در شماره گذشته، پس از توضیح مفهوم ذهنیت و زاویه دید در هنرهای دراماتیک، به طرح مباحث مقدماتی درباره ذهنیت تاریخی نسبت به واقعه عاشورا اشاراتی داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که به دلایل مختلف، مستندترین گزارشهای تاریخی نیز از عدم قطعیت رنج میبرد. حال، با ارائه چند نکته کوتاه اما ضروری دیگر درباره نگاه تاریخی به واقعه عاشورا، این بحث را ادامه میدهیم.
درباره روش تحقیق در تاریخ نیز تلاشهای بسیاری صورت گرفته است تا اینگونه از بررسیها تا جایی که ممکن است، به روشهای تحقیق در علوم تجربی نزدیکتر شود، یا لااقل بر اساس همان اصول وقایع تاریخی مورد تحلیل واقع شود. علاوه بر این نگاه کلی درباره روش تحقیق و تحلیل تاریخ، نگاههای جزئینگرانهتر نیز برای فهم تاریخ پژوهشهایی را تجربه کردهاند. برای مثال، میتوان از منظر زبانشناختی نیز به بررسی بعضی از موضوعات تاریخی پرداخت. یکی از پژوهشها با این رویکرد را محمد نصراوی، کارشناس ارشد از دانشگاه علامه طباطبایی، و سیدمحمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، انجام دادهاند. عنوان این پژوهش «کاربست «گفتمانکاوی تاریخی» در مطالعات تاریخ اندیشه: گفتمان «محمد(ص)» پس از واقعه عاشورا به مثابه یک نمونه» است. این مقاله در کتاب مجموعه مقالات سومین کنگره بینالمللی علوم اسلامی منتشر شده است. در چکیده این پژوهش چنین آمده است:
«بهرهگیری از زبانشناسی راهی نوین در شاخههای گوناگون علوم اسلامی است و استفاده از زبانشناسی کاربردی و گفتمانشناسی میتواند راهگشای بسیاری از مسائل مطرح در حوزه مطالعات تاریخی اسلام باشد. بهویژه، توجه به نوع کنشهای زبانی یک جامعه در رویارویی با پدیدههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میتواند دانستنیهای نوینی را از تاریخ آن جامعه به دست دهد. بر این اساس و به عنوان نمونهای از این تعامل بینارشتهای، جستار پیشِ رو با محوریت کاربست روش پیشنهادی «گفتمانکاوی تاریخی» میکوشد تا کنشهای زبانی جریان علوی را پس از واقعه کربلا بررسی کند.» (ص 231)
انتخاب این پژوهشگران از کنشهای زبانی برجایمانده از حضرت فاطمه صغرا(س) پس از بازگشت از کربلاست. اما در همین پژوهش چند نکته مهم یادآوری شده است که به آنها اشاراتی خواهیم داشت.
مهمترین مشکل در اینگونه از پژوهشها اختلاف در تعریف واژگان کلیدی است. یکی از این واژهها، کلمه گفتمان است. خود پژوهشگران نامبرده میگویند: «درباره مفهوم گفتمان پژوهشهای بسیاری، ازجمله مقاله، کتاب و پایاننامه انجام شده است، اما شاید بتوان گفت که در بیشتر موارد پژوهشگران تعریفی روشن از گفتمان به مخاطب ارائه نکردهاند.» (ص 232) از سوی دیگر، این پژوهشگران مبنای تحلیل زبانشناختی یک خطبه شیعی را نظریه «تحلیل گفتمان» فرکلاف و «گفتوگوگرایی» باختین قرار دادهاند، که طبیعی است پرسشها و ابهامات بسیاری را برمیانگیزد. به عبارت دیگر، باید ابتدا بپذیریم که یک زبانشناسی واحد و متقن وجود دارد که قادر به تحلیل معنایی همه زبانهاست. به نظر بدیهی میرسد که چنین نیست. بهخصوص که متن مورد تحلیل مربوط به صدر اسلام و ادبیاتی است که در زبان معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) رایج بوده است. تأکید من بر این پرسشها به این جهت است که یادآوری کنم و بعداً توضیح دهم که فهم کلام مقدس نیازمند اصول و مبانی معارفی است که بهسادگی فراچنگ نمیآید. برای مثال، کسی که شخصیت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) را نمیشناسد، قطعاً در فهم نهجالبلاغه که همه کلام ایشان نیز نیست، دچار کاستیها و چه بسا بدفهمیها میشود. به همین جهت، همانگونه که برای فهم قرآن باید روش برداشت منطبق با معارف وحیانی باشد، درباره کلام معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) نیز باید به روش برداشت مطابقی رسید تا شیوه مواجهه حضرات را با وقایع تاریخی فهمید. بدون فهم اصول موازین و معیارهای حاکم بر زندگی ایشان، نمیتوان تاریخشان را فهمید. من منکر مفید بودن چنین پژوهشهایی نیستم، اما معتقدم که اگر فهم جامعی از این اصول و موازین در دست نباشد، این معارف جزئی جایگاه خود را در فهم نهایی تاریخ حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) پیدا نخواهند کرد.
