تجسم یک اسطوره

بررسی الگوی سفر قهرمان در فیلمنامه «تلماسه۲»

  • نویسنده : پویا هاشم‌پور
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 112

الگوی سفر یک قهرمان برگزیده الگویی است که از دیرباز تا کنون تقریباً در تمام فیلم‌های ابرقهرمانی تولید هالیوود رعایت شده است. این الگو برای اولین بار از سوی جوزف کمبل که یک محقق ادبیات باستان و اساطیر جهان بود، از طریق بازشناسی روایت‌های اساطیری و شناخت روند تکامل قهرمان اسطوره‌ای در طول روایت، ابداع شد. تمامی روایت‌های کهن یک قهرمان اصلی دارند که برای نجات و تعالی افراد برگزیده شده و همه از او تبعیت می‌کنند. این قهرمان باید واجد شرایط فراانسانی باشد و به چشمه قدرت متصل شود.

 تلماسه۲ آخرین فیلمی است که از این مدل ساختاری فیلمنامه تبعیت کرده و ساخته شده است. البته جدا کردن اپیزود اول تلماسه از اپیزود دوم آن، به لحاظ منطق روایی چندان درست نیست، چراکه مانند چند اقتباس دیگر در تاریخ سینما به دلیل حجم رمان‌های مبدأ و بعضاً پیچیدگی آن‌ها فیلم‌ساز ناگزیر است در اپیزودهای مختلف روایت خود را گسترش دهد. روایت تلماسه۲ نیز دقیقاً از همان‌جایی که اپیزود اول تمام شد، شروع می‌شود. پس به لحاظ روایی با کنار هم قرار دادن این دو قسمت با یک روایت واحد طرف هستیم. اما درعین‌حال، در تلماسه۲ به صورت مستقل می‌توان شاهد به‌کارگیری این الگو در طول فیلمنامه بود، به‌طوری‌که نیازمند رجوع به اپیزود اول نباشیم. به طور کلی، الگوی اسطوره‌ای سفر قهرمان جوزف کمبل شامل سه پرده است؛ پرده اول جدایی، پرده دوم تشرف و پرده سوم بازگشت نام دارند.

 

 پرده اول؛ جدایی

جوزف کمبل پرده اول را جدایی از دنیای روزمره تعریف می‌کند. در قسمت اول تلماسه دیدیم که پل و جسیکا به عمق صحراهای آراکیس می‌رسند و با فرمن‌ها ملاقات می‌کنند. پل اصرار دارد به فرمن‌ها ملحق شود تا آرزوی پدر خود را برای برقراری صلح در آراکیس برآورده کند. در ابتدای روایت تلماسه۲ که ادامه همین روایت است، داستان را با جدایی پل و پیوستن او به فرمن‌ها شروع می‌کنیم. همان‌طور که ویلیام ایندیک در مقاله خود در رابطه با مدل جوزف کمبل برای سفر اسطوره‌ای قهرمان بیان می‌کند: »در بازگشت قهرمان، نوعی عنصر تحقق نیز وجود دارد. زیