یک بار از آکی کوریسماکی، فیلمساز فنلاندی، پرسیدند که چرا حرکت دوربین در فیلمهایش کم است. پاسخ داد: «وقت خماری حرکت مزاحمت است.» شوخی او سه عنصر از آخرین اثر کارگردان پرکار، برگهای افتاده را مجسم میکند؛ شوخطبعی، سبکی خالی از هر گونه حواسپرتی یا مزاحمت (منظور نکات دقیق و ظریف نیست) و افسردگی ناشی از مصرف الکل.
برگهای افتاده– که برنده جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم کن شد و در جشنواره فیلم نیویورک پیش از اکران در ماه نوامبر در آمریکا به نمایش درآمد– به قول کوریسماکی، «چهارمین بخش از یک سهگانه» است. مجموعهای درباره «پرولتاریا» که به ناامیدی و امید در میان طبقه کارگر فنلاند میپردازد. این فیلمها، همراه با بسیاری دیگر از آثار کوریسماکی، عناصر داستانی مشترکی دارند؛ دستکم یک شخصیت شغلی را از دست میدهد، حداقل یک عمل خشونتآمیز تصادفی اتفاق میافتد، بسیاری از حوادث در میخانه پیش میآید و اغلب یک سگ هم در فیلم هست. در برگهای افتاده نام سگ چاپلین است؛ شخصیت محبوب کوریسماکی. درنهایت، معمولاً یک مهرورزی شیرین اما خامدستانه و تقریباً بیکلام در فیلمهای کوریسماکی اتفاق میافتد. در برگهای افتاده، بین دو شخصیت 40 و چند سالهای پیش میآید که در تلاش برای زیستن هستند؛ هولاپا، کارگر ساختمانی که به دلیل اعتیاد به الکل شغل خود را از دست میدهد، و آنسا فروشنده یک فروشگاه مواد غذایی. رابطه عاشقانه آنها از ابتدا سست است. هولاپا بلافاصله بعد از اولین قرار ملاقات شماره آنسا را گم میکند و در تنگنا میان او و عشق به نوشیدن قرار میگیرد.
برگهای افتاده مملو از ارجاعات سینمایی است، بهخصوص به مردهها نمیمیرند ساخته جیم جارموش، برخورد کوتاهِ دیوید لین و روشنیهای صحنه چاپلین.
کوریسماکی بر این باور است که: «به نظر من، چاپلین بهترین است. او هالیوود را- چه خوب یا بد- و سینما را به شکلی که امروز میشناسیم، خلق کرد. من اوزو، برسون، مارسل کارنه را خیلی دوست دارم، اما چاپلین هنوز هم بهترین است. او فیلمها را آسانفهم میساخت.»
سبک کوریسماکی مینیمالیست و گاهی پوچگراست. جدا از پالت رنگهای جسورانه فیلمهایش- سبز دودی، زرد خردلی و عنابی- صحنههای او تقریباً مملو از فناوریهای تاریخ گذشته و مبلمانی هستند که هلسینکیِ معاصر را شبیه برلین شرقی در اوج جنگ سرد نشان میدهد. این سبک متمایز را که گاهی با عنوان «دنیای آکی » از آن یاد میشود، در کار کارگردانان آمریکایی مانند جیم جارموش و وس اندرسون میتوان یافت که در بیان طنز با قیافههای جدی قهرمانان و میزانسنهای سبکمند هر دو تحت تأثیر کوریسماکی هستند.
این طنز ممکن است در تضاد با رئالیسم اجتماعی باشد که محرومیت از شخصیتهای طبقه کارگر را پی میگیرد. اما کوریسماکی از چارلی چاپلین و برتولت برشت پیروی میکند تا شخصیتهایش را از واقعیت سخت ناتورالیستی دور کند و ایدههای فکری و سیاسی را به تبلور برساند. کوریسماکی در مصاحبهای گفته: «این ایده برشت را دوست دارم که بازیگر باید خود را راویای بداند که فقط دیالوگهای شخصیتی را که بازی میکند، نقل کند. به این ترتیب، مخاطبان به جای وابستگی احساسی به آنچه میبینند، به نتیجهگیری فکری میرسند.»
علاوه بر حس بیزمانی، برگهای افتاده بهشدت بازتابدهنده زمان حال است. از نگاه کوریسماکی، سینما نسبت به روایت تاریخی مستند مسئول است. کوریسماکی درباره این نکته در برگهای افتاده توضیح میدهد: «اشاره به جنگ اجتنابناپذیر بود. من نمیتوانستم برگهای افتاده را بدون اظهار نظر درباره این جنگ خونین بسازم. بنابراین، این کار را از طریق رادیو انتخاب کردم. ما اکنون به داستانهای عاشقانه نیاز داریم، اما مهم نیست که در فنلاند چه میکنیم.»
کوریسماکی درباره ایمانش به انسانیت و اینکه آیا همدلی و انسانیت از ویژگیهای در خطر نابودی است، میگوید: «اینها همه چیزی است که برای ما باقی مانده و چیز زیادی هم ازش باقی نمانده است. پس… خداحافظ دوستان!»
آکی کوریسماکی فیلمسازی است که چندان مصاحبه نمیکند و با اینکه زاده فنلاند است، اما کشور پرتغال را برای زندگی انتخاب کرده است. سبک بصری شخصی و متمایز کوریسماکی در آثارش به لطف مدیر فیلمبرداری همیشگی او، تیمو سالمینن، جان میگیرد که معمولاً تصاویر و نگاهش به شهر هلسینکی ساده و بیپیرایه و عاری از زرقوبرق است. کوریسماکی میگوید: «اگر به کشور فنلاند بیایید، نهایت دو شب بمانید! شما بهترین مناطق فنلاند را در فیلمهای من دیدهاید. برگهای افتاده شاید رئالیستیترین فیلم من باشد... البته نسبت به آخرین فیلمی که ساختهام!»
کوریسماکی با یک گروه ثابت فیلم میسازد و در این سالها گروهش همراه او بودهاند. او میگوید: «این گروه را از سال 1983 حفظ کردهایم. نباید دیگر به هم توضیح بدهیم... فقط سرصحنه برای هم سوت میزنیم.»
اما در دنیای آکی، جایی که حتی زامبیهای آخرالزمانی میتوانند به نمادی برای حیات تبدیل شوند، امید واقعی از عمیقترین ناامیدیها سرچشمه میگیرد، درست همانطور که زندگی درنهایت از مرگ آغاز میشود؛ مهم نیست چقدر عمیق زندگی مدفون شده باشد. برای کوریسماکی، نقش هنر این است که امید را در تاریکترین مکانها، اغلب در سایه طنز، قرار دهد. کوریسماکی میگوید: «زندگی بدون شوخطبعی غیرقابل تحمل است. با طنز نیز غیرقابل تحمل است.»
منبع: nordiskfilmogtvfondو commonwealmagazine