هرکول پوآرو کاراکتر استثنایی داستانهای جنایی آگاتا کریستی، شخصیتی برخوردار از ذکاوت و قوه استدلال و تیزبینی بینظیری است که به مدد همین ویژگیها موفق میشود معمای قتلهای پیچیدهای را حل کند که دیگران از عهده انجام آن برنمیآیند. در تمام داستانهای آگاتا کریستی پوآرو به عنوان مرکز ثقل ماجراها بیرون رویدادها میایستد و با کنار هم قرار دادن شواهدی که سایرین قادر به درک و ایجاد رابطهای منطقی و باورپذیر بین آنها نیستند، با هوش مثالزدنی و غیر اینجهانی خود قطعات پازل یک جنایت را کنار هم قرار میدهد، مخاطب را شگفتزده و خالقش را سرافراز میکند. اما در فیلم یک جنزدگی در ونیز (2023)، سومین اقتباس کِنِت برانا از داستانهای رازآمیز کریستی، این روال همیشگی با نمونههای قبلی تفاوتهای بزرگی دارد. پوآرو در این فیلم در موقعیتی قرار میگیرد که نهتنها مثل همیشه باید با اتکا به خلاقت و دیدگاه موشکافانهاش معمای قتل/خودکشی دختری جوان به نام آلیشیا را حل کند، بلکه خودش نیز به سوژه داستان فیلم بدل میشود. از طرفی، باید اقتدار گذشتهاش را به خودش و دیگران اثبات کند. بازنشستگی خودخواسته پوآرو سبب گوشهگیری و عزلتگزینی او در یکی از متفاوتترین (و شاید متفاوتترین) شهرهای جهان شده است. مشخصات جغرافیایی و معماری ونیز (شهری روی آب با قصرهای قدیمی و بهشدت کنجکاویبرانگیز و در عین حال هراسآور) و سنتهای رنگارنگ و متنوع جشنها و جشنوارههایی که در آن برگزار میشود، این شهر را به لوکیشنی ایدهآل برای ساخت فیلمهایی بدل میسازد که قصه و عناصر روایی آنها بهخوبی با ویژگیهای متمایز ونیز همسان و همآواز میشوند. به همین علت است که برانا محل وقوع ماجراهای قصه اصلی کریستی با عنوان مهمانی هالووین را از روستایی به نام وودلی کامون در انگلستان، به ونیز تغییر میدهد، تا بتواند از طریق تمهیدها و تکنیکهای سینمایی از قابلیتهای تصویری ونیز برای روایت قصه بهره بگیرد. اگرچه عدهای از منتقدان اعتقاد دارند مهمانی هالووین درمقایسه با سایر آثار شاخص و پرطرفدار آگاتا کریستی، ظرفیت داستانی ضعیفتری دارد، اما برانا با اِعمال این تغییر آزادی عمل بیشتری برای خود فراهم کرده تا ضمن حفظ چارچوب بنیادین داستان بتواند قصه فیلم را از دریچه ژانر هارور روایت کند و جان تازهای به آن ببخشد. فیلم با نماهای معرف پرنور و روشن از ونیز آغاز میشود، اما تصاویری که در همین چند پلان ابتدایی فیلم در قاب دوربین مشاهده میکنیم، وضعیتی کج و غیرعادی دارند. پوآرو در یک کلوزآپ، وحشتزده از خواب میپرد و دوربین نمای درشتی از چهره او را در قاب میگیرد و به نمایی عمومی از ونیز دیزالو میکند. همزمان عنوانبندی بر پرده نقش میبندد و در ادامه اتاقی نیمهروشن- نیمهتاریک با همان زاویه کج را میبینیم که پوآرو در گوشه سمت راست آن روی تخت نیمخیز شده و انگار به کابوسی که دیده بوده، فکر میکند. گویا پیشدرآمد و طلیعهای کوتاه و گویا از مجموعه وقایعی را که در پی آن رخ میدهد، میبینیم. برانا برای روایت داستان فیلم، بهویژه پس از آنکه پوآرو به قصر اسرارآمیز قدم میگذارد، از همین شیوه استفاده میکند و با بهرهگیری از تکنیکهای فیلمبرداری استیلیزه، قابهای معوج، نور، پالتهای رنگی متنوع، سایهها و صدا قصه را پیش میبرد و همه این تکنیکها را همچون عناصر اصلی روایت و بهخصوص برای معرفی