بحث فهم هرمنوتیک کتب مقدس نیز بحثی درازدامن است. هرچند به گفتمان– به معنی مجموعهای از اندیشههای سازمانیافته و مرتبط– پرمخاطب تبدیل و به جریان روشنفکری دینی منجر شده است. علاوه بر این نقدها که محل بحث ما نیست، و اینکه در زمانه ما کسانی هستند که با اعتقاد به قرآن و روایات به تحلیلهای هرمنوتیک روی آوردهاند، عدهای نیز هستند که خود را به رغم عدم اعتقاد به دین در جریان روشنفکری دینی طبقهبندی میکنند و به تحلیل مفاهیم و تفسیر متن مقدس میپردازند! بگذریم. پیشنهاد میکنم در این زمینه به کتاب نقدی بر فلسفه دین، خدا در فلسفه، هرمنوتیک کتاب و سنت نوشته علی صفایی حایری مراجعه کنید، که نقدی است بر کتاب فلسفه دین نوشته هاسپرز و خدا در فلسفه نوشته خرمشاهی و کتاب هرمنوتیک کتاب و سنت نوشته مجتهد شبستری. همچنین کتاب از وحدت تا جدایی نوشته علی صفای حایری که نقدی است بر اندیشههای دکتر سروش.
حال پرسش اصلی این است که اگر بخواهیم با تکیه بر معارف وحیانی نگاه تاریخی به واقعه عاشورا داشته باشیم، از چه روشهایی باید استفاده کنیم و با چه پرسشهایی روبهرو خواهیم شد؟
اولین پیشفرض ما این است که همه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) از اصول واحدی پیروی میکردهاند، اما در رفتارهایشان تفاوت بسیاری مشاهده میشود. برای مثال، به گواهی تاریخ، امام حسن(ع) به امضای صلحنامه با معاویه میپردازند. اما امام حسین(ع) واقعه عاشورا را رقم میزنند. امام زینالعابدین(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) همگی به تربیت انسانها و برگزاری کرسیهای درسی میپردازند. امام موسی کاظم(ع) به رغم پنهانکاریهای بسیار، برای حاکمیت خطرناک تلقی میشوند و سالهای بسیاری را در زندانها سپری میکنند و در زندان نیز به شهادت میرسند. امام رضا(ع) ولایت عهدی مأمون عباسی را میپذیرند. بقیه امامان بزرگوار شیعه، یعنی امام محمد تقی(ع) و امام علی النقی(ع) نیز در عنفوان جوانی به شهادت میرسند و بالاخره امام حسن عسکری(ع) هم به واسطه محدودیتهایی که حاکمیت برایشان ایجاد کرده و هم به طور خودخواسته، ارتباط اجتماعی بسیار محدودی داشتهاند تا ماجرای غیبت امام زمان(عج) زمینهسازی شود و مردم مفهوم محرومیت از امام معصوم(ع) را اندکی متوجه شوند. حال، این تفاوتهای رفتاری این پرسش را مطرح میکند که آیا حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) متفاوت عمل کردهاند، یا اصول و موازین و معیارهای حاکم بر رفتار ایشان ثابت بوده و درواقع، در تاریخ 250 ساله امامت گویی یک نفر امامت را به عهده داشته است؟
از سوی دیگر، علاوه بر فهم این اصول و موازین، با کدام روش پژوهشی میتوان مفاهیم و حقیقت ماجراهای تاریخی ایشان را فهمید؟ به عبارت دیگر، با چه روشی میتوان از سنتهای ایشان برداشت کرد؟ بنابراین، فهم این اصول و موازین میتواند ما را به تحلیل دقیقتر واقعه عاشورا نزدیک کند. در این مورد، یعنی روش برداشت از متون مقدس، برای مثال، میتوان به جنبههای تاریخی قرآن یعنی قصههای آن اشاره کرد. همانگونه که در ابتدای این مقاله اشاره شد، قصههای قرآن تاریخی هستند که راوی آن خداوند متعال است. حال میتوان پرسید که با کدام روش تفسیری میتوان این قصهها را تحلیل کرد. تفسیر موضوعی؟ قرآن به قرآن؟ عرفانی؟ فلسفی؟ همینطور میتوان پرسید که وجوه زیباییشناختی تاریخ به روایت قرآن کریم را چگونه میتوان استخراج کرد؟ اصولاً آیا بدون فهم قواعد حاکم بر هنرهای دراماتیک، میتوان به فهم زیبایی و سبک و ساختار قصههای قرآنی رسید؟ زیرا تاریخ پر شده است از حوادث تلخ و شیرین و زشت و زیبا. درنتیجه، میتوان پرسید که تاریخ را چگونه میتوان روایت کرد تا وجوه زیباییشناختی آن آشکار شود؟ در اینجا مناسب است که جملاتی از حضرت مولی الموحدین، امیرالمؤمنین علی(ع) را درباره نحوه مواجهه و تفسیر ایشان درباره تاریخ برایتان نقل کنم.
ذهنیت و زاویه دید حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) درباره تاریخ
ایشان در نامهای مفصل به فرزندشان امام حسن مجتبی(ع) مطالب بسیاری از قبیل انسان و حوادث روزگار، مراحل خودسازی، اخلاق اجتماعی، شتاب در تربیت، فرزند و روش تربیت آنان، ضرورت توجه به معنویات، ضرورت آخرتگرایی، معیارهای روابط اجتماعی، تلاش در جمعآوری زاد و توشه، نشانههای رحمت الهی، شرایط اجابت دعا، ضرورت یاد مرگ، شناخت دنیاپرستان، ضرورت واقعنگری در زندگی، حق دوستان، ارزشهای اخلاقی و جایگاه زن و فرهنگ پرهیز را بیان کردهاند و در این میان نیز ذهنیت و زاویه دید خویش را درباره تاریخ بیان فرمودهاند. این بخش را از ترجمه نامه 31 نهجالبلاغه با ترجمه مرحوم محمد دشتی برایتان نقل میکنم:
«پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکردهام، اما در کردار آنها نظر افکندهام، و در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شدهام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بودهام، پس قسمتهای روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم، و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم، سپس از هر چیزی مهم و ارزشمند آن را و از هر حادثهای، زیبا و شیرینی آن را برای تو برگزیدم. و ناشناختههای آنان را دور کردم، پس آنگونه که پدری مهربان نیکیها را برای فرزندش میپسندد، من نیز بر آن شدم تو را با خوبیها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگی قرار داری، تازه به روزگار روی آوردهای، نیتی سالم و روحی باصفا داری.» (ص 523)
همانگونه که ملاحظه میکنید، دیدگاه امام علی(ع) نسبت به ماجراهای تاریخی دیدگاهی زیباییشناختی است و این نگاه را ابزاری برای تربیت فرزند خویش میدانند. جملهای که آن حضرت برای تأکید بر این نوع نگاه به تاریخ دارند، پس از ذکر نحوه حضورشان در تاریخ، این است: «وَ تَوَخَّیتُ جَمیلُهُ» (بخشهای زیبای تاریخ را برایت برگزیدم.) بنابراین، میتوان گفت که روایت تاریخ اگر بنا شد ابزار هدایت و تربیت و بهرهمندی برای حل مسائل معاصر باشد، باید مبتنی بر قواعد زیباییشناختی باشد.
حال، دوباره میتوان پرسید با کدام روش فهم متن مقدس در بخش تاریخ آن، میتوان این وجوه زیباییشناختی را کشف کرد؟ درنتیجه، باید گفت تحلیل واقعه عاشورا به مثابه امری تاریخی نیازمند فهم مسائل زیباییشناختی از منظر معارف وحیانی است. به عبارت دیگر، کتب مقتل را که نوعی از روایت تاریخ واقعه عاشوراست، باید از نو و با دیدگاهی چه بسا دراماتیک بازنویسی کرد.
