا، که نویسندهای سرشناس است، در خانه ییلاقیاش بر فراز کوههای آلپ روی کاناپه نشسته و در حال مصاحبه درباره ایده رمانهایش با دختری جوان است. توپی از بالای پلهها به طبقه پایین، جایی که ساندرا و مهمانش در حال گفتوگو هستند، میافتد و اسنوپ، سگ خانگی آنها را که عضو مهمی از خانواده است، میبینیم که به دنبال توپ به طبقه پایین میدود. توپ را در دهانش نگه میدارد و به ساندرا و دختر جوان که گرم صحبت هستند، خیره میشود. در همان لحظه، صدای بلند موسیقی از طبقه بالا شنیده میشود و رفته رفته به شکل سرسامآوری اوج میگیرد، تا جایی که ادامه صحبت کردن را برای ساندرا و دختر جوان ناممکن میکند. او اشاره میکند که ساموئل، شوهرش، که در طبقه بالا مشغول کار است، به این کار عادت دارد و مصاحبه را به وقتی دیگر موکول میکند. دختر جوان سوار ماشینش میشود و بهناچار خانه را ترک میکند. ساندرا به اتاقش در طبقه بالا میرود، و دنیل، پسر 11 ساله خانواده، همراه با اسنوپ برای قدم زدن به بیرون میرود و کمی بعد، جنازه نقش بر زمین ساموئل را در میان برفها میبینیم که از بالا به پایین افتاده و او اینطور به ما معرفی میشود؛ مردی سقوطکرده و غرق در خون در میان برفها. ساندرا وحشتزده با پلیس تماس میگیرد، پزشکی قانونی جنازه ساموئل را بررسی میکند و به پاسخ مشخصی نمیرسد و قتل یا خودکشی در ابهام میماند که وظیفه رازگشایی آن به ادامه داستان محول میشود. تیتراژ بالا میآید و آناتومی یک سقوط با این مقدمه آشنا آغاز میشود. مقدمهای برای گفتن یک درام جنایی و معمایی با پیچشهای داستانی و گرهگشاییهای متعلق به خود. الگویی آشنا برای ساماندهی یک جنایت که حول محور یک خانواده و روابط میان زوجین میچرخد و داستان کار خود را با طرح یک پرسش آغاز میکند: «آیا ساندرا ساموئل را کشته؟» و این پرسش همچنان تا آخرین نقطه داستان و در طول دو ساعت و 30 دقیقه فیلم به قوت خود باقی میماند و مسیری که برای پاسخ دادن به این سؤال در داستانی که ابتدای امر و در مقدمه کوتاه خود، از مؤلفههای ژانری تبعیت میکند، طی میشود، همان چیزی است که آناتومی یک سقوط را از آثاری از این دست متمایز میکند. در اینجا پاسخ به معمای یک قتل یا معمای یک خودکشی تنها معطوف به گرهگشایی پایانی مختص به درامهای جنایی نیست و موتیف «سقوط» به عنوان یک کاتالیزور متنی به شکل یک استعاره پرقدرت ظاهر میشود و تمام ایدههای داستان را به طور موازی در کنار هم قرار میدهد. در اینجا با یک درام دادگاهی سروکار داریم که به سمت کندوکاو و تشریح و البته قضاوت رابطه زناشویی ساموئل و ساندرا میرود، اما حلوفصل معمای سقوط ساموئل نه به یک پاسخ، که به چند پاسخ منتهی میشود که تمامی آنها نیز همچنان تا پایان داستان تا اندازهای (به باور نگارنده) مبهم هستند؛ سقوط از بالای پنجره، سقوط و فروپاشی یک ازدواج و سقوط یک نویسنده. ساموئل نویسندهای است که معتقد است ساندرا هم در حرفه شخصی و هم در زندگی زناشویی او را چپاول کرده و مخاطب را به این مضمون میرساند که سقوط ساموئل پیشتر از اینها اتفاق افتاده. حالا باید دید چطور خالق داستان همه این ایدهها را در بیانی نمادین و استعاری هم در شناساندن شخصیتها، ساموئل، ساندرا و دنیل و هم در داستانگویی طراحی میکند. دنیل، پسر ساموئل و ساندرا، در چهار سالگی دچار سانحهای میشود و بیناییاش را تا اندازهای از دست میدهد. در مواجهه با معمای قتل پدر و در جریان و روند دادگاه او به معرفتی متمایز از زندگی خودش و والدینش میرسد که همچنین استعارهای از بلوغ است. دید ضعیف چشمان ساموئل در مورد رازگشایی واقعیتهایی که زندگی پیشِ روی او گذاشته، همان ناکافی بودن قدرت درک او برای پیچیدگیهای شخصیتی پدر و مادر و رابطه میان آنهاست. او با وجود دید کم، با قدرت حس و ادراکش پیانو مینوازد و درنهایت همین ادراک او از وقایع و تمایز میان آنچه رخ داده و آنچه خیالی است، رأی دادگاه را به نفع ساندرا برمیگرداند.
