شهر من، من به تو می‌اندیشم نه به تنهایی خویش

بررسی عنصر جغرافیا به مثابه آنتاگونیسم در فیلمنامه «عامه‌پسند»

  • نویسنده : پویا هاشم‌پور
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 138

عامه‌پسند داستان زنی به نام فهیمه است که وقتی متوجه خيانت همسرش می‌شود، تصمیم می‌گیرد از او جدا شود و یک زندگی جدید و مستقل را برای خود تدارک ببیند. فهیمه تصمیم می‌گیرد به زادگاهش برگردد. زادگاه او یعنی شهرضا یک شهر سنتی است که عرف خاص خود را حفظ کرده و با تعاریف مدرن از زندگی و روابط، کاملاً بیگانه است. همین مسئله باعث می‌شود فهیمه در تنگنا قرار بگیرد و نتواند به عنوان یک زن تنها و مستقل به‌راحتی به زیست اجتماعی خود بپردازد. فهیمه در دل این شهر سنتی قصد دارد با فعالیت‌های نسبتاً مدرن، زمینه‌ساز یک زندگی جدید برای خود باشد. او با مردی به اسم میلاد آشنا می‌شود که ظاهراً او هم با سبک زندگی و علایقی خارج از عرف جامعه زیست می‌کند. یک خانه‌ قدیمی را اجاره کرده و آن را به کافه تبدیل می‌کند و به میلاد برای برگزاری کلاس‌های یوگا و مدیتیشن کمک می‌کند، اما درنهایت، فشار جامعه سنتی بر فهیمه چیره شده و او محکوم به شکست است.

 در حقیقت اگر بخواهیم خلاصه‌ای از فیلمنامه را شرح دهیم، چیز بیشتری را نمی‌توان اضافه کرد. پرسش اصلی این‌جاست که موقعیت مکانی و جغرافیا‌ی شهری که فهیمه به آن رجعت کرده تا زندگی‌اش را از نو بسازد، چیست؟ شاید تصور شود که عنصر موقعیت مکانی زیر نظر کارگردانیِ اثر نمود پیدا می‌کند، اما بعضاً این موضوع به زمان خیلی قبل‌تر از مرحله‌ تولید برمی‌گردد. وقتی نویسنده شخصیتی خلق می‌کند که با یک جامعه و محیط دچار کشمکش بیرونی می‌شود، باید مخاطب را از موقعیت مکانی و اجتماعی محیط مورد نظر آگاه کند و به او اجازه‌ تحلیل و کندوکاو بدهد. درواقع، با انتخاب این نوع از کشمکشِ شخصیت در مرحله‌ شخصیت‌پردازی، مکان به عنوان نقطه عزیمت یا به مثابه شهر و محل زندگی، به مهم‌ترین عنصر روایت تبدیل می‌شود. همیشه شنیده‌ایم که یک آنتاگونیست باید به لحاظ پرداخت بسیار غنی‌تر از یک پروتاگونیست باشد و از پیچیدگی‌ و عمق لازم برخوردار باشد، چراکه قرار است پروتاگونیست را به چالش عمیقی دعوت کند. در چنین فیلمنامه‌هایی مکان یا محیط به عنوان اصلی‌ترین آنتاگونیست عمل می‌کند و اصل تخاصم در فیلمنامه بر مبنای آن شکل می‌گیرد. در رابطه با اصل تخاصم و تأثیر آن بر باورپذیری شخصیت، رابرت مک‌کی در کتابش چنین می‌نویسد: »تجربه به من ثابت کرده است که اصل تخاصم مهم‌ترین مفهوم در طراحی داستان است که کمتر از همه فهمیده شده است. نادیده گرفتن این مفهوم بنیادی دلیل اصلی شکست فیلمنامه‌ها و فیلم‌هایی است که بر اساس آن فیلمنامه‌ها ساخته می‌شوند. بشر ذاتاً موجودی محافظه‌کار است. ما هرگز بیش از آن‌چه باید، کاری نمی‌کنیم، بیش از آن‌چه باید، انرژی مصرف نمی‌کنیم، بیش از آن‌چه باید، خطر نمی‌کنیم. اگر مجبور نباشیم، تغییر نمی‌کنیم. چرا باید غیر از این باشد؟ اگر می‌توان کاری را به‌سادگی انجام داد، چرا باید راه دشوار را برگزید؟ (البته »به‌سادگی« امری شخصی و ذهنی است.) پس چه چیزی باعث می‌شود قهرمان به شخصیتی کاملاً شکل‌گرفته، چندبعدی و عمیقاً هم‌دلی‌برانگیز تبدیل شود؟ چه چیزی به یک فیلمنامه مرده جان می‌دهد؟ پاسخ هر دو سؤال در سویه منفی داستان است. هر چه نیروهایی که در برابر شخصیت صف‌آرایی کرده‌اند، نیرومندتر و پیچیده‌تر باشند، شخصیت و داستان باید به شکل کامل‌تری تحقق پیدا کنند. منظور از «نیروهای مخالف» لزوماً یک شخصیت منفی یا یک تبه‌کار خاص نیست. «

