فیلمنامهنویس و کارگردان: اصغر یوسفی نژاد
مدیر فیلمبرداری: حمید مهرافروز
تدوین: امیر اطمینان
موسیقی: علیرضا محمودپور
بازیگران: ناصر هاشمی، فیروز عاقلی، پرستو فانید، سویل شیرگیر، رضا باقری، فاطمه اسمعیلی، رقیه زارعیون، حسن بابازاده، وحید شیرزاد
تهیهکننده: جلیل اکبری صحت
سال ساخت:1399
سال پخش: 1403
عروسک ماجرای یک غروب تا شامگاه است، شامگاهی که شب عقد ایوب و رویا است. ایوب پیرمردی ۶۰ ساله است که مدتی پیش همسرش شمسی مفقود شده و هیچ اطلاعی از زنده یا مرده بودن او در دست نیست. حالا قرار است ایوب با رویا -پرستار جوان پسر معلولش- ازدواج کند. رویا دور از اطلاع بقیه، در ازای این وصلت همه مایملک ایوب(خانه و کارخانه) را به نام خود کرده است. وقتی ایوب در همان شب عقد عروس جوان را معرفی میکند خواهرش بعد از دیدن رویا بلافاصله مخالفت جدی خود را با این ازدواج اعلام میکند و با تمام تلاش سعی میکند تا برادر را از این ازدواج -که همه دارایی او را به باد خواهد داد- منصرف کند. او برای رسیدن به هدفش به هر دستاویزی چنگ میزند؛ از صحبت کردن با عاقد و ایوب گرفته تا طلسم و جادو و جنبل کردن عروس. از طرفی پسر معلول ایوب، فکر میکند امشب شب دامادی اوست و رویا قرار است عروس او باشد. وقتی عاقد از راه میرسد، فضای خانه و مراسم متشنج است. تا اینکه زری خدمتکار سابق شمسی بدون دعوت از راه میرسد.
زری از قدیمالایام همسر موقت و پنهانی ایوب است که هنوز مدت زمانی از آخرین تمدید صیغهنامه او باقی مانده است. او در خلوت از ایوب میخواهد طبق قول و قراری که داشتند، او را به جای رویا به همسری اختیار کند. ایوب نمیپذیرد. زری برای جلوگیری از این مراسم، شخصا به سراغ عاقد میرود عاقد مسئله همسر موقت داشتن ایوب را در منافات با جاری شدن خطبه عقد نمیداند. زری اما راز دیگری را افشا میکند، اینکه رویا دختر اوست که سالها پیش سرپرستیاش را به پرورشگاه سپرده بود. عاقد قاطعانه به زری میگوید اگر بتواند برای این ادعا سند محکمی بیاورد جاری شدن عقد رویا و ایوب از نظر شرعی به کل منتفی خواهد شد. اما زری قبول نمیکند و از عاقد میخواهد راز او را برملا نکند.
همه برای مراسم آماده میشوند. پسر ایوب نقاشیای را که روی برگه صیغهنامه زری و ایوب کشیده به رویا هدیه میدهد. جنجالی دوباره برپا میشود. حالا دیگر رویا راضی به این وصلت نیست، خیانت زری به شمسی برملا میشود و همه زری را مورد شماطت قرار میدهند. زری ابراز اندوه و پشیمانی میکند و ایوب را مقصر میداند؛ خصوصا اینکه به زری مأموریت داده بود زیر پای شمسی بنشیند تا تمام اموال خود را به نام ایوب بزند. ایوب از شدت جرو بحث و بالا گرفتن درگیری خود را در مستراح محبوس میکند. او برای اینکه به رویا ثابت کند عشقش به او واقعی است، سبیل محبوب خود که نشانه مردانگیاش میداند را میتراشد. رویا با دیدن ایوب او را به شدت تحقیر میکند و مجلس را ترک میکند. خبر میرسد شمسی بازگشته اما این هم کارزار نهاییایی است که رویا در ادامه نقشههایش به راه انداخته است. کارزاری که قرار بوده دست آخر به افشای سند رسوایی این خانه منتهی شود. رویا باردار است، و این اتفاق در این خانه و در حالی برای او رخ داده که بیهوش بوده و حالا تمام مردانی که به این خانه رفت و آمد دارند در مظان اتهام هستند. در انتها، زن رخ پوشاندهای که همه فکر میکردند شمسی است، عروسکی نمادین است که او را روی ویلچر نشاندهاند.