عامه‌پسند

  • نویسنده : فیلم نگار
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 182

فیلمنامه‌نویس و کارگردان: سهیل بیرقی

مدیر فیلم‌برداری: حسین جعفریان

تدوین: هایده صفی‌یاری

صدابردار: سعید احمدی

موسیقی: کریستف رضاعی

گریم: مهرداد میرکیانی

بازیگران: فاطمه معتمدآریا (فهیمه)، باران کوثری (افسانه)، هوتن شکیبا (میلاد)

تهیه‌کننده: سهیل بیرقی

سال ساخت: ۱۳۹۸، سال پخش: ۱۴۰۲

 

خلاصه داستان

فهیمه زنی ۵۷ ساله است که بعد سال‌ها زندگی با محمدعلی متوجه خیانت او شده، طلاق می‌گیرد و با گرفتن مهریه‌اش به زادگاه خود، شهرضا می‌رود تا در آن‌جا زندگی تازه خود را شروع کند. او دوستی قدیمی داشته که از دنیا رفته و آن دوست قدیمی دختری حدوداً 40 ساله به نام افسانه دارد. افسانه زنی کاسب است و به‌خوبی در شهر گلیم خود را از آب بیرون می‌کشد. با کمک افسانه، فهیمه موفق می‌شود وسایل اولیه زندگی را فراهم کند و با اجاره کردن خانه‌ای اسکان یابد. در گیرودار گشتن فهیمه برای خرید وسایل خانه، بر حسب اتفاق با پسری عجیب به نام میلاد آشنا می‌شود. میلاد که از ظواهرش برمی‌آید تمایلات هم‌جنس‌خواهانه دارد، در خانه خود به دختران و پسران تمرین یوگا می‌دهد و به همین جهت همیشه همسایگانش با او دردسر دارند و میلاد نیز نمی‌تواند مدت زیادی در یک جا بماند.

فهیمه که گمان می‌کند پس از جدایی زندگی دوباره‌ای را آغاز کرده، با بلندپروازی به فکر تأسیس یک کافه می‌افتد. افسانه او را به‌شدت از این کار منع می‌کند، زیرا بافت سنتی شهر به هیچ عنوان پذیرای چنین اقداماتی نخواهد بود. اما گوش فهیمه نیز بدهکار نیست و گمان می‌کند با چیزهایی که از اینستاگرام آموخته، می‌تواند در این شغل سرآمد شود. او با کمک میلاد خانه‌ای قدیمی را اجاره می‌کند و با گرفتن وام و قرض کردن از پسرش کافه را راه می‌اندازد. در این میان هم شدیداً دل‌بسته میلادی می‌شود که مشخصاً تمایل چندانی به او و زنان ندارد. اما چندی نمی‌گذرد که مشکلات آغاز می‌شود. مشتریان از کافه او استقبال نمی‌کنند. مردم محله نیز به خاطر آن‌که میلاد در آن کافه زندگی می‌کند و کلاس برگزار می‌کند، در حال جمع کردن استشهاد علیه کافه هستند. از طرفی هم موعد وام بانک می‌رسد. فهیمه باز هم به پسرش رو می‌اندازد، اما پسرش او را به خاطر این رفتارهای نابخردانه شماتت می‌کند. بنابراین، مجبور به فروختن اتومبیلش می‌شود تا وام مضاربه‌ای را پرداخت کند تا بالاخره روز موعود فرا می‌رسد. اماکن به دستور مقام قضایی برای پلمب کافه می‌آید و مشخص می‌شود میلاد هم صبح زود با تخلیه وسایلش از آن‌جا رفته و با مسدود کردن شماره تماس فهیمه، او را در بهت کامل فرو می‌برد. فهیمه بی‌پول و تنها، خانه خود را تحویل می‌دهد و اتاقکی را برای زندگی اجاره می‌کند. سپس در جست‌وجوی کار به هرجا می‌رود، اما به دلیل نداشتن هیچ‌گونه تخصصی درخواست کارش رد می‌شود. سر آخر هم افسانه تیر آخر را به او می‌زند و با گرفتن امتیاز کافه در قبال مبلغی، آن‌جا را به یک سفره‌خانه تبدیل می‌کند.

مرجع مقاله