فیلمنامهنویس: حسین ترابنژاد
کارگردان: امیرعباس ربیعی
مدیر فیلمبرداری: هاشم مرادی
تدوین: مهدی سعدی
طراح صحنه و لباس: محمدرضا شجاعی
موسیقی: مسعود سخاوتدوست
گریم: مرتضی کهزادی
بازیگران: مهدی نصرتی (سعید)، نادر سلیمانیفر (ناصر)، لیلا زارع (بیتا)، لیندا کیانی (منیژه)
تهیهکننده: محمدرضا شفیعی
سال ساخت:۱۴۰۰، سال پخش: ۱۴۰۲
خلاصه داستان
سال ملتهب ۱۳۵۹ است. اختلافات بنیصدر با سایر قوا از یک سو و مسلح شدن مجاهدین خلق از سوی دیگر و حمله صدام و اشغال خرمشهر نیز عامل مهم سومی است که جمعاً وضعیت کشور را تا مرز فروپاشی پیش برده است. سعید رئیس حراست حزب جمهوری است و در همان آغاز داستان، عشق گمشده خود- بیتا- را بعد از دو سال پیدا میکند. بیتا خیلی سریع با دیدن یک تفنگ در جیب سعید متوجه میشود سعید وارد کار سیاسی شده و از آنجا که بیتا پدرش را در همین راه از دست داده است، بهشدت برمیآشوبد و نزد دکتر بهشتی میرود تا عذر سعید را از حزب بخواهد. کمکم متوجه میشویم سعید نفوذی مجاهدین خلق است و دستور اخراجش از حزب جمهوری او را نزد سران حزب مجاهدین دچار مشکل میکند. مقام بالای سری او (ناصر) از سعید میخواهد که برود و دکتر بهشتی را قانع کند که این اتفاق نیفتد. بیتا که بعد از دو سال از آمریکا بازگشته، خود را وقف خدمت به مجروحان جنگ و مردم بیبضاعت کرده است. در یکی از این روزها زن روستایی بارداری نزد او میآید و به مرور خود را در دل بیتا جا میکند. مشخص میشود این زن (منیژه) فرستاده ناصر است که مأموریت دارد سر از کار بیتا و سعید درآورد. میفهمد که بیتا قصد دارد سعید را با خود از ایران ببرد. در این گیرودار، پس از عزل بنیصدر، از بالا دستور میآید که سعید باید شرایط ترور بهشتی و یارانش را فراهم کند. مخالفت سعید و پنهانکاریهای او درباره بیتا باعث میشود ناصر به او بدبین شود و پروژه حذفش از سیستم را کلید بزنند. از آنسو نیز که ناصر به منیژه- علیرغم میل زن- دستور سقط جنین میدهد و محبتهای بیتا به منیژه باعث میشود او دچار عذاب وجدان شود. منیژه خود را به سعید میرساند و خطری را که در کمین او و بیتاست، گوشزد میکند. سعید برای اثبات وفاداریاش به مجاهدین، خبرچینی منیژه را به گوش ناصر میرساند. منیژه بعد از همه این اتفاقات به بیتا پناه میبرد و سعید نیز با حیلهای به هوای بردن منیژه به مخفیگاه، او را تحویل ناصر میدهد و به دست ناصر کشته میشود.
در گام بعد همدستان سعید با کمک او موفق میشوند ساختمان حزب جمهوری را منفجر کنند و حالا سعید که مأموریتش را انجام داده، نزد بیتا میآید تا با کمک او از کشور خارج شود، اما بیتا که از طریق روزنامه متوجه کشته شدن منیژه شده، او را سؤالپیچ میکند و سعید علیرغم عشقی که به بیتا دارد، او را در وان حمام خفه میکند.