برزخیان روی زمین

کارکرد بازتاب خشونت در فیلمنامه «مرز سبز»

  • نویسنده : اردوان وزیری
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 248

فیلم مرز سبز، جدیدترین ساخته آگنی‌یشکا هولاند، کارگردان اهل لهستان که موفق به دریافت جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره ونیز 2023 شد، بحران شدید مهاجرت در دروازه‌های ورود به اروپا در اواخر سال 2021 را به نمایش می‌گذارد؛ بحرانی که در مرز جنگلی بین لهستان (که یکی از اعضای اتحادیه اروپاست) و بلاروس (که عضو این اتحادیه نیست) شکل گرفت. در آن زمان دولت‌مردان لهستانی رئیس‌جمهور دیکتاتور بلاروس، آلکساندر لوکاشنکو را به فروش ویزای توریستی به مهاجرانی از کشورهای خاورمیانه و آفریقا که به دنبال راهی برای ورود به اتحادیه اروپا بودند و سپس انتقال آن‌ها به مرز این اتحادیه به ‌منظور ایجاد بی‌ثباتی در بلوک اروپایی متهم کردند. دولت لهستان در پاسخ، یک منطقه اخراج دو مایلی و به دنبال آن یک حصار فلزی به طول 116 مایل و ارتفاع 18 فوت در اطراف مرز خود ایجاد کرد. در عین حال هزاران سرباز و نگهبان مرزی را برای برگرداندن مهاجران از لهستان به بلاروس به کار گرفت. مسئولان حکومت بلاروس نیز از پلیس و مأموران مرزی خود برای بازگرداندن دوباره مهاجران به لهستان استفاده کردند. خیل عظیم مهاجران هفته‌ها و حتی ماه‌ها بین این دو منطقه سرگردان ماندند و به امید آینده‌ای بهتر از گذشته در این رفت و برگشت‌های تلخ و دردناک جانشان را از دست دادند. معضل مهاجرت و پناهندگی از زمان شدت گرفتن در سال 2014 به آن‌چنان زخم چرکینی بدل شده که به نظر نمی‌رسد راه‌حلی- لااقل در میان‌مدت یا حتی درازمدت- برای آن متصور باشد. به موازات و هم‌زمان با بغرنج‌تر شدن این مسئله که حالا ابعاد آن به فراتر از مرزهای جغرافیایی چند کشور محدود کشیده شده و همچون استخوانی لای زخم، سرتاسر جهان را درنوردیده است، هنر سینما هم با ساخت و تولید فیلم‌های متعدد به آن واکنش نشان داد. ابعاد این واکنش و اهمیت آن برای فیلم‌سازان به حدی گسترده بود که به‌تدریج ژانری مستقل با عنوان ژانر پناهند‌گی یا مهاجرت در سینما شکل گرفت. با توجه به تعداد فیلم‌های ساخته‌شده در این گونه سینمایی جدید که هر کدام از زوایای مختلفی به کندوکاو در سویه‌های پنهان و پیدای آن پرداخته‌اند، حالا می‌توان این ژانر را به رسمیت شناخت. ویژگی تماتیک تمام فیلم‌های منتسب به این ژانر تازه رنج و درد آدم‌هایی است که در جست‌و‌جوی یک زندگی جدید و بهره‌مندی از حداقل امکاناتی که در کشور زادگاهشان از آن محروم هستند، دل به کوه و دریا و جنگل و بیابان می‌زنند و با تحمل آلامی غیرقابل تصور، پای در راهی می‌‌نهند که حتی با فرض رسیدن به مقصد آن‌ها را با موقعیتی دردناک‌تر مواجه می‌‌کند. انتظار بسیار طولانی و معمولاً بی‌نتیجه برای دریافت اقامت در کشور مقصد، زندگی پنهانی و ترس دائمی از دستگیری و بازگردانده شدن به کشورشان، گمارده شدن به کارهای پست و حقیر، بهره‌مند نبودن از خدمات اجتماعی و شهروندی هول و هراسی است که یک لحظه مهاجران و پناهندگان را رها