نوری بیلگه جیلان، فیلمساز تحسینشده کشور ترکیه، نخستین بار روی علفهای خشک را در بخش مسابقه جشنواره کن 2003 به نمایش درآورد که برنده جایزه بهترین بازیگر زن برای مروه دیزدار شد. جیلان متولد سال 1959 در شهر استانبول ترکیه است. در دوران ناآرامیهای اجتماعی، سیاسی و دانشجویی در رشتههای شیمی و مهندسی برق الکترونیک درس خوانده. حتی یک روز به عنوان مهندس کار نکرده. در عوض دست به سفر به شهرهای لندن و کاتماندو زده تا آینده خود را در این شهرها بجوید، اما مجبور شد برای گذراندن خدمت سربازی اجباری به ترکیه برگردد. پس از گذراندن یک سال و نیم دوره خدمت اجباری نظامی، نوری بیلگه جیلان تصمیم گرفت زندگی خود را وقف سینما کند.
مدت کوتاهی به عنوان عکاس و سپس بازیگر فعال بود، تا اینکه نخستین فیلم کوتاهش، پیله، را در سال 1995 ساخت. پیله، اولین فیلم کوتاه ترکیه بود که در جشنواره کن پذیرفته شد. 20 سال بعد، هفتمین فیلم بلند نوری بیلگه جیلان، خواب زمستانی، نخل طلای بخش مسابقه جشنواره کن را برنده شد. او با انتخاب شخصیتهایی از لایههای مختلف جامعه ترکیه، بیوقفه روح و روان انسان را بررسی میکند تا به تنشهای بیرونی از فیلمهای بلندش نگاهی بیندازد.
روی علفهای خشک شبیه اوزاک (2002)، اقلیمها (2006)، سه میمون (2008) و روزی روزگاری در آناتولی (2011) که جیلان را به یکی از بهترین فیلمسازان معاصر تبدیل کرده، درباره یک معلم هنر است که به خدمت اجباری آموزگاری در مدرسهای در آناتولی شرقی مشغول است. در گفتوگو با سایت مانیکنترل، جیلان از روند ساخت روی علفهای خشک، سبک منحصربهفرد گفتوگوهای طولانی در فضای داخلی میان دو کاراکتر در آثارش و چیزهایی که او را در مقام فیلمساز تحت تأثیر قرار میدهد، میگوید.
شما محل وقوع داستان فیلم جدید خود، روی علفهای خشک، را در مدرسهای در ناحیه آناتولی شرقی در میانه زمستانی سخت قرار دادید. زمستان به مثابه یک شخصیت در فیلمهای شما بازگشته است.
زمستان احساس بودن در یک مکان دورافتاده در میانه ناکجاآباد را تشدید میکند. شخصیت اصلی، صامت، معلم جوان هنر است که چهارمین سال خدمت اجباری خود را در یک روستای دورافتاده در آناتولی به پایان میرساند. او احساس میکند دور از پایتخت است. زندگیاش جای دیگری است. این احساس صامت است. به نوعی زمستان این حس را بیشتر میکند.
چطور پروژه جدید سینمایی خود را که پنج سال پس از آخرین فیلم شما، درخت گلابی وحشی، ساختید، شروع شد؟
درحقیقت، شروع پروژه بر اساس واقعیت بود. با دفتر خاطرات و یادداشتهای آکین آکسو، یکی از فیلمنامهنویسان روی علفهای خشک شروع شد. آکسو واقعاً معلم است و زندگیای شبیه شخصیت صامت را تجربه کرده. او سه سال در منطقهای در ترکیه معلم بوده. آکین فیلمنامه را با من و همسرم، ابرو جیلان، نوشت. من دفترچه خاطرات و یادداشتهای او را خواندم. در ابتدا نمیخواستم فیلم بسازم، ولی چند ماه بعد هنوز در ذهنم خاطرات مانده بود. بنابراین، خواستیم بنویسیم. ما سه نفر دور هم جمع شدیم و یک سال نوشتیم. سپس، ناگهان با فیلمنامهای مواجه شدیم که بس طولانی، دو برابر طولانیتر از خواب زمستانی بود. در ابتدا بیش از پنج ساعت بود، اما به سه ساعت و 17 دقیقه ویرایش شد.
روی علفهای خشک گروه بازیگری پر از نابازیگر دارد.
نه خیلی. ما دانشآموزانی را که بیشترشان از اهالی منطقه بودند، انتخاب کردیم. آنها دختران و پسران بسیار قویای هستند. بچهها با بقیه مردم آنجا خیلی فرق دارند. آنها نسبت به دیگران اعتمادبهنفس بیشتری دارند، زیرا بیرون از محیط خانه بزرگ میشوند و مسئولیتهای بیشتری را بر عهده میگیرند. همچنین در سن بسیار پایین شروع به کار میکنند و به طرز شگفتآوری اعتمادبهنفس دارند.
