آنچه یک شخصیت داستانی را در مدیومهای روایی میسازد، مجموعهای از مشخصات ظاهری، ویژگیهای اخلاقی، جهانبینی و رفتارهاست. بااینحال، ماجرا در سینما متفاوت است. عنصر اصلی سینما تصویر است و در این مدیوم برخلاف رمان و تئاتر، مجال چندانی برای معرفی شخصیت با کلمات وجود ندارد. شناخت شخصیت در سینما از سطح به عمق اتفاق میافتد و همین مسئله، شخصیتپردازی در سینما را به کاری پیچیدهتر نسبت به دیگر مدیومها تبدیل میکند. در رمان و تئاتر، شخصیتها معمولاً بر اساس ویژگیهای اخلاقی و جهانبینیشان دست به عمل میزنند و رفتارهایشان، مؤید اخلاقیات و جهانبینی آنهاست. این روند در سینما- بهویژه سینمای قصهگو- برعکس است. یعنی آنچه مقدمه شناختِ جهانبینی و اخلاقیات است، اعمال و کنشهای فرد است. بهیادماندنیترین شخصیتهای تاریخ سینما، همانهایی هستند که تماشاگر میتواند از پس تصمیمات و کنشهای آنها، به عمیقترین لایههای شخصیتیشان راه یابد.
با توجه به توضیحات فوق، میتوان گفت شخصیتپردازی در فیلمنامه سرهنگ ثریا، یک شخصیتپردازی دقیق و کنشمحور است. آنچه امتیاز شخصیتپردازی در این اثر به حساب میآید، پرداخت دقیقی است که از پس کنشهای بیرونی ثریا، تماشاگر را با درونیات و عواطف او آشنا میکند.
ترسیم چهره یک زن فرمانده
در ابتدای فیلمنامه و پس از صحنه افتتاحیه، ثریا از اتاق کانکسیاش خارج میشود. او شروع میکند به صدا زدن نام دیگر افرادی که برای دیدن عزیزانشان، اردوگاه آزادی را پشت حصارهای اردوگاه اشرف برپا کردهاند و در انتظار فرزندانشان هستند. صدا زدن اشخاص، به نوعی فرا خواندن آنها به ماجراست. از همان ابتدا، گویی این ثریاست که دیگران را به ماجرا دعوت میکند. در مقدمه فیلمنامه، ثریا با شعف بسیار در حال رسیدگی به امور خانوادهها دیده میشود و بهسرعت با نقش محوریای که در اسکان خانوادهها ایفا میکند، به نظر میرسد رهبری اردوگاه آزادی را بر عهده دارد. اما این رهبری، باید با کنشی جدیتر اثبات شود؛ کنشی که بهسرعت پس از حادثه محرک فیلمنامه اتفاق میافتد. جایی که برخلاف انتظارات، مجاهدین خلق اجازه ملاقات خانوادههای کمپ آزادی با فرزندانشان را نمیدهند. آنها با قتل پیرمرد گیلانی که پدر یکی از ساکنان اشرف است، ضرب شست نشان میدهند و جدیت و سبعیت خود را آشکار میکنند. این اتفاق ترس را به اردوگاه آزادی میآورد و برخی را میان ماندن و برگشتن مردد میکند. اینجاست که ثریا بار دیگر با صدایی رسا وارد میشود و خانوادهها را به مقاومت دعوت میکند و به آنها امید میدهد. اما ثریا کنشگر است و مقاومتش در کلمات خلاصه نمیشود. او راهحل دارد و برای مقابله با منافقین، همه را بسیج میکند و چند بلندگو را برای رساندن صدای اهالی کمپ آزادی به مجاهدین خلق، به کار میگیرد. درواقع، کسی که در مقابل وحشتافکنی منافقین میان خانوادهها کنشگری میکند، ثریاست و آنچه او را لایق رهبری جمع کرده، همین اهل عمل بودن است.
اولین بار که ثریا پشت حصارهای اردوگاه اشرف میکروفون به دست میگیرد، با آوردن نام پسرش، او را خطاب قرار میدهد و از او میخواهد اردوگاه را ترک کند. در بین صحبتهای ثریا، هیچ حرف ایدئولوژیکی شنیده نمیشود. ثریا منافقین را صرفاً کسانی میبیند که اجازه نمیدهند او با پسرش ملاقات کند. درواقع، نگاه ایدئولوژیکی درکار نیست. همه چیز در برابر مهر مادری رنگ باخته و تحتالشعاع حس دلتنگی مادری قرار گرفته که سالها از دیدن پسرش محروم بوده است. ثریا حین صدا زدن فرزندش بغضش میگیرد و مینشیند، اما در همین لحظه، میکروفون را از خودش دور میکند تا صدای گریهاش شنیده نشود. ثریا شخصیتی قدرتمند دارد و از پس رهبری زنان و مردان اردوگاه برمیآید، اما سنگ نیست و عواطف سرشاری دارد. این نگاه دقیق فیلمنامهنویس، تا انتها ادامه دارد و نمیگذارد ثریا شخصیتی مردانه پیدا کند. قدرت ثریا زنانه است و گویی از همین زنانگی و لطافت برای رهبری اردوگاه آزادی نیرو میگیرد و به این ترتیب، صلاحیتی بیش از مردان برای رهبریِ جمع مییابد.