نمی‌کند و در فیلم‌هایی مثل توری و لوکیتا (برادران داردن/ 2022) که به انعکاس مشکلات لاینحل آن‌ها پس از رسیدن به مقصد اختصاص دارد، دیده می‌شود. اما در مرز سبز همچون دو اثر شاخص دیگر، من کاپیتان هستم (ماتئو گارونه/ 2023) و مستند آتش در دریا (جیانفرانکو رٌزی/ 2016، برنده خرس طلایی جشنواره برلین) خود این سفر تلخ و دردناک و مسیری که مهاجرانِ جلای وطن‌کرده برای رسیدن به آرمان‌شهر ساخته ذهنشان طی می‌کنند، دست‌مایه کار فیلم‌ساز قرار دارد. اگر در فیلم گارونه گروهی تبه‌کار هماهنگ و سازمان‌یافته به غیرانسانی‌ترین شکل ممکن از مهاجران تیره‌بخت اخاذی می‌کنند و تتمه مایملک ناچیزشان را با توسل به شنیع‌ترین شکنجه‌ها از چنگشان درمی‌آورند و از طریق یک شبکه گسترده برده‌داری، آدم‌های خوش‌شانس این گروه محکومان را به بیگاری وامی‌دارند، در مسیر سبز با گروهی دیگر از آدم‌های بخت‌برگشته‌ روبه‌رو هستیم که در گوشه دیگری از جهان و در سرزمینی متفاوت با انگیزه‌ای مشابه رنج این سفر را بر خود هموار کرده‌اند و همچون گروه اول قربانی و بازیچه دست مُشتی استثمارگر شده‌اند که این‌بار با اهداف سیاسی آن‌ها را به بند کشیده‌اند. موضع‌گیری هولاند در قبال سیاست‌های مهاجرتی دولت‌مردان لهستانی صریح و بی‌پرده است. در عین حال، دامنه انتقادهای تند و تیز خود را به آن‌ها محدود نمی‌کند و در چشم‌اندازی وسیع‌تر کلیت و هویت اروپا را زیر تازیانه می‌گیرد. این دیدگاه انتقادی فیلم‌ساز درست در همان ثانیه‌های آغازین فیلم نمایان می‌شود. دوربین در یک نمای هوایی از روی جنگلی انبوه و سرسبز عبور می‌کند، اما بعد از چند ثانیه تصویر سیاه و سفید می‌شود و عنوان فیلم به رنگ سبز در پیش‌زمینه جنگل سیاه بر پرده نقش می‌بندد و بلافاصله تاریخ وقایع و جغرافیای فیلم به مخاطب معرفی می‌شود؛ اکتبر ۲۰۲۱، اروپا. این تمهید روایی کوتاه و مختصر نه‌تنها به تمثیلی از آرزوهای واژگون‌شده آدم‌هایی که قرار است سرگذشتشان را در فیلم ببینیم، بدل می‌شود (مرز سبز فقط در ظاهر و عنوانش سبز است، اما باطن اصلی‌اش در سیاهی خوف‌ناک جنگل و کل فیلم پنهان شده است)، بلکه استفاده از واژه اروپا، بدون نام بردن از کشوری مشخص معطوف به همان کلیتی است که کارگردان در سرتاسر فیلم آن را به‌شدت نقد می‌کند. اگرچه در فضای داستان به طور مشخص وقایعی که در مرز دو کشور لهستان و بلاروس رخ می‌دهند، نمایش داده می‌شود، اما نگرش فیلم‌ساز نسبت به قصه‌ای که روایت می‌کند، آزادی عمل قابل توجهی فراهم می‌سازد تا جابه‌جا از نشانه‌های تصویری برای بیان مقصود خود بهره بگیرد. برای مثال، در اواخر فیلم جایی که خانواده اهل سوریه با از سر گذراندن تجربه وحشتناک غرق شدن پسرشان در باتلاق و از دست دادن پدربزرگ کنار خیابان و در منتها‌‌الیه سمت چپ قاب تصویر نشسته‌اند، روی دیوار مخروبه بالای سرشان پرچم اتحادیه اروپا به چشم می‌خورد. این قاب غم‌بار به نمادی آشکار از همه آن چیزی که داستان فیلم در مدت ۱۴۷ دقیقه برای ما روایت می‌کند، بدل می‌شود. (مونیکا پرونچوک، منتقد نیویورک تایمز، عنوان «لهستانی که رهبران لهستان از آن متنفرند» را