صامت، شخصیت اصلی، متهم به آزار دانشآموزان است. آیا فیلم بازتابی از هویتهای جنسیتی است؟
من هرگز درباره برخی مسائل اجتماعی و سیاسی فیلم نمیسازم. اما این چیزها در زندگی واقعی اتفاق میافتد. پس از آنکه خاطرات را خواندم، بررسی کردم که واقعاً در زندگی معلم چه اتفاقی افتاده است. در اینجا هیچ سوءاستفاده جنسی وجود نداشت. اما گاهی یک رابطه خاص بین معلم و دانشآموز به وجود میآید. شما بعضی از دانشآموزان را دوست دارید. انرژی معلم به شما ارزش میدهد. همیشه این نوع مسائل در چنین مکانهای دورافتادهای پیش میآید. گاهی اوقات این رابطه ظریف خودسرانه فرومیپاشد.
شخصیت زن داستان، نورای، بسیار بهتر از همتای خود صامت به نظر میرسد. آیا این نگاه کلی شما به زن و مرد را بازتاب میدهد؟
برای من هیچکس خوب یا بد نیست. درست است که نورای زنی قوی است. اما نیت اخلاقی نداشتم. نورای زنی قوی بود، به این دلیل که در یک انفجار مرگبار در آنکارا پای خود را از دست داده و یک فعال هم است. این نوع فعالیت گاهی اوقات شما را قویتر میسازد. اما از جنبههای دیگر، نورای بسیار ضعیف است. در مورد صامت، رویدادهای کاتالیزوری وجود دارد که درهایی را به روی تخیل و احساسات باز میکند. ما بیشتر و بیشتر واقعیت را درک میکنیم. گاهی اوقات چیزهای بسیار کوچک به مثابه محرک برای روح ما عمل میکنند. این مهم است؛ پتانسیل تغییر وجود دارد و من میخواستم این را از طریق شخصیت نشان دهم. پایان داستان حتی میتواند امیدوارکننده دیده شود. بستگی به نحوه نگاه شما دارد. زیرا یک چهره را میتوان بسیار متفاوت تفسیر کرد. اما چیزی که واقعاً اهمیت دارد، این است که صامت، از نظر من، درنهایت شخصیتی ضعیف است. زیرا من فکر میکنم روابط انسانی واقعی فقط از طریق نقاط ضعف ما خود را نشان میدهد، نه از طریق نقاط قوت ما.
دانشآموزان هر دو معلم را به رفتار نامناسب متهم میکنند. آیا این بازتابی بر تغییرات کنونی در روابط زن و مرد است؟
اتفاق واقعاً در واقعیت رخ داده و در خاطراتی که منبع اقتباس ما بود، نوشته شده. اتفاقاً در فیلم اصلاً صحبتی از بدرفتاری نیست، بلکه از رفتارهای نامناسب در کلاس صحبت میشود. البته مخاطب میتواند تصور کند که پنهانکاری وجود دارد. اما اساساً همیشه رابطه خاصی با دانشآموزان وجود دارد که شما آنها را بیشتر دوست دارید. زیرا انرژی آنها به کار شما به عنوان معلم معنا میبخشد. اما گاهی اوقات این رابطه ظریف به طور تصادفی از بین میرود. مانند قصه این فیلم که با یک نامه و عواقب غیرقابل پیشبینی که در پی خواهد داشت، رابطه به هم میخورد. من به چنین حادثهای نیاز داشتم تا وقفهای ایجاد کنم، که در پی آن مسائل زیادی به وجود میآید، ازجمله بین دو شخصیت اصلی مرد. زندگی همینطور است و برای صامت این حادثه غافلگیری بزرگ و ناامیدی واقعی است، زیرا او فکر میکرد این دختر او را بدون قید و شرط دوست دارد. صامت رفتهرفته رفتارهای ظالمانه از خود نشان میدهد، زیرا این شخصیت صامت است و نمیتواند جلوی آن را بگیرد. او از قدرت خود به عنوان معلم استفاده میکند. او با دوستش، معلم دیگر، کنان، همین رفتار را دارد. اما ناامیدی صامت خیلی بزرگ است، زیرا این دانشآموز به نوعی به زندگی او معنا میبخشید. به قول مارکوس یونیوس بروتوس: «هرچه اعتمادبهنفس بیشتری داشته باشید، ناامیدی شما قویتر است.»
