یکی از مهمترین مناقشات در حوزه روایت و بهویژه فرهنگ فیلمنامهنویسی، بحث بر سر این نکته است که تداوم درونمایهای یک وضعیت زیرمتنی در دل یک روایت داستانی، آیا صرفاً از خلال خلق یک فیلم بلند سینمایی میسر است، یا این وضعیت علاوه بر اینکه میتواند متکی بر روایتی نهایتاً سه یا چهار ساعته و یکپارچه پیش رود، مرهون میزان تجربهگراییهای نوآورانه در قالبی چند قسمتی نیز هست و حتی میتواند بیانگر رویکردهای متفاوت در داستانگویی باشد که در جایجای قسمتها و اپیزودها خود را به رخ میکشد؛ آن هم در وضعیتی که از حیث جهتدهی به ساختار، سبک، مضمون، شخصیتها، مکانها و تکنیکهای موجود در هر فیلمنامه، حوزه عمل متنوع و به همین نسبت، پرریسکتری داشته باشد؟
یکی از مهمترین وضعیتهای روایی که در طول تاریخ سینما، همواره در مورد تفاوتهای آن با سینمای بلند داستانی مباحث زیادی مطرح شده است، فیلمنامهنویسی برای سریال است. فیلمنامهنویسی برای سریال در تعریفی ابتدایی و ساده، مطابق با کتاب فرهنگ فیلمنامه محمد گذرآبادی، زمانی ضرورت مییابد که عموماً جهان فیلمنامه روی شخصیتهایی متعدد– آن هم با ارائه طرحی کلی از زیست آنان- در یک ماجراجویی بسیار طولانی و طی بازههای زمانی جداگانه در هر یک قسمت تمرکز دارد. اما ضرورت پرداختن به فیلمنامهنویسی برای سریال زمانی پررنگ میشود که در عموم کتب مرجع سینما– حتی در حوزه فیلمنامه– بیش از عناصر درونمایهای یا ساختاری، بر فرمهای اجرا و قالب زیباییشناختی تأکید میشود. این در حالی است که سریالنویسی به عنوان یکی از مهمترین قالبهای داستانی، به فراخور فضای گستردهترش، امروزه مکاتب متعدد فکری و فرهنگی را در خود مستحیل ساخته که از اساس شکل و نقشه راه نگارش داستان برای سریال را با فیلم سینمایی متفاوت کرده است. از سوی دیگر، تمایل تدریجی مخاطبان سینمای غیرتجاری به سریالها نیز اقتضائاتی جدید را بر عرصه فیلمنامهنویسی سریال سوار کرده که الگوهای پیرنگ در این نوع فیلمنامهها را دچار تحولاتی اساسی...