پل، انگس و مری

رابطه شخصیت و موقعیت در «جاماندگان»

  • نویسنده : فیلم نگار
  • مترجم :  تکتم نوبخت
  • تعداد بازدید: 209

فیلم تازه الکساندر پین جاماندگان در ادامه فیلم‌های قبلی‌اش، برای ساخت لحن و فضا هم از عناصر کمدی بهره می‌گیرد و هم شالوده مضمون بر مبنای یک درام انسانی استوار است. انتخابات (۱۹۹۹)، درباره اشمیت (۲۰۰۲) و شاهکار او راه‌های فرعی (۲۰۰۴)، همگی کمدی‌های هجوآمیزی هستند که در ادامه اولین فیلم سیاسی او به نام شهروند روث (۱۹۹۶) همگی به لحاظ مضمونی و اتمسفر به سبکی تعلق می‌گیرند که می‌توان کمدی درام نامید. سه فیلم آخر او اما به لحاظ تماتیک نیز به هم متصل‌اند. انتخابات، درباره اشمیت و راه‌های فرعی مشخصاً کمدی درام‌هایی هستند درباره چند شخصیت تک‌افتاده و طردشده که در موقعیت‌های آیرونیک و طنزآمیز کنار هم قرار می‌گیرند و از بطن تقابل میان آن‌ها، هر کدام با ابعاد تازه‌ای از شخصیت خود مواجه می‌شوند. جنبه‌هایی از روان آدمی که در آن تروماهای پس زده‌شده در یک هم‌نشینی موقت با آدم‌های غریبه، آشکار می‌شود.

پل‌ هانام معلم عبوس و گوشه‌گیر مدرسه شبانه‌روزی است که به خاطر سخت‌گیری با شاگردانش زبان‌زد است. او هم به لحاظ فیزیکی مشکلاتی دارد و هم به لحاظ شخصیتی درون‌گرا و خجالتی است. نه شاگردانش او را دوست دارند و نه اساتید دیگر و خودش هم این را می‌داند، در مقابل او اگنس را داریم؛ پسر نوجوان ناسازگاری که از مادرش طرد شده، با دوستانش نمی‌سازد و مشکلات رفتاری زیادی دارد. نویسنده با مقابل هم گذاشتن این معلم و شاگرد در رابطه دوگانه پدر/پسر، و در ضلع دیگر مثلث با گذاشتن زنی به نام مری تمثیلی از یک خانواده در آستانه کریسمس را به تصویر می‌کشد.

آن‌ها مجبورند. این موقعیت نه انتخاب آن‌ها که کاملاً تصادفی است. در یک عمارت دورافتاده که فقط با هلی‌کوپتر می‌شود به آن‌جا رفت، این سه نفر باید تعطیلات سال نو را کنار هم بگذرانند. کشمکش‌هایی که از دل این موقعیت بیرون می‌آیند و مجموعه اتفاقات میان آن‌ها در نهایت باید به رنج‌ها دردها و‌ حسرت‌های آن‌ها نقب بزند. از این جهت می‌توان گفت که جاماندگان یک درام موقعیت‌محور است که شخصیت‌هایش را بر مبنای آن تعریف می‌کند.

مری سرآشپز مدرسه بارتون و زنی باتجربه، هم‌دل و مهربان است که به‌تازگی پسر جوانش را در جنگ از دست داده است. انگس از طرف مادر و شوهر جدیدش طرد شده و معلم عبوس در تمام عمرش هیچ دوست و همدمی نداشته. به نظر می‌رسد هسته اصلی مضمونی که این آدم‌ها را گرد هم می‌آورد، «فقدان» است. برای انگس، این فقدان، فقدان پدر (بستری در تیمارستان) است و مادری که به خاطر دردسرهایش او را دست‌به‌سر می‌کند تا تعطیلات کریسمس را به همراه شوهر جدیدش به سفر برود. این فقدان برای مری پسر ازدست‌داده‌اش است که مادر را داغ‌دار و افسرده کرده و فقدان برای پل، تمام آن چیزهایی است که از آن‌ها دور بوده، عشق، ازدواج، خانواده، و مهم‌تر از همه یک دوست. نداشتن هیچ دوستی یکی از رنج‌های مشترکی است که دو مرد داستان را به هم نزدیک می‌کند و تعامل میان پل و انگس رفته‌رفته از قالب معلم و شاگرد به رابطه پدر و پسر و درنهایت به دو دوست می‌رسد. آن‌ها اشتراکات زیادی دارند، اما مهم‌ترینش تنهایی و طرد شدن است. خودشان هم به این توافق رسیده‌اند که نه‌تنها هیچ دوستی ندارند، که همه از آن‌ها بدشان می‌آید.

جاماندگان داستان آدم‌هایی است که در یک «تجربه مشترک» زندگی‌شان به هم گره می‌خورد و این تجربه‌ها ارتباط انسانی میان آن‌ها را هموار و به نزدیک شدنشان کمک می‌کند. پیوند میان شخصیت‌های تک‌افتاده الکساندر پین عموماً ارتباطی ماندگار و ‌پایدار را برای آن‌ها رقم می‌زند و درنهایت دگرگونی یا رستگاری نهایی را برای کاراکترها به همراه دارد. این آدم‌ها معمولاً به یک بهانه و در یک موقعیت غیرقابل پیش‌بینی گرد هم می‌آیند. در جاماندگان این موقعیت، رسیدن کریسمس و تعطیلی کالج شبانه‌روزی بارتون است. تمام دانش‌آموزان و معلمان در این تعطیلات باید کالج را ترک کنند و تنها کسانی باقی می‌مانند که جایی برای رفتن ندارند، یا خانواده‌ای چشم‌انتظار آن‌ها نیست. در این شرایط پل‌ هانام که با همه بداخلاقی مرد ساده‌دلی است، از طرف مدیر کالج به جای یکی از معلمان که با زیرکی بیماری مادر را بهانه می‌کند، برای سرپرستی پسران باقی‌مانده انتخاب می‌شود.