 جغرافیا در فیلمنامه به دلایل متعددی اهمیت پیدا می‌کند. گاهی مثلاً برای این‌که موقعیت یک زندان که قهرمان داستان قصد دارد از آن فرار کند، برای مخاطب به صورت شفاف مجسم شود، گاهی برای درک شرایطی که انسان با طبیعت پیرامونش دارد و گاهی هم مثل فیلمنامه عامه‌پسند برای شناخت جامعه‌ای که در آن جغرافیا زندگی می‌کند. درواقع، تصویری که برای مخاطب از شهرضا ساخته می‌شود، فقط یک لانگ‌شات از میدان شهر است. هدف فیلمنامه بازتاب رقابت یک زن با تفکری نسبتاً مدرن در مقابل یک اکثریت سنتی است. اما وقتی اکثر صحنه‌ها در فضاهای بسته و ایزوله روایت می‌شوند و دیالوگ‌ها به عنوان پیش‌برنده‌ترین عنصر در روایت فیلم محسوب می‌شوند، چه مجالی برای پرداختن به جغرافیای اجتماعی و محیطی باقی می‌ماند؟

خیلی از مواقع در فیلمنامه‌هایی که محصول کشمکش انسان و جامعه هستند، فیلمنامه‌نویس یک شهر را توصیف می‌کند و در نقل جزئیات آن تلاش می‌کند که کشمکش قهرمانش را با مناسبات آن محیط نمایش دهد. اما در فیلمنامه عامه‌پسند این‌گونه نیست. بنای فیلمنامه طبق کدهای متعددی که به مخاطب می‌دهد، بر این است که تخاصم یک شخصیت با محیطی سنتی توصیف شود، اما نمایش عناصر سنتی در حد المان‌های دم‌دستی باقی می‌ماند و هیچ محیطی ساخته نمی‌شود که سنتی باشد. این در حالی است که در همین فضای ناشی از انگاره‌های دم‌دستی، اکثر موانعی که فهیمه را در تنگنا قرار می‌دهند، فرامحیطی‌اند و در هر شهر یا مکانی ممکن است اتفاق بیفتند. مثلاً این‌که او بر سر بیمه شدنش به عنوان یک زنِ تنها با مسئول بیمه بحث می‌کند و موفق به راضی کردن او نمی‌شود، یا این‌که قسط‌های وامی را که اخذ کرده، باید سر موعد و بدون حتی یک روز تأخیر بپردازد. در چنین مواقعی طبیعتاً انتخاب این‌که دیالوگ بین شخصیت‌ها شکل بگیرد و توضیح زبانی شرایط برای پیشبرد درام تنها راه‌حل باشد، کار راحت‌تری از بهره‌برداری جغرافیایی است، اما این انتخاب عامه‌پسند لزوماً کشش درام را تضمین نمی‌کند و عدم فضاسازی و استفاده عمیق از محیط برگزیده‌شده را پوشش نمی‌دهد.

مرجع مقاله