در جستجوی تاریکی

بررسی عنصر قهرمان در فیلمنامه روشن

  • نویسنده : پویا هاشم‌پور
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 330

فیلمنامه روشن روایت‌گر داستان مردی به همین نام است که ظاهراً عاشق فیلم و سینماست و زندگی خود را با الهام از صحنه‌های سینمایی سپری می‌کند. او یکی از واحدهای ساختمان‌های نیمه‌کاره اطراف تهران را پیش‌خرید کرده، اما مانند خیلی از مردم دیگر فریب خورده و خانه‌ای تحویل نگرفته است. همسرش، مریم، طردش کرده و در تلاش است تا حضانت دخترشان را در دادگاه بگیرد. زمان برای روشن در حال گذر است، اما او امید دارد بالاخره همه چیز درست شود. بنا به انتظار ما روشن- به عنوان شخصیت اول فیلمنامه- باید در موقعیتی قرار بگیرد که بالاخره در دنیای واقعی از تجربیات و علایقش به سینما و بازیگری استفاده کند و با الهام از نقش مورد علاقه‌اش برای نجات خود تلاش کند. او باید به همسرش ثابت کند که پایان خوش فقط برای سینما نیست. این چیزی است که تلاش شده تا القا شود‌، اما مناسبات شخصیتی روشن اصلاً این‌گونه نیست. شخصیت درون‌گرا و آرامی که از روشن ارائه می‌شود، حتی بعضی از اتفاقات درون فیلمنامه را ذهنی جلوه می‌دهد. البته در برخی از شخصیت‌ها ممکن است قدرت اراده واقعی و ناب قهرمانانه در پشت یک شخصیتِ به‌ظاهر ساکت یا مظلوم پنهان باشد- که از قضا در این فیلمنامه هم چنین است- اما نکته مهم این‌جاست که مراحل و راه‌هایی که یک شخصیت اصلی را به آن نقطه می‌رساند، در طول فیلمنامه‌های این‌چنینی باید از سوی بیننده لمس شود تا هم کاراکتر به قوام شخصیتی رسیده باشد و هم حس هم‌ذات‌پنداری تا بالاترین حد ممکن بالا برود؛ دو عنصری که در این فیلمنامه کمتر یافت می‌شوند. درواقع، شاید پس از یک انتظار طولانی در سرانجام فیلم با یک عمل قهرمانانه از سوی روشن مواجه شویم، اما اگر قرار بود روند و مسیر شکل‌گیری این عمل در طول فیلمنامه برایمان مجسم نشود، این اتفاق می‌توانست خیلی زودتر رخ دهد.

در پرسش به سؤال مهمی که بعضاً اذهان سینمایی را درگیر می‌کرد، پاسخ‌های متنوعی وجود داشت. قهرمان کیست؟ شاید پاسخ رابرت مک‌کی به این سؤال پاسخ جامع‌تری باشد. »شخصیت‌های دیگر ممکن است مصمم و راسخ یا حتی انعطاف‌ناپذیر باشند، اما قهرمان موجودی است به‌ویژه با اراده و خودرأی. البته ممکن است میزان این قدرت اراده دقیقاً قابل اندازه‌گیری نباشد. داستان خوب لزوماً جنگ یک اراده خلل‌ناپذیر علیه نیروهای گریزناپذیر سرنوشت نیست. کیفیت این اراده نیز به اندازه کمیت آن اهمیت دارد. قدرت اراده قهرمان ممکن است به پای ایوب نرسد، اما به حدی هست که در کشمکش درگیر شود و درنهایت به اعمالی دست بزند که منجر به تغییرات با معنا و برگشت‌ناپذیر شود. «درواقع، این اراده یک قهرمان است که او و هم‌زمان مخاطبان فیلم را به سمت یک خواسته سوق می‌دهد، که البته کوچک یا بزرگ بودن آن چندان اهمیتی ندارد. وقتی تلاش برای یک خواسته وجود داشته باشد، آن را خودبه‌خود مهم جلوه می‌دهد. در جایی از فیلم مریم که به ستوه آمده، با گریه به روشن می‌گوید: «تو چرا هیچ کاری نمی‌کنی؟» پرواضح است این شکایت از طرف مریم بالاخره از سوی روشن پاسخ داده می‌شود، اما این پاسخ آن‌قدر دیر است که تمام پتانسیل‌های فیلمنامه را از بین می‌برد. درواقع، منتظر گذاشتن مخاطب برای اتفاق آخر داستان نتیجه عکس می‌دهد و اشتیاقی باقی نمی‌ماند.