در ابتدا او با پنج دانش‌آموز از کشورهای مختلف در کالج می‌ماند و بعد از گذشت چند روز بقیه پسرها می‌روند و تنها یک نفر باقی می‌ماند. ایده فیلمنامه، گرفتار شدن و جا ماندن است در منطقه دورافتاده‌ای در میان کوهستان که ایده جذابی برای سرک کشیدن به درون آدم‌هایی است که سر ناسازگاری با خود و دیگران دارند.

وضعیت جاماندگان به گونه‌ای است انگار در کالج عظیم بارتون حبس شده‌اند و برای همین خارج شدن آن‌ها از آن منطقه و رفتن به بوستون، شروع سفری هم برای ماجراجویی دو‌نفره پل و انگس و ‌هم سفری درونی برای قهرمان‌های داستان است.

پیش از این هم ارتباط میان پل، انگس و مری به واسطه شب نشینی‌های آن‌ها در پای تلویزیون و دیدن مسابقه خانوادگی سر و شکل تازه‌ای گرفته بود، تا جایی که پل مجبور می‌شود برخلاف میلش در مهمانی کریسمس شرکت کند و هر سه آن‌ها تجربه عاطفی متفاوتی را کسب می‌کنند. اما سفر به بوستون حکم سفر قهرمان برای مواجهه با خود است. مری به دیدار خواهر باردارش می‌رود و لباس‌های نوزادی پسر ازدست‌داده‌ را در کمد نوزادی که قرار است به دنیا بیاید، می‌چیند و با پذیرش سوگ درنهایت با خودش کنار می‌آید که زندگی ادامه دارد. انگس به دیدار پدرش در آسایشگاه روانی می‌رود و مواجهه با او برایش نوعی مواجهه با خود و شناختن بیشتر خودش است. به‌خصوص که او از این راز مگو برای پل پرده بر‌می‌دارد و از ترس‌هایش درباره وضعیت روانی خودش می‌گوید و این‌که می‌ترسد شبیه پدرش شود. پل در نقش یک دوست واقعی انگس را از افکار نگران‌کننده‌اش دور می‌کند و در نقطه مقابل پل وقتی با دوست قدیمی‌اش به طور اتفاقی در خیابان ملاقات می‌کند، راز مگویی را درباره گذشته‌اش با انگس در میان می‌گذارد. مقدمه این تحول برای پل در شبی است که آن‌ها در یک مهمانی کریسمس شرکت می‌کنند و مری به پل به خاطر رفتارش با پسری که از خانواده طرد شده، گوشزد می‌کند. بعد از آن، پل در صبح کریسمس، برای خریدن درخت کریسمس و هدایایی برای مری و انگس راهی بیرون می‌شود. میز شام کریسمس نقطه اتصال این سه نفر است و «کریسمس» به عنوان یک موتیف مضمونی عمل می‌کند، آن‌ها که هیچ خانواده‌ای ندارند و نقش هر چند کوتاه‌مدت خود را به عنوان اعضای یک خانواده پذیرفته‌اند، دور هم شام می‌خورند و حالا پل در نقش پدر به انگس می‌گوید که هر پیشنهاد مفرحی برای تعطیلات را می‌پذیرد و این سرآغاز سفری درونی برای پل، مری و انگس می‌شود.    

بعد از بازگشت از بوستون دیگر آدم‌های قصه ما همان آدم‌هایی که قبل از تعطیلات کریسمس در کالج ماندند تا به‌ناچار برای مدتی کوتاه هم‌زیستی کنند، نیستند. با شروع مدرسه پدر و مادر انگس از طریق گوی برفی بابانوئلی که او به پدرش هدیه داده، متوجه حضور او در بوستون در ایامی که خیال می‌کردند به همراه یک سرپرست در کالج است، می‌شوند. پل در این‌جا در نقش یک پدر و یک منجی تمام مسئولیت‌ها را به عهده می‌گیرد و درنتیجه از کالج اخراج می‌شود. او می‌داند که این شروع تازه‌ای است برای پسر جوان پرتشویشی که حالا دوستی پل را برای همیشه در کنار خودش دارد.

در جاماندگان از همان نقطه عطف اول، کشمکش‌های بین فردی به موازات کشمکش‌های درونی کاراکترها پیش می‌رود و در فرجام و پایان داستان با فداکاری و قربانی شدن پل برای نجات آینده انگس این حلقه دوستی و دوگانه پدر و پسر کامل می‌شود. حالا نه پل همان معلم اصول‌مند و تلخی است که در ابتدا دیدیم و نه انگس پسرک ناهنجار و تنهایی که دزدی می‌کرد و دیگران را آزار می‌داد. و این دگرگونی در عواطف و افکار شخصیت‌ها به‌خصوص معلم تاریخ، تنها به واسطه موقعیتی است - تعطیلات کریسمس و ماندن در مدرسه - که مبنای گفتن داستانی به نام جاماندگان می‌شود.

مرجع مقاله