فیلمنامهنویس و کارگردان: لیلی عاج
مدیر فیلمبرداری: علیرضا برازنده
تدوین: فرامرز هوتهم
طراح صحنه: بابک پناهی
صدا: حسین بشاش
موسیقی: بهزاد عبدی
گریم: مهدی صیاد
بازیگران: ژاله صامتی (ثریا)، وحید آقاپور (خلیل)، حمیدرضا محمدی (ماجد)، دیبا زاهدی (هانیه)، سلیمه رنگزن (اُم سعید)
تهیهکننده: جلیل شعبانی
سال ساخت: ۱۴۰۱، سال پخش: ۱۴۰۲
خلاصه داستان
بعد از سقوط صدام، گروهی از خانوادههای اعضای گروهک مجاهدین خلق، برای ملاقات فرزندانشان به اردوگاه اشرف میروند. در بین این افراد، زنی به نام ثریا از بقیه فعالتر است و رهبری خانوادههای اردوزده پشت اردوگاه اشرف را بر عهده دارد. در اولین تلاش خانوادهها برای دیدن فرزندانشان، اتفاقی دور از انتظار رخ میدهد. گروهی از اعضای مجاهدین خلق، پشت حصارهای اردوگاه صف میکشند و با شعارهای سازمانیافته و ایدئولوژیک، اعلام میکنند که تمایلی به دیدن خویشاوندانشان ندارند. با اصرار خانوادهها برای دیدن فرزندانشان، تنش بالا میگیرد. تا جایی که مجاهدین یک پیرمرد را که برای دیدن پسرش به اشرف آمده، میکشند. پس از این اتفاق، همه وحشتزده و مردد میشوند. در این بین، ثریا سعی میکند روحیه همراهانش را حفظ کند. او آنها را به مقابله با مجاهدین دعوت میکند. خانوادهها به رهبری ثریا، با بلندگوهایشان نام فرزندانشان را میخوانند و مطالبهشان را که دیدن عزیزانشان است، فریاد میزنند. این مبارزه به نتیجه میرسد و یک نفر از اردوگاه اشرف فرار میکند. این اتفاق روحیه خانوادهها را احیا میکند. در این بین، وقایعی مشکوک در اردوگاه خانوادههای اردوزده پشت اشرف (که به مرور به «اردوگاه آزادی» معروف میشود) رخ میدهد، ازجمله اینکه منبع آب آنها خالی میشود.
پس از آتش گرفتن اردوگاه آزادی، یادداشتی از اشرف میرسد که تعدادی از اعضا قصد فرار کردن دارند. پس از این، ثریا با دیدن سخنرانی پسرش در تلویزیون مجاهدین، متوجه میشود که او از فرماندهان اشرف است. پسر ثریا در سخنرانیاش علیه مادرش که حالا به رهبر خانوادهها معروف شده، صحبت میکند و میگوید تنها خانواده ایدئولوژیکش را به رسمیت میشناسد. بااینحال، ثریا دست از تلاش نمیکشد.
تقابل خانوادهها و مجاهدین ادامه پیدا میکند، تا اینکه شیوخ قبایل عراقی که زمینهایشان به دست مجاهدین غصب شده، به معرکه اضافه میشوند. حضور آنها موجب باز شدن درهای اشرف میشود. پس از این موفقیت، خانوادهها در ورودی اشرف جشن میگیرند. اما در خلال این جشن، دو نفر که از ابتدا در بین افراد اردوگاه آزادی بودند، به مجاهدین میپیوندند و معلوم میشود از ابتدا نفوذی بودهاند و خرابکاریها زیر سر آنها بوده است. پس از این، یک فراری دیگر نیز اشرف را ترک میکند و در گفتوگو با ثریا خبر میدهد که فرزندان مراجعین، به قرنطینه فرستاده میشوند تا از فرارشان جلوگیری شود. با ادامه مقاومت ثریا و دیگر خانوادهها، مجاهدین تصمیم میگیرند افراد قرنطینهشده را با اتوبوس از اشرف خارج کنند. در این بین، خلیل- مردی که بیش از همه کمکدست ثریاست- با سد کردن راه یکی از اتوبوسها، چند ثانیهای با برادرش حرف میزند؛ برادر مسخشدهای که او را انکار میکند. در انتها، ثریا و همراهانش با تعدادی از اسامی فرزندانشان در بین سنگ قبرهای قبرستان مجاهدین مواجه میشوند و درحالیکه باران از دفترچه یادداشت ثریا اسامی را میشوید، داستان به پایان میرسد.