خاطرات دنیل از پدر که با فلشبکهایی شاعرانه رابطه وفادارانه و عالی میان این دو را تصویر میکند، تماماً استعاری و نمایشی قدرتمند از پیچیدگیهای عواطف انسانی است که مدام نتیجه و پاسخ روشن و صریح را در مورد معمای یک سقوط به تعویق میاندازد. اسنوپ، سگ دنیل، نمادی از پدر میشود و ساموئل وقتی که در راه بازگشت از دامپزشکی با دنیل در ماشین نشسته، میخواهد زندگی اسنوپ را تصور کند. او اسنوپ را نماد و نشانهای از حضور خودش در خانه میداند که با وفاداری تمام عمرش را در یک ازدواج صرف مراقبت و اهمیت دادن به همسر و پسر کوچکش کرده. وقتی در مقدمه داستان اسنوپ را میبینیم که با نگاهی خیره و توپی در دهانش در همان حال که قصد دارد دنیل را سرگرم کند، نگران همصحبتی ساندرا با یک زن جوان است، مترادفی میشود برای نگرانیها و تشویش ساموئل از اینکه همسرش دیگری را به او ترجیح بدهد و گمانهزنیهای او برای شروع یک خیانت دیگر. این مترادفسازی میان اسنوپ و ساموئل تا جایی پیش میرود که اسنوپ در کنار ساموئل در اقدام به خودکشی با آسپرین، مسموم میشود و درنهایت، دنیل با آزمایش تازهای روی اسنوپ، تا آستانه مردن پیش میرود تا پی به راز خودکشی پدر ببرد. در پایان فیلم و با آسودگی ساندرا از رهایی از دادگاه نیز میبینیم که او در گوشهای میخزد و اسنوپ را که نمادی از ساموئل است، در آغوش میگیرد و نوازش میکند و این حاصل تحولی در شخصیت ساندرا است. دگرگونی شخصیت ساندرا در طول روند دادگاه به شکل ناخودآگاهی پیش میرود. او که بحث و جدل خودش با ساموئل را حالا در حضور دیگران و در محکمهای که کارش قضاوت است، میشنود، گویی همراه با هیئت منصفه با زاویهای دیگر از رابطه زناشویی مواجه میشود که تا پیش از این کشف نشده بود. ساندرا در داستانهایش تا اندازهای از واقعیتهای زندگیاش بهره میبرد و این مرز باریک میان خیال و واقعیت همان چیزی است که در داستان به عنوان یک عنصر کارآمد ظاهر میشود و واقعیت زندگی ساندرا و ساموئل را در مقابل آن چیزی که خیال میکردهاند، به شکل عریانی نمایان میکند. در مورد استعارهسازی در آناتومی یک سقوط میتوان بسیار حرف زد. کلبه ساموئل و ساندرا در بالای کوههای آلپ است و آنها از هر رفتوآمدی در کلونی کوچک خود محروم ماندهاند و زندگیای نه شبیه همه آدمها دارند. بعد از سقوط ساموئل ساندرا برای مواجهه با واقعیت زندگیاش باید به دادگاهی برود در گرنوبل و در پایین کوههای آلپ و از نقطه امن خودش فاصله میگیرد. این آمدورفتها از آلپ به گرنوبل در مورد دنیل (با توجه به دید ضعیف چشمهایش) مصادف میشود با داشتن دیدی وسیع به واقعیتها و درنتیجه بلوغ. در پایان، او به مادر میگوید از اینکه به خانه برگردد، میترسیده و ساندرا هم همین موضوع را تأیید میکند. خانه در فراز کوههای آلپ است و دادگاه در گونوبل و آنها باید برای رسیدن به جهانی تازه و دستوپنجه نرم کردن با واقعیتهای زندگیشان، نوعی دیگر از سقوط را تجربه کنند. تجربهای از احساس و ادراک که با استعارههای قوی آن دو را به درک تازهای از ساموئل و از خودشان نیز میرساند.
زبان در اینجا نیز کارکردی استعاری دارد. ساندرا آلمانیزبان است و ساموئل فرانسوی. آن دو مجبورند برای ارتباط با هم به زبان انگلیسی حرف بزنند و از طرفی، محل زندگی آنها در فرانسه است. این در حالی است که ساندرا نمیتواند و شاید نمیخواهد فرانسوی صحبت کند و در صحنههای دادگاه نیز که باید به زبان فرانسه صحبت کند، درنهایت بخش بیشتر اظهاریههایش به زبان انگلیسی است تا بتواند احساسات و دریافت خود را از رابطهاش با ساموئل بهدرستی بیان کند. با توجه به همه اینها، آناتومی یک سقوط نه صرفاً یک درام جنایی یا درام دادگاهی است، که چیزهایی فراتر دارد. واگویه نهایی دنیل در جایگاه شهود است که سرانجام رأی نهایی را صادر میکند و نه تمام آن مدارک و شواهد و عدلهای که ساندار را در مقام متهم معرفی میکرد. درواقع، قواعد و اصول قانون برای کشف واقعیتها و زاویه دیگری از رخدادها به کمک ساندرا و دنیل میآید و درنهایت با تغییر در ادراک دنیل در روند دادگاه از رابطه پدر و مادرش، راز ساموئل و ساندار آشکار میشود.