حال به چند نکته دیگر توجه کنید. پیش از بیان موازین و معیارهای حاکم بر زندگی حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) ضروری است بخشی از مبانی معارف شیعی را برای فهم این موازین و معیارها به طور بسیار اجمالی بیان کنم. هرچند مفردات چنین معیاری نیازمند یک دایره المعارف تفصیلی بزرگ است.
اصول حاکم بر اندیشه شیعی
به اعتقاد من، مفاهیمی در ترمینولوژی اندیشه شیعی وجود دارند که بسیار بنیادی هستند و بدون آنها اندیشه شیعی بیبنیاد میشود. این مفاهیم اساسی را میتوان تحت چهار عنوان عصمت، عاشورا، تقیه و مهدویت تعریف کرد. بنابراین، باید این مفاهیم را البته به طور اجمالی بیان کرد و توضیح داد. اولین واژه بنیادی اندیشه شیعی را باید مفهوم عصمت و معصومیت پیامبر اعظم و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) و حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) دانست؛ به عبارت سادهتر، چهارده معصوم(ع).
مفهوم عصمت در اندیشه شیعی
اعتقاد به عصمت اولیای چهاردهگانه بنیادیترین و اساسیترین مفهوم شکلدهنده معارف اسلامی شیعی است. میتوان گفت که واژه عصمت با ترکیب سه واژه آگاهی و آزادی و عشق معنا میشود. معصوم کسی است که به تمامی راه انسان، از خاک تا افلاک، آگاه است و از تمامی کششهای نفسانی آزاد است و عشق او به مخلوقات خداوند از عشقی که مخلوقات به خویش دارند، عمیقتر و بیشتر است. زیرا آدمی گاهی خودش به خودش آسیب میزند. جمله ظَلَمتُ نَفسی در دعای شریف کمیل شاهدی بر این مدعاست، اما از امام معصوم جز خیر و صلاح برای دیگران صادر نمیشود. همچنین علم او به حقایق عالم ابزاری برای تحقیر دیگران و نمایش خویش نیست و آنچنان عاشق آدمیان و مخلوقات الهی است که از کوچکترین رنجی که دیگران میکشند، غمگین میشود. برای مثال، در سوره مبارکه شعراء، آیه 3 خداوند متعال خطاب به پیامبر اعظم(ص) میفرماید: «لَعَّلَکَ با خِعٌ اَلا یَکونُو مؤمِنینَ» (ای پیامبر، بیم آن میرود که تو جان خود را از غم اینکه مشرکین ایمان نمیآورند، از دست بدهی!) زیرا رسول اعظم(ص) به حقیقت دردناک شرک و گناه آنقدر آگاه بودند که از اینکه کسی گرفتار آن شود، بهشدت اندوهگین میشدند. بدون عشقی اینچنین عمیق نمیشود دیگران را هدایت کرد. از سوی دیگر، مفهوم آزادی در این تعریف به معنای عبودیت است و عبودیت آزادی از خود آزادی است. برای مثال، باید بگویم که گاهی افرادی قدرتمند را میبینیم که اسیر قدرتشان هستند و اغلب وسوسه میشوند تا از قدرتشان در جهت ظلم به دیگران استفاده کنند. در قرآن کریم نیز برای واژه قدرت معادلهای دیگر علاوه بر واژه قدرت وجود دارد. برای مثال، قرآن کریم یکی از صفات الهی را عزیز مینامد. درواقع، عزیز به قدرتمندی گفته میشود که ذلیل قدرت خویش نیست و مهار قدرت را به دست دارد. آزادی از آزادی معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) نیز به همین معناست. آنان به رغم توانایی برای استفاده نامحدود از آزادی خویش، اسیر آزادی نیستند و به خاطر اینکه عبد خداوندند بر آزادی خویش مهار میزنند و این معنای عبودیت است. امام علی(ع) در اینباره جمله زیبایی دارند. ایشان میفرمودند: «کُنتُ بَوّاباً عَلی بابِ قَلبی» (من دروازهبان دلم بودم.) به عبارت دیگر، آن حضرت اجازه توجه قلبی به هیچ محبوبی و جاذبهای جز شیدایی به حضرت حق جلَّ و عَلا نمیدادند. عشق به مخلوق نیز از همین سرچشمه سیراب میشد. به همین جهت بود که ایشان به پیروانشان میفرمودند که شما مرا برای دنیای خود میخواهید، درحالیکه من شما را نه برای خودم، بلکه برای خداوند میخواهم.
