کژ نگریستن[1]

خوانشی از فیلمنامه «احمد به‌تنهایی»

  • نویسنده : محمدرضا نعمتی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 1243

ارائه تحلیلی بر فیلمنامه احمد به‌تنهایی و در کل، آثاری که حال‌وهوای پست‌مدرن دارند، از آن جهت کار حساسی است که منتقد نیز باید به تبعیت از اثر‌­‌ تمام قراردادهای مرسوم را به کناری بگذارد و به دنبال روزنه‌هایی تازه برای فهم آن اثر باشد. به عبارتی، اگر نقد فیلم احمد به‌تنهایی به لحاظ فرم، مقدمه و مؤخره و انسجام و حس‌وحال و... شبیه مثلاً درباره الی... باشد، یک جای کار منتقد می‌لنگد.

به طور مشخص و از همان کپشن ابتدای فیلم که نقل قولی است از ژاک لکان، فیلمنامه وارد یک بازی روشن‌فکرانه با مخاطب می‌شود. از این منظر، احمد به‌تنهایی احتمالاً بسیار پسند مخاطبان فیلسوفی مانند ژیژک است. زیرا حسین مهکام تلاش کرده مفاهیم لکانی را در قالب یک داستان کم‌پیچ‌وخم به نمایش درآورد. پس یک راه برای تحلیل فیلمنامه، شرح آرای لکان و یافتن مابه‌ازاهای آن در فیلمنامه است که البته این رویکرد فایده‌‌مند نیست و ما نیز اجباری هم نداریم این دعوت را پاسخ دهیم. کما این‌که سینمای پست‌مدرن و نظریه مرگ مؤلف نیز از این سرپیچی استقبال می‌کنند. اما از سوی دیگر، هر چقدر هم که بخواهیم مانند احمد... آوانگارد باشیم، باز هم مانند همین فیلمنامه مجبوریم یک نخ و خط باریک را پیدا و تا انتها دنبالش کنیم. مثلاً با کمی تدقیق در فیلمنامه احمد... به‌جز مسئله رفتن کتی، مضمون و موتیفِ عدم قطعیت به مثابه همان خط باریک، قابل شناسایی است و اتفاقاً هم یکی از مفاهیم مورد علاقه لکان و هم هنر پست‌مدرن همین عدم قطعیت پدیده‌ها و جهان هستی است. این بازی عدم قطعیت و البته تصادف در فیلمنامه در آغاز، با اشاراتی کوچک بنا نهاده می‌شود، اما هر چه پیش‌تر می‌رویم، توده برفی حجیم‌تر می‌شود تا در انتها با یک وضعیت آگراندیسمانی، نه‌تنها وضعیت سلامت روان قهرمان، که توهم یا واقعی بودن کل اتفاقات- در روزی که داستان در آن می‌گذرد- زیر سؤال می‌رود. همان‌طور که اشاره شد، به جز صحنه آسانسور که عدم قطعیت به‌صراحت مطرح می‌شود، در کل فیلمنامه این مضمون بدون صراحت و تأکید حضور دارد. مثلاً این‌که اگر کتی چندروزه خانه را ترک کرده، چرا احمد امروز به صرافت یافتن دلیل رفتن، و کجا رفتن او افتاده است؟ درواقع، چرا داستان از امروز شروع شده و دیروز یا پریروز مقطع آغازین نبوده؟ مواجه شدن با مقصود (که بیمار احمد است) در دانشگاه تهران و طریقی که او از خودکشی مهسا، همسر مقصود، مطلع می‌شود و نشانه‌هایی از این دست که در سراسر فیلم کدگذاری شده‌اند، چگونه قرار است وقتی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، تشکیل یک کل فرمی و مضمونی بدهند؟

اول این‌که هر خرده‌داستان با دیگری تشابهات مشخص و عیانی دارد. هر کدام از مردانی که بر سر راه احمد قرار می‌گیرد، از فراغ زنی در رنجی جان‌کاه است. نحوه مواجهه با این حرمان در هر شخص بسته به پیشینه، تروماها و سرگذشت زندگی‌شان با دیگری متفاوت است. آن‌که عامی است، جنجال به پا می‌کند، آن‌که پیشینه سیاسی و اعتراضات مدنی دارد، در دانشگاه متحصن شده و یکی هم مانند پدر احمد، درگیر خرافات علمی می‌شود و منتظر می‌ماند دستی از آستین بیگانگان فضایی درآید و خبری از همسر متوفایش آورد. برخی برون‌گرایانه و برخی درون‌گرایانه با شکست‌های عشقی مواجه می‌شوند و بر طبق همان نقل قول لکان، همه این مردان در کار پیچیدگی روان زنان مانده‌اند. شاید، شاید بتوان اشاره داشت که لکان و متعاقباً فیلمنامه‌نویس هر دو بر این موضوع صحه می‌گذارند که زنان به نوعی تجسد امر و ساحت واقع هستند؛ ساحتی که از نمادین شدن (از زبانی شدن) می‌گریزد و به نوعی نمی‌توان به واسطه واژه و قرارداد و نماد تکه‌تکه و سپس بیان شود. اگر دقت کرده باشید، در فیلم به‌جز زن مرموز داخل آسانسور هیچ زن دیگری در دسترس مردان داستان نیست و در غیاب آن‌ها همه مردان به نوعی در فقدان به سر می‌برند. آن زن مرموز را هم که می‌بینیم، اصلاً وجود خارجی ندارد. و مواردی از این دست که می‌توان با آویختن به آن‌ها فرض مذکور را درباره این‌همانی زنان و امر واقع پذیرفت. اسلاوی ژیژک که او را با لقب مفسر آثار لکان می‌شناسیم، در یکی از مباحث خود عنوان می‌کند که با وجود هر زن، نظم خطی علیت فرو می‌ریزد. و صدالبته که هر جا و هر هنگام که علیت فرو بریزد، عدم قطعیت به جای آن می‌نشیند. این فرو ریختن نظم علیت نیز یکی از موتیف‌های اصلی فیلمنامه احمد... است. ردپای عدم قطعیت را حتی در فرامتن فیلمنامه نیز می‌توان جست. در جای‌جای فیلمنامه با دیالوگ‌های شعارزده‌ای مواجهیم که بعید می‌نماید خالق فیلمنامه سهواً چنین اشتباهاتی مرتکب شده باشد. این شک به چیدمانی، و از عمد نادرست بودن، از آن‌جا نشئت می‌گیرد که پیرنگ در دادن اطلاعات مانند فردی دروغ‌گو دست به فریب مخاطب و حتی خود شخصیت می‌زند. مثلاً این‌که برخی از اطرافیان مدعی هستند با احمد تماس گرفته‌اند، ولی او جواب نداده. حال آن‌که می‌دانیم چنین نیست و اصلاً احمد منتظر تماس برخی از آن‌ها بوده، و دلیلی ندارد او منکر تماس‌های آن‌ها شود. این مقایسه به دلیل آن عنوان شد که به نظر می‌رسد لااقل در سطح فیلمنامه و روی کاغذ چیزی فکرنشده به حال خود رها نیست و می‌توان با توجه به عناصر سبکی و مضمونی اثر در همه چیز شک داشت و فرض کرد گاهی به‌عمد، سهوی صورت پذیرفته است. حتی می‌توان پا را فراتر گذاشت و بازی را این‌طور ادامه داد که انگار نگارش فیلمنامه خوب درباره امر واقع مانند فهم خود امر واقع، شدنی نیست!

 

[1] نام کتابی از اسلاوی ژیژک

مرجع مقاله