آنچه موجب آمدن خانوادهها به عراق و پشت حصارهای اشرف شده، دلتنگی و مهربانی است. عواطف خشت اول برپایی اردوگاه آزادی بودهاند. مشخص است در چنین وضعیتی، زنی مانند ثریا، استحقاق بیشتری نسبت به مردان دیگر برای رهبری اردوگاه دارد. این مسئله در تعامل ثریا با مردان که تحت اوامر ثریا کار میکنند، مشهود است، یا در صحنههایی مانند گلاویز شدن دو نفر از مردان اردوگاه آزادی. جایی که ثریا بدون دخالت فیزیکی در دعوا، صرفاً با فریاد زدن، غائله را پایان میدهد و دو مرد مثل بچههایی که با فریاد مادرشان میخکوب شده باشند، از هم جدا میشوند. مثال دیگر، واداشتن مردان به بیان حرفهایی احساسی خطاب به عزیزانشان در اشرف است. از ابتدا و با جنس حرفهای مادران پشت بلندگو و گریه و بغض آنها، به نظر میرسد این کار مخصوص زنان است و مردان قرار نیست پشت بلندگو به عزیزانشان ابراز عشق کنند و آنها را به فرار کردن از اشرف ترغیب کنند. اما ثریا به دست مردان هم بلندگو میدهد و مجبورشان میکند حرفهای احساسی بزنند. ثریا اولین بار به خلیل میکروفون میدهد و اصرار میکند که با برادرش حرف بزند. خلیل از ابراز احساساتش خجالت میکشد، اما ثریا با تشویق خلیل، او را در بروز دادن عواطفش کمک میکند.
نقشه و راهحل ثریا برای مقابله با مجاهدین خلق، حرف زدن احساسی با بچههاست و از این روش به عنوان نوعی تاکتیک جنگی استفاده میکند. کنشگری ثریا پشت حصارهای اردوگاه اشرف، به گونهای است که از او یک فرمانده جنگی میسازد. صحنهای پس از موفقیت نقشه ثریا و فرار کردن اولین نفر از اردوگاه وجود دارد که مثال خوبی در توضیح این مسئله است. مجاهدین خلق به صرافت میافتند و برای مقابله با خانوادهها، ماشینهایشان را که به آنها بلندگو بسته شده، پشت حصارها میآورند. با پخش صدا از بلندگوی مجاهدین، ثریا به عقب حرکت میکند و بلندگوهای جبهه خودی را فرامیخواند. موقعیت به شکلی است که ثریا انگار در خط مقدم است و نیروهای خودی را علیه دشمنان فرماندهی میکند. مثال دیگر هم جایی است که او با استفاده از یک دوربین شکاری، صحنه فراری دادن یکی دیگر از اهالی اشرف را زیر نظر میگیرد و با بلندگو مردهای تحت امرش را برای کمک به فراری هدایت میکند.
پس از گذشت دو ماه، تعدادی از اهالی اردوگاه آزادی، با توجه به خرابکاری منافقین و همچنین ناامیدی از دیدن فرزندانشان، ثریا را مقصر میدانند. یکی از مادرها با گریه به ثریا حمله میکند و به سینه او ضربه میزند. ثریا بعد از این غائله، پشت یکی از کانکسها میرود و گریه میکند. فیلمنامهنویس برای هرچه بیشتر شناساندن ثریا، از خلوتهای این شخصیت بهره میگیرد. مثال دیگر، لحظهای است که او برای هدایت جابهجایی یکی از کانکسها، روی آن میرود و وقتی نگاهش به جاده کربلا میافتد، از امام حسین میخواهد فرزندش را به او برگرداند. اما درخشانترین خلوتی که در فیلمنامه برای پرداخت شخصیت ثریا تعبیه شده، جایی است که او سخنرانی فرزندش را از شبکه مجاهدین میبیند. در غیاب ثریا، همراهان او ویدیوی سخنرانی پسر ثریا را دیدهاند و بهتشان نشان میدهد حرفهای مثبتی در آن ویدیو زده نشده است. ثریا وارد یکی از کانکسها میشود و ویدیوی سخنرانی پسرش را در خلوت پخش میکند. پسر ثریا نام سازمانی خود-مازیار- را نام اصلی خود میداند و میگوید فقط خانواده ایدئولوژیکش را میشناسد. ثریا وقتی با کلمه «ایدئولوژیک» مواجه میشود، متعجب میپرسد: «خانواده چی؟» ویدیو را برمیگرداند و دوباره گوش میکند و باز هم متوجه نمیشود. او فقط یک مادر است و ایدئولوژی نمیشناسد. ثریا در خلوت میشکند، گریه میکند و التماسگونه به پسرش میگوید: «تو امیرعلیای مامان.» اما وقتی از کانکس و تنهایی بیرون میآید و به جمع برمیگردد، اذعان میکند که پسرش را مجبور کردهاند این حرفها را بزند و از چشمهایش معلوم است که دروغ میگوید. این در حالی است که وقتی روز بعد اسامی را مطابق معمول پشت بلندگو میخواند، انگار که با پسرش قهر کرده باشد، اسم همه جز پسرش را صدا میزند. به این ترتیب، نوعی رشد شخصیت نیز در شخصیت ثریا دیده میشود. او گویی از مادر امیرعلی، به مادر همه زندانیان در اردوگاه اشرف تبدیل میشود.