پرواضح است که فیلم روشن تنها یک قهرمان دارد. عنوان فیلم برای این ادعا کافی است. در داستان‌هایی که یک قهرمان دارند، آن قهرمان به این دلیل که هسته مرکزی تمام شخصیت‌ها و روابط است، فعال و پرتحرک است. ممکن است در ابتدای امر یک شخصیت علاقه و انگیزه‌ای برای فعال بودن نداشته باشد، اما طبق اصول فیلمنامه‌نویسی با قرار گرفتن در یک چالش مجبور به تحرک می‌شود. به طور کلی، قهرمان‌ها در انواع روایت‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول قهرمان‌های فعال‌اند. شخصیت‌هایی که خودشان پایه‌گذار موقعیت‌های دراماتیک فیلمنامه می‌شوند و خودشان هم در پی انجام دادن و طی کردن مسیر پیش‌قدم هستند. دسته دوم قهرمان‌های واکنش‌گر هستند که اغلب از سوی فیلمنامه‌نویس برای شاه‌پیرنگ به کار برده نمی‌شوند. روشن اما گویا در بخش زیادی از فیلم جزء هیچ‌کدام از دو دسته نیست. تحرک او از سمتی همان‌طور که اشاره شد، بسیار دیر اتفاق می‌افتد، انگار که تمام این انتظارها فقط برای صحنه پایانی فیلم است. از سوی دیگر، او در قبال اعمال دیگران هم واکنش خاصی ندارد؛ مثلاً وقتی صاحب‌خانه‌اش وسایل او را بابت بدهی از خانه بیرون می‌ریزد، یا وقتی متوجه خیانت همسرش می‌شود. حقیقتاً وقتی قرار است در فیلمنامه در این حد روی یک شخصیت تمرکز کنیم، انفعال او نمی‌تواند توجیه دراماتیک داشته باشد.

الهام‌های سینماتیک برای قهرمان داستان فقط در حد ارجاع‌های خام باقی می‌مانند. یعنی رابرت دنیروی راننده تاکسی و اسکاتی سرگیجه هم قرار نیست برای کاراکتر بی‌هدف داستان الهام‌بخش باشند، بنابراین اصلاً مطرح شدن این ارجاعات در طول فیلمنامه و کارکردشان ما را با یک سؤال بزرگ و بی‌جواب مواجه می‌کند. به‌ طور کلی، بی‌اطلاعی و سرگردانی کاراکتر نه‌تنها او را در مسیر مشخصی قرار نمی‌دهد، بلکه باعث گمراهی و بی‌انگیزگی مخاطب برای دنبال کردن فیلم می‌شود. در انتها باز هم باید به رابرت مک‌کی رجوع کرد که در این‌باره نقل می‌کند: »قهرمان باید برای پی‌گیری امیال و آرزو‌های خود ترکیب باورپذیری از خصایص را در حالتی متوازن دارا باشد. «

سینما حتماً راه‌گشا و الهام‌بخش است و می‌تواند به زندگی هر ‌کسی نور بتاباند، اما ظاهراً برای کاراکتر قهرمان این فیلم که عاشق سینماست، چاره‌ساز نیست و او در تمام مدت فیلم بی‌هدف و سرگردان به سوی تاریکی شتابان است.

مرجع مقاله