چرا گریه نمی‌کنی؟

  • نویسنده : فیلم نگار
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 180

فیلمنامه‌نویس و کارگردان: علیرضا معتمدی

مدیر فیلم‌برداری:‌ علی تبریزی

تدوین: میثم مولایی

موسیقی: سهند مهدی‌زاده

بازیگران:‌ علیرضا معتمدی، فرشته حسینی، باران کوثری، مانی حقیقی، علی مصفا، امیرحسین فتحی، نهال دشتی

تهیه‌کننده: رضا محقق

سال ساخت: ۱۴۰۱، سال پخش: ۱۴۰۲

 

خلاصه داستان

علی شهناز (علیرضا معتمدی) مرد 40 ساله‌ای است که در حال عبور از یک بیابان با گشت پلیس‌ مواجه می‌شود و آن‌ها او را به پاسگاه می‌برند. علی نزد روان‌شناس بیان می‌کند که هر کاری می‌کند، موفق نمی‌شود گریه کند و این موضوع برای او زندگی را دشوار کرده است. بعد از مرگ برادر کوچک‌تر (امیرحسین فتحی)، زندگی دیگر برایش معنایی ندارد. دلیل گریه نکردن علی و اندوه درونی او، مرگ برادر هنگام عمل جراحی بوده است. این بحران که برای علی پس از مرگ پدر و مادرشان اتفاق افتاده، غم او را در زندگی دوچندان کرده است. او از بابت مرگ برادرش عذاب وجدان دارد، چراکه فکر می‌کند خودش دعا کرده تا برادرش برای تنها نماندن در این دنیا زودتر از خودش بمیرد. اطرافیان علی سعی می‌کنند برای خروج او از این بحران اقدامات متفاوتی انجام دهند، بلکه بتوانند او را از این مصیبت درونی نجات دهند. دوستش (فرشته حسینی)‌ او را به تفریح می‌برد و به او می‌گوید باید برای رهایی از این غم، به‌کلی تبدیل به فرد دیگری شود. رئیسش (مانی حقیقی) او را به شکار می‌برد و بعدتر او را به بیابانی می‌برد تا در گور بخوابد. عمه (هانیه توسلی) او را به مجلس روضه می‌برد تا علی بتواند گریه کند. همسر سابقش (باران کوثری) او را به جایی در نزدیکی اصفهان می‌برد که علی شخصی به نام حمزه را که بسیار شبیه اوست، ببیند. بااین‌حال، هیچ‌یک از این کارها تسکینی بر اندوه او نیست. عارضه وارده بر علی تا حدی است که او حتی نمی‌تواند در محل کارش که یک وب‌سایت خبری فوتبالی است، به فعالیت بپردازد و تصمیم می‌گیرد استعفا دهد. فوتبال او را یاد برادرش می‌اندازد و تماشای آن برایش کار سختی است. علی نزد روان‌شناس بیان می‌کند که تمام اتفاقات روزمره برایش یادآور چیزی است که در زندگی از دست داده. او حتی به هیچ‌کدام از آرزوهایش هم نرسیده است. او تلاش برای عبور از این حالت فعلی را بیهوده می‌داند و تصمیم گرفته کاری نکند و منتظر وقوع اتفاقات باشد. هیچ‌چیزی در دنیا نیست که برای او جالب باشد. حتی این احتمال که دیدن همزادش می‌تواند اندکی برای او شور ایجاد کند نیز بی‌فایده است و او با دیدن حمزه هیچ احساس خاصی پیدا نمی‌کند. بااین‌حال، علی اعتقاد دارد باید هر طوری که هست، از این بحران عبور کند و این کار را به‌تنهایی انجام دهد. زندگی قبلی برای او قابل ادامه دادن نیست و او باید به آدم جدیدی تبدیل شود. او در پایان تصمیم می‌گیرد بنا به پیشنهاد دوستش تبدیل به آدم دیگری شود و زندگی‌اش را تغییر دهد. او لیست کارهایی را که قرار است او را به دیگری تبدیل کند، در یک کاغذ می‌نویسد و برای دوستش می‌خواند. در پایان، او در حال انجام یک بازی فوتبال، وقتی گلش آفساید اعلام می‌شود، گریه‌اش می‌گیرد.

مرجع مقاله