برای مطلبی که درباره آن نوشته، انتخاب کرده بود.) اما به‌رغم موضع‌گیری‌های سیاسی کارگردان و سه فیلمنامه‌نویس همکارش، در سطح روایت نکاتی کلیدی در فیلم وجود دارد که آن را به فراتر از یک بیانیه سیاسی صِرف یا اظهارنظرهای شخصی ارتقا می‌دهد و به یک اثر هنری در قالب سینما بدل می‌سازد. ساختار روایی فیلم از طریق تقسیم‌بندی کلیت داستان تحت چهار عنوان شکل می‌گیرد و پیش می‌رود. خانواده، نگهبان مرزی، فعالان و جولیا عناوینی هستند که در هر قسمت از فیلم بخشی از روایت کلی را تشکیل می‌دهند. اما این بخش‌بندی سبب گسست روایت یا مُخِل پی‌گیری وقایع فیلم نمی‌شود. بلکه برعکس، به‌ واسطه تعدد کاراکترها و ملیت‌های گوناگون و شلوغی صحنه‌ها و مهم‌تر از آن، قصه‌های متنوع آدم‌ها به نوعی زمینه‌ساز تمرکز بیننده بر وقایع و توجه بیشتر به کاراکترهایی می‌شود که عنوان هر فصل معطوف به هر یک از آن‌هاست. از سوی دیگر، با پیشرفت روایت تجربیات دردناک و مشترکشان را به هم پیوند می‌زند و در طول فیلم همه آن‌ها را در تحمل ناملایماتی که تجربه می‌کنند، دوشادوش و کنار هم قرار می‌دهد. فرقی نمی‌کند که آوار‌گان این برزخ بلاخیز اهل کدام سرزمین باشند، زیرا همگی مجبور هستند این آزمون ترسناک را بی امید رهایی از سرپنجه تقدیر خوفناکی که در جای دیگری پشت درهای بسته و در محیطی گرم و بی‌دغدغه برایشان رقم زده‌اند، طی کنند. جنگل فیلم که تقریباً تمام وقایع در گوشه و کنار آن رخ می‌دهد، چنان هویت مستقلی در فیلم دارد که عملاً به کاراکتر اصلی و مکانی برای تلاش و تقلای جان‌های سرگردان و آواره برای زنده ماندن و سپری کردن تجربیات تلخ و دهشتناک انسان‌هایی که انسانیتشان به طور کامل از آنان سلب شده، بدل می‌گردد. خشونت افسارگسیخته و باورنکردنی مأموران مرزی با پناه‌جویان پیامد همان سیاست پلیدی است که به آن‌ها اجازه می‌دهد بی‌آن‌که مورد بازخواست قرار گیرند، بدترین شکنجه‌ها را نسبت به گروهی از آدم‌های مستأصل و آواره اعمال کنند. این تندخویی و ستیزه‌جویی بی‌حدوحصری که از ابتدا تا انتهای فیلم به طرق گوناگون در رفتار مأموران دولتی دیده می‌شود، اگرچه تلخ و گزنده و غیرانسانی است، اما همچون ریسمانی عمل می‌کند که روایت را منسجم و سر پا نگه می‌دارد؛ عاملی که داستان فیلم در نسبت مستقیم با آن معنا پیدا می‌کند. بن‌بست قانونی که پناه‌جویان در آن گرفتار هستند و جزئیات آن از سوی یکی از فعالانی که به کمک آن‌ها آمده، برایشان توضیح داده می‌شود، وضعیت را بیش از پیش پیچیده می‌کند. آن‌ها هیچ اختیار یا گزینه‌ای برای برون‌رفت از گردابی که غرقشان می‌کند، ندارند. این تلخی زهرآگین تا آخرین پلان فیلم همراه ما و کاراکترها باقی می‌ماند. حتی زمانی که خانواده اهل سوریه سوار بر ون موفق به گذر از هزارتوی برزخی می‌شوند، یا چند نوجوان آفریقایی ظاهراً به مکان امنی می‌رسند، به عنوان مخاطب نمی‌توانیم خوش‌بین یا خوشحال باشیم. این را پایان فیلم به ما می‌گوید. آن‌ها غریبه‌هایی هستند که همه عمر صلیب آوار‌گی و محنت را به دوش خواهند کشید و در برزخ پذیرفته نشدن زندگی خواهند کرد.

مرجع مقاله