نقش آیرونی در فیلمنامههای کمدی
داستانهای کمدی اغلب یادآور موقعیتهای سطح پایین و غیرقابل تأمل هستند. موقعیتهایی که بیشتر به خاطر جذب مخاطب سخیف و نازلاند. موقعیتهایی که در بیشتر اوقات حتی طنز قابل توجهی هم ندارند و به شوخیهای مبتذل تنزل مییابند. این امور فیلمنامهنویسی کمدی را دچار یک بدنامی عمیق کرده است. درحالیکه کمدیهای ساختارمند بهشدت در خاطر مخاطب میمانند و تا مدتها مورد استفاده قرار میگیرند، یا بدل به تمثیلهایی در زندگی روزمره میشوند. در اصل کمدی دست انداختن شخصیتهایی اجتماعی است که باعث ایجاد خلل در عرف میشوند. بزرگترین شخصیت کمدی را میتوان نقش سقراط در کمدی ابرها، نوشته آریستوفان دانست. ابرها هجویهای علیه سقراط است و نوخواهی اندیشه سقراط را به سخره میگیرد. استرپسیادس که به دلیل ولخرجیهای پسر اسبسوارش، فیدیپیدس، بهشدت مقروض است و برای یافتن راهحل، خواب را بر خود حرام کرده، بالاخره تصمیم میگیرد از علم سوفیستها برای دستبهسر کردن طلبکاران و نیل به خوشبختی استفاده کند. از فیدیپیدس میخواهد تا این هنر مفید را بیاموزد، ولی او نمیپذیرد و درنتیجه خود استرپسیادوس تصمیم به مطالعه میگیرد. مسئله این است که در کمدی در قالب طنز و به سخره گرفتن پدیدههایی برملا میشود که در نگاه اول پیشپاافتاده و مضحک هستند، اما پس از مدتی عمق عجیبی از مفاهیم را منتقل میکنند. از اینرو آیرونی نکته اصلی در هر کمدی است. آیرونی اغلب در قالب یک شخصیت اصلی در کمدی رخ میدهد که باعث ایجاد شناخت عمیقتر از جامعه میشود. داستان فیلم ویلای ساحلی نیز در نگاه اول یک کمدی ساده و حتی کمرمق است. توان خنداندن مخاطب را ندارد. در قیاس با دیگر کمدیهای در حال اکران مخاطب عام را راضی نمیکند. اما در میان تمام این اتفاقات یک آیرونی بزرگ را پنهان کرده است که پس از چندی سر برمیآورد و مانند اژدهایی مخاطب را میبلعد و از قضا مخاطب را متوجه وضعیت بغرنج اجتماعی و خارج از عرف میکند. فراموش نکنیم که رسالت کمدی گوشزد کردن امور خارج از عرف است. این گوشزد کردن باعث ایجاد تفکر در این امر میشود. داستان بسیار پیشپاافتاده است. شخصی مأمور نگهبانی از ویلایی میشود، اما برادرزن او به خاطر داشتن بدهی از او میخواهد که با کرایه دادن ویلایی که برای آنان نیست، بدهی را جبران کنند. تمام مصالح داستانی و نیرویی که شخصیت اصلی یعنی یونس را مجبور به این کار میکند، بسیار سست است. اما پس از مدتی مشخص میشود اصلاً این سست بودن ساختار و مصالح روایتی اهمیتی ندارند. داستان با کرایه دادن ویلا پیش میرود و این امر باعث بروز اتفاقات ساده و ابلهانهای میشود که هر بار یک ماجرا و موقعیت تضادگونه را فراهم کند. مسئله اصلی نوع نگاه و اندیشه یونس در خانواده خود و برخورد با مسافرانی است که وارد ویلا میشوند. در کنار تضاد اخلاقی و درگیریای که یونس با مسافران و خانواده خود به خاطر مسائل اخلاقی و اعتقادی خود دارد، آنچه اهمیت دارد، نقش یونس به عنوان پدر خانواده است؛ پدری که با تلاش و کوشش سعی دارد انسان خوبی باشد و البته خانواده خود را حفظ کند، که در این امر نیز موفق است. او به برادرزن خود کمک میکند. فرزندان خود را با وسواس تربیت میکند و همسر محترم و وفاداری است. اما تمام اینها زیر سایه آن وجه اخلاقی و اعتقادی یونس فراموش میشوند. این امر مختص به داستان فیلم ویلای ساحلی نیست. به چند فیلم و سریال کمدیای که در سالهای اخیر یا حتی دهه قبل دیدهاید، فکر کنید و نقشِ پدرها را در آنها به یاد بیاورید. تصویر رایجی که احتمالاً به ذهنتان میآید، چنین چیزی است: آدمی بیکفایت، احمق، با رفتارهای بچگانه، نصیحتهای بیثمر و وسواسهای خندهدار. کسی که از مدیریت زندگیاش عاجز است و همه از دستش عذاب میکشند. سریالها و اغلب فیلمهای سینمایی ایران در حداقل چند دهه اخیر چنین تصویری از پدر خانواده ارائه دادهاند. البته این مختص ایران نیست و در هالیوود هم این ماجرا رخ داده است. تحقیقی جدید نشان میدهد در کمدیهای امروزی پدرها بیش از همیشه مسخره میشوند، درحالیکه در واقعیت بیشتر از همیشه برای خانوادههایشان وقت میگذارند. چرا؟ نقش پدران در سالهای اخیر در دنیای واقعی تغییر کرده است. پدران امروزی برای فرزندانشان وقت بیشتری میگذارند و معتقدند انجام این کار بخشی کلیدی از هویتشان است. اما کمدیها این تصویر را برای ما خلق میکنند که آنان توانایی ندارند با فرزندان ارتباط مؤثری بگیرند. داستانهای تخیلی میتوانند دیدگاه ما درباره خودمان و دیگران را شکل دهند. از آنجا که کمدیها میباید مورد پسند طیف انبوهی از مخاطبان قرار بگیرند، معمولاً در آنها از پیشفرضهای دمدستیای استفاده میشود که اساس کلیشههای رایجاند. در کلیشههایی که فیلمهای کمدی از پدران به نمایش میکشند، چنین به نظر میرسد که گویی مردان به طور ذاتی مناسب فرزندداری نیستند. درنتیجه، پدران واقعی نادیده گرفته میشوند. نکته همین خلقیاتی است که کمدیها آنها را میسازند. یونس در ویلای ساحلی همین تیپ شخصیتی است؛ پدری که به خاطر خلقیات خود نمیتواند با فرزندان ارتباط بگیرد. قرار است این تضاد ارتباطی موجب طنز شود که در ویلای ساحلی بهدرستی اینگونه نمیشود. مخاطب به موقعیتها نمیخندند و باعث میشود بیشتر به نقش یونس فکر کند. او پدر ابله یا فردی با اعمال احمقانه نیست. او نگرش خاص خود را به زندگی دارد و قرار نیست تغییر کند. او پدری است که فرزندانی تربیت کرده است که از قضا روح زمان خود را درک کرده و بهروز هستند. بنابراین، او جایی کمکاری نکرده است. این آیرونی موجود در داستان ویلای ساحلی است که داستان را از یک کمدی سخیف به یک کمدی باستانی از جنس کمدیهای آریستوفان تبدیل میکند. یک آیرونی ساده در میان اتفاقات روزمره که شاید بارها استفاده شده و این میزان از تأثیرگذاری را نداشته است.