شخصیتها به کار میگیرد. به عنوان مثال، نماهای ابتدای فیلم از پوآرو بعد از ورود او به قصر و در پیوند با موقعیت کارآگاه در آنجا تکرار میشوند. او را غالباً در نماهایی کج و مورب با زاویه دوربین از بالا (های انگل) یا پایین (لو انگل) در گوشه دور یا نزدیک پلان میبینیم. بهکارگیری این روش ضمن تأکید بر موقعیت متزلزل او در این محیط ناآشنا، غرابت فضای فیلم و حقیقت پنهانشده در داستان را تشدید میکند. نحوه ورود جویس رینولدز به قصر و معرفی او نیز از همین شیوه تبعیت میکند. دوربین در یک نمای سرازیر عمودی قصر را در قاب میگیرد و قایق رینولدز در فضایی تاریک و وهمآلود از دروازه آبی عبور میکند. شنل سیاهی که به تن دارد و ماسکی که به چهره زده (یادآور نمایشهای سنتی کابوکی ژاپنی) نمایانگر شخصیت متقلبی است که قرار است برای تسلای دل مادر آلیشیا نمایشی دروغین اجرا کند. فضا و محیط محدود قصر به برانا اجازه میدهد تنش وقایع را در یک فاصله زمانی شب تا صبح افزایش دهد، بهویژه آنکه هوای توفانی بیرون امکان خروج از قصر را عملاً غیرممکن میسازد. کاراکترهای فیلم در این مکان عجیب و هولناک گرفتار شدهاند و راه به جایی ندارند. اتمسفر فیلم به واسطه همین امر رعبآور جلوه میکند و بخش بزرگی از کشش داستان مرهون همین نکته است. ماهیت خودِ جشن هالووین که در اساس با مردگان سروکار دارد و ماجرای مرگ کودکان در اثر ابتلا به طاعون و دفن اجساد آنها در زیرزمین قصر و نمایشی که در شروع جشن هالووین با استفاده از تکنیک سایهها برای بچهها اجرا میشود، حس ترس و کنجکاوی برای پی بردن به صحت و سقم این واقعه را تقویت میکند. پوآرو در مسیر حل معمای قتل آلیشیا در موقعیتی است که نهتنها باید مثل همیشه پازل این قتل را تکمیل و عامل آن را معرفی کند، بلکه رفته رفته متوجه میشود گویا خود او هم در معرض توطئهای قرار گرفته که برایش تازگی دارد. کارآگاه منطقی و روشننگر که در بدو ورود جویس رینولدز خبیث با صراحتی آهنین و سازشناپذیر او را شیاد و فرصتطلب خطاب کرده بود و بارها به طور علنی درباره از بین رفتن ایمان و اعتقاداتش سخن گفته بود، تصاویر و سایههایی را که در توهماتش میبیند و صداهایی را که میشنود، واقعی میپندارد و دچار تردید و دودلی عذابآوری میشود. از طرفی، با کنار هم قرار دادن شواهدی که طی اقامت در قصر به دست آورده، بالاخره موفق به کشف همدستی و همکاری مأمور محافظش با رینولدز و آریادنه اولیور- خانم نویسنده- و هدف آنها از کشاندن او به آنجا میشود. با این توییست (چرخش) غافلگیرکننده و گفتوگویی که بین آریادنه و پوآرو درمیگیرد، کارآگاه زیرک اولین توطئه علیه خودش را خنثی و به خانم نویسنده یادآوری میکند برخلاف نظر خودپسندانه او، شهرتش را مدیون ذکاوت و نگاه تیزبین و قدرت تحلیل خودش است، نه کتابهای او. پوآرو با کشف علت توهماتش- عسل مسمومی که رووینا، مادر آلیشیا، از آن برای بیمار و متوهم کردن دخترش استفاده کرده بود- دوباره به عالَم منطق و استدلال بازمیگردد و با کنار هم قرار دادن شواهد، مثل همیشه معما را حل میکند، خودش را از قید تصورات ماورای طبیعی که عسل مسموم رووینا در او ایجاد کرده بود، رها میکند و از دام توطئه دوم هم به سلامت بیرون میآید. یک پیروزی دیگر برای کارآگاه باهوش که او را دوباره به زندگی و حرفه گذشتهاش بازمیگرداند.