درباره علم امام(ع) به حقایق هستی و ظرایف پیچیده وجود انسانی نیز روایات بسیاری بر زبان حضرات معصوم(ع) جاری شده است. علومی که حتی از تصور عمیقترین نابغههای علم و دانش فراتر است. کافی است واژه علم را فقط در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(ع) جستوجو کنید. برای مثال، در سوره مبارکه نمل، آیه 40 درباره ملاقات ملکه سبا و حضرت سلیمان(س) آمده است که سلیمان پس از بازگرداندن فرستادگان ملکه، به بزرگان دربارش گفت: ای مهتران «کدامیک از شما تخت سلطنت او را پیش از آنکه با حالت تسلیم نزد من آیند، برای من میآورد؟» یادآوری میکنم سرزمین سبا در یمن و حاکمیت حضرت سلیمان در سرتاسر بینالنهرین بوده است. هر چند درباره فاصله محل استقرار حضرت سلیمان و کاخ بلقیس اختلاف نظر زیاد وجود دارد. بااینحال، وقتی که آن حضرت پرسیدند: چه کسی میتواند تخت ملکه سبا را برای من بیاورد؟ یکی از جنیان گفت: من توانایی این را دارم که قبل از اینکه از جای خود برخیزی، تخت را برایت بیاورم. اما کسی که «عِندَهُ عِلمُ مِنَ الکتابِ» بخشی از علم کتاب را داشت، گفت: من میتوانم این تخت را در یک چشم بر هم زدن برایت حاضر کنم. سلیمان به او رخصت داد و ناگهان تخت در مقابل چشمانشان آشکار شد.
در روایات نام کسی را که بخشی از علم کتاب را داشت و به او این امکان را میداد تا اشیا را از فاصلههای دور منتقل کند، عاصف ابن برخیا گفتهاند. بدیهی است ما از کیفیت این علوم آگاهی نداریم، زیرا که اینگونه از امور غیرعادی را از معجزات و کرامات میدانیم. مرحوم علی صفایی حایری در این زمینه گفته است که طبیعت، معجزه مأنوس است و معجزات، طبیعتهای نامأنوس. به عبارت دیگر، به دلیل اینکه به طبیعت عادت کردهایم، درباره معجزه بودن تمامی موجودات طبیعت دچار غفلت هستیم. از سوی دیگر، معجزات نیز از همین قواعد پیروی میکنند اما ما هنوز با اینگونه از علوم انس نداریم. بازگردیم به مفهوم علم امام معصوم(ع). در اینباره در بحث اسم اعظم روایتی هست که عظمت علم امام را تا حدودی روشن میکند. نگارنده در کتاب مبانی زیباییشناختی سینمای اسلامی این روایت را ارائه کرده است: «در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است که ایشان فرمودند: «اسم اعظم خدا هفتادوسه حرف دارد و تنها یک حرف آن نزد آصف بود. آصف آن یک حرف را گفت و زمین میان او و تخت بلقیس در هم نوردیده شد تا او تخت را به دست گرفت، سپس زمین به حالت اول برگشت و این عمل در کمتر از یک چشم بر هم زدن انجام شد. و ما هفتادودو حرف از اسم اعظم را داریم و یک حرف هم نزد خداست که آن را در علمالغیب برای خود مخصوص ساخته. «وَ لا حَولَ وش لا قُوَّه الّا بالله الَعلیّ العَظیم؟» (اصول کافی، ج 1 ص 334، ترجمه مصطفوی)
ما فقط میتوانیم اندکی از عظمت و عمق و وسعت چنین علومی را بفهمیم و به عجز خود در توصیف ایشان اعتراف میکنیم. اما اگر تمام عمر خود را به شکر برای داشتن چنین رهبرانی سپری کنیم، قادر به ادای حقشان نخواهیم بود. انشاءالله در شماره آینده به سه مفهوم عاشورا و تقیه و مهدویت در منظومه معارف شیعی خواهیم پرداخت.
عزت زیاد
سردبیر