تحصیلات میتواند به سمت یک رابطه سمی سوق پیدا کند.
همیشه بین انسانها حتی در سنین جوانی کشمکش وجود دارد و من میخواستم عواقب آن را نشان دهم. در این مورد، آزار روانی است. معلم بر موقعیتی مسلط است که بهآسانی میتواند تحقیر کند و سطح خشونت روانی و به طور کلی ظلم او را بالا میبرد. من فکر میکنم این ظلم به طور بالقوه در همه ما وجود دارد. و همه اینها به دلیل سوءتفاهم در مورد یک نامه اتفاق میافتد؛ اتفاقی که به نظرم نقطه شروع خوبی برای ایجاد شور و اشتیاق بین شخصیتها بود.
ترکیه یک تراژدی عظیم به دلیل زلزله در ماه فوریه 2023 پشت سر گذاشت. آیا وقوع زلزله تولید روی علفهای خشک را تحت تأثیر قرار داد؟
فیلمبرداری قبل از وقوع زلزله تمام شده بود. من در آن زمان برای مرحله فنی در استانبول بودم. برخی از صحنههای تابستانی انتهای فیلم در منطقهای در آناتولی که دچار زلزله شده بود، فیلمبرداری شد. برای مثال، ما در محل ستونهای بزرگ و باستانی در یک لوکیشن باستانشناسی در آناتولی فیلمبرداری داشتیم. یکی از این ستونها در محل نزدیک فیلمبرداری به دلیل زلزله فرو ریخت.
چطور مشغول ساخت فیلمی میشوید که کاراکترها مکالمههای بیش از نیم ساعت دارند؟
گفتوگوهای طولانی در خواب زمستانی و درخت گلابی وحشی نیز وجود دارد. پس از آخرین فیلمم، بیشتر روی گفتوگوهای طولانی تمرکز کردم. من گفتوگو را دوست دارم، تماشای آن را در تئاتر و خواندنش را در رمان نیز دوست دارم. برای مثال، در رمانهای فئودور داستایِوسکی صفحات زیادی به بحثها اختصاص دارد. ادبیات روسی بر من تأثیر زیادی داشته. جنایت و مکافات را در 19 سالگی خواندم و از آن به بعد دنیا برایم کاملاً متفاوت شده است. من به شخصیتهایم از منشور چنین ادبیاتی فکر میکنم. اما روسیه کشوری متفاوت با فرهنگ متفاوت است. هر کشوری فرهنگ خاص خود را دارد و همه ما شخصیتهای متفاوتی داریم. اما چیزی که نه با زمان تغییر میکند و نه با فرهنگ، روح و روانهایی است که همه جا شبیه هم هستند. این چیزی است که میخواهم کشف کنم؛ چیزی است که میخواهم بفهمم و چیزی است که میخواهم ببینم. من گفتوگوهای طولانی را دوست دارم و میخواهم خودم آنها را امتحان کنم. اما این بدان معنا نیست که فیلمهای من همیشه گفتوگوهای طولانی خواهند داشت. شاید در مرحله بعد شروع به امتحان کردن چیزهای مختلف دیگری کنم. ترجیح میدهم در زندگی شخصی خود شنونده باشم. اما وقتی با همسرم مشاجره داریم، گاهی تا صبح بدون وقفه با هم بحث میکنیم. اگر احساس میکنید به نوعی در خطر هستید، وجود شما در خطر است، پس برای محافظت از خود زیاد صحبت میکنید.
آیا قبل از تولید برنامهریزی فراوانی دارید؟
من هرگز برنامهریزی و محاسبات زیاد انجام نمیدهم. فقط سر صحنه میروم و تصمیم میگیرم. اما رویکردهای متفاوتی را در پیش میگیرم، مثلاً در مرحله تدوین. اتاق تدوین تنها جایی است که برای همه چیز وقت دارم. شما در اتاق تدوین تنها هستید و زمان زیادی برای فکر کردن دارید. در حین تدوین تصمیماتم را میگیرم. برای مثال، یک دوربین متحرک در یک صحنه وجود دارد، اما ممکن است من هم در همان مکان و لوکیشن با دوربین ثابت فیلم گرفته باشم. فیلمسازی برای من یک تمرین تحلیلی نیست. من هرگز در طول فیلمبرداری احساس خوبی ندارم. حتی بعد از آن. شما هرگز از فیلمسازی راضی نیستید، هرگز. اما باید در یک نقطه متوقف شوید. در آن وقتها ضربالاجلها به شما احساس خوبی میدهند و به کمکتان میآیند.
منبع: moneycontrol –pib.gov.in