به عنوان مخاطب در پایان و انتهای فیلم نمیدانیم ضد روایتگر یک اتفاق تاریخ معاصری است، یا برشی از زندگی شخصیتی واقعی مؤثر بر حادثه بمبگذاری دفتر حزب جمهوری است، یا هر دو، یا هیچکدام؟ پس اگر بنا باشد آن سوراخ روی کشتی فیلمنامه ضد را نشانه کنیم، پس از کنکاش به فقدان انگیزههایی میرسیم که بتواند روابط و وقایع را به هم پیوند دهد. به بیان ساده، علتالعلل ابهام در چیستی درام ضد، فقدان برخی چراییهاست. بدینگونه که نبود دلایل قانعکننده در تصمیمات کاراکترها در نقاط بحرانی باعث شده خود نویسنده در انتخاب و اولیت دادن به کنشها و انتخابهای خلاقه دچار سردرگمی شود. از جدیترین نقطه ضعف فیلمنامه، رابطه سعید با بیتا آغاز میکنیم. آنها بر حسب اتفاق همدیگر را ملاقات میکنند و در همان قرار نخست بیتا متوجه میشود او اکنون در حزب مشغول کار است و سخت برآشفته میشود. اقدام ملاقات بیتا با دکتر بهشتی برای اخراج سعید است. انگیزه او چیست؟ چون میخواهد با سعید ازدواج کند، نگران مخاطرات کار سیاسی است. در بین این دو آکسیون، یک فضای خالی آزاردهنده به چشم میخورد. درحالیکه ما هنوز مشغول شناخت مختصات رابطه این زوج هستیم و ارتباط این دو را یک عاشقانه ازهمگسستهای که دوباره در حال بند خوردن است، ارزیابی میکنیم، بیتا یکباره و یککاره خود را به یکی از عالیرتبهترین مقامات کشوری میرساند که چه شود؟ اقدامی که برای رابطهای نه به بار و نه به دار، بیش از حد شور است، در وهله نخست مخاطب را پس میزند و در ادامه نیز توقعی ایجاد میکند تا منتظر حوادث رمانتیک جدیتری باشیم. که اینگونه نمیشود و به جای تمرکز بر ملودرام، سمت و سوی وقایع به سمت یک تریلر جذاب جاسوسی میرود.
اتفاقی مشابه در رابطه بین دو زن فیلمنامه میافتد. منیژه در پوشش یک روستایی برای معاینه نزد بیتا میرود و بعد از یکی دو بار صحبت، بیتا اسرار زندگیاش را کف دست او میگذارد. به طور مشخص، اینجا دست نیاز نویسنده را با چشم غیرمسلح نیز میتوان دید که در تلاش است پیوندی عمیق بین این دو زن برقرار کند؛ حتی به بهای سادهلوح جلوه دادن افراطی یک پزشک. در این پیرنگ فرعی نیز مانند رابطه سعید و بیتا، به نظر سکانسهایی کم و گم شدهاند. برای مثال، زمانی که منیژه از خانه تیمی میگریزد، بهناگاه سر از منزل بیتا درمیآورد. او کِی آدرس یا شماره تماسی از بیتا به دست آورده است؟ منظور از کِی، یعنی طی کدام فرایند انسانی و چرا بیتا توانسته تا این حد به این زن که وانمود کرده شوهر دیوانهای هم دارد، اعتماد کند و پای همه خطرات این فداکاری بایستد؟ پرسش بسیار جدیتر آنجاست که وقتی بیتا کاملاً بر حسب تصادف از یک روزنامه باطله خبر قتل منیژه را خوانده، چرا باید به سعید شک کند؟ مگر نزد بیتا برملا شده که منیژه سرباز فراری مجاهدین خلق است؟ سعید هم که به این جهل نامزدش اشراف دارد، پس او چرا آنقدر زود وامیدهد؟ مگر نه اینکه سعید یک خبره امنیتی است؟ پس چگونه میشود نمیتواند در آن لحظه با یک مغلطه ساده، بازی را طوری بچرخاند که سر زن خوشباور و سادهلوحی چون بیتا به تاق کوبیده شود و مجبور نشود دست خود را به خون آلوده کند؟ و در اینجا بزرگترین شتابزدگی فیلمنامه نیز رقم میخورد. بر طبق آنچه تا کنون دیدهایم، بیتا تمام دلخوشی سعید است؛ زنی که در کنارش میآرامد و از غوغای جهان فارغش میکند. تمام گرفتاریهای سعید در هر دو جبهه نیز به خاطر پنهانکاریهایی است که برای نگه داشتن بیتا انجام داده است. حال چطور میشود که ناگهان بدون هیچ تلاشی در جهت توجیه کردن کارش او را در کمال خونسردی به قتل میرساند؟ در این صحنه هیچ نشانهای از جنون آنی در سعید نمیبینیم و فیلمنامه نیز تا این لحظه کدی نداده تا به میزان سبوعیت او پی ببریم. درست است که اعضای حزب به دست او و همدستانش کشته میشوند، اما این اقدام را میتوان به حساب جنگی گذاشت که طرفین درگیر آن هستند. درواقع، هرچه پرده دوم فیلمنامه با طمأنینه و حسابشده عمل میکند، پرده آخر پیرنگ نیز چون پرده نخست شتابزده و بدون مقدمهچینی برگزار میشود و این مشکل نیز ریشه در امتزاج نیافتن دارد. روابط علّی بین شخصیتها و ماجراها در فیلمنامه ضد مانند فضایی موسوم به خط تقسیم است که اقیانوس اطلس را از اقیانوس آرام قابل تفکیک میکند و نمیگذارد این دو آب در همدیگر نفوذ کنند. درواقع، کاراکترهای اصلی ضد بنا به تصمیم نویسنده، بدون توجه به آنچه ماجرا برایشان مقدر کرده، رفتارهایی از خود بروز میدهند که یا پذیرفتنی نیستند، یا اساساً مانند پناه بردن منیژه به بیتا- حتی در شرایط عادی زندگی- غیرممکن به نظر میرسند. در این میانه، تنها شخصیت ملموس و قابل درک، ناصر است. او به معنای واقعی منعکسکننده چریکی است در بند ایدئولوژی، که بنا به شرایط قابل فهمترین رفتارها را از خود بروز میدهد. ناصر تنها کاراکتری است که هم در ژانر فیلمنامه و هم در ساختار درام حل شده است و چرایی تصمیماتش در جهانبینی او هویداست. بعد از ناصر، شخصیت منیژه با فاصله، شخصیت دومی است که میتوان با ابعاد مختلف انسانی او انس گرفت و سویههای دراماتیکی دارد که قربانی ناپختگی کاراکتر مقابلش- بیتا- شده است. همانطور که در بالا اشاره شد، ضد احتمالاً به دلیل شتابزدگی در به پایان رساندن فیلمنامه قادر نیست مسئولیت چراییهای رفتار شخصیتهایش را بر عهده بگیرد، حال آنکه تمامی این موارد با اعمال تغییراتی قابل حل بود.