پس از این، وقتی به نظر میرسد که شرایط خارج از تحمل ثریاست، او به همراه جوان عربی که کمکدست اوست، به سمت کربلا حرکت میکند. اینجا باز هم به ثریا در خلوت پرداخت شده است؛ جایی که از ماشین پیاده میشود و سر خدا فریاد میزند که خسته شده. اما او از میانه راه برمیگردد و اینبار قویتر از قبل به مقابله با مجاهدین میپردازد. او پس از بازگشت، از سازماندهی افراد و شیفتبندی برای نگهبانی و دستگیری خرابکاران میگوید. گویی ثریا هرچه از درون شکستهتر میشود، کنشهای بیرونیاش شدت بیشتری میگیرند و مقاومتش جدیتر میشود.
ثریا علاوه بر اتفاقاتی که در آنها نقش محوری دارد، همچنین تحت تأثیر وقایعی که بر دیگران میگذرد هم قرار میگیرد و به آنها واکنش نشان میدهد. اصلیترین این افراد خلیل است که برای دیدن برادرش آمده و دستیار اصلی ثریاست. اولین بار که او برادرش را میبیند، جایی است که برادر از پشت حصارهای اشرف به سمت خلیل سنگ پرتاب میکند و سرش را میشکند. پس از این است که خلیل شروع میکند به توجیه کار برادرش و تظاهر میکند برادرش میخواسته به او هشدار بدهد که آنجا را ترک کند تا به دست بقیه سنگباران نشود. ثریا شاهد این اتفاق است و واکنش خلیل را زیر نظر دارد؛ واکنشی که مشابه واکنش خود اوست، بعد از اینکه ویدیوی ضبطشده پسرش را دید. ثریا گویی با دیدن خلیل، درواقع خود را از بیرون میبیند و منافقین را دقیقتر میشناسد. اتفاق بعدی اساسیتر است. وقتی منافقین از ناچاری شروع میکنند به تخلیه اشرف، خلیل جلوی اتوبوسی را که برادرش در آن نشسته، میگیرد و با او روبهرو میشود. برادر با بیمهری تمام با خلیل برخورد میکند و او را پس میزند. ثریا در این صحنه حاضر و ناظر است و خیره شدنش به واقعه، حاکی از فرایند شناخت دقیقتر او نسبت به گروهکیهایی است که پسر خود او، یکی از آنهاست.
صحنه پایانی نیز تکمیل سیر شناخت ثریاست. در تمهیدی نمادین، صحنه آخر در قبرستان مجاهدین خلق برگزار میشود. ثریا و چند نفر دیگر، در بین قبرها حرکت میکنند و تعدادی از اسامی را روی سنگ قبرها پیدا میکنند؛ اسامیای که انتظار ملاقات با آنها را میکشیدند. درنهایت، روایت جایی به پایان میرسد که باران، دفترچهای را که اسامی روی آن نوشته شده، میشوید. صحنه پایانی، پرداختی مینیمال و لطیف دارد. ثریا گویی در ایستگاه آخر که قبرستان مجاهدین خلق است، به این نتیجه میرسد که تنها جایی که میتوان با آنها ملاقات کرد، قبرستان است، چراکه گویی سنگ قبر منافقین، از آنها زندهتر است.
سرهنگ ثریا اثری است که با وجود نقصهای فیلمنامهایاش در تنظیم و پیشبرد وقایع، در شخصیتپردازی کنشمحور شخصیت اصلی -ثریا- موفق است. فیلمنامهنویس بیآنکه به کلیشهها متوسل شود، به واسطه کنشهای ثریا در مواجهه با اتفاقات و موقعیتهای داستان، تماشاگر را با شخصیت او آشنا و همراه کرده است. همین مسئله در سالهایی که شخصیتپردازی به عنوان یکی از اصلیترین ضعفهای فیلمنامههای سینمای ایران شناخته میشود، سرهنگ ثریا را به اثری جدی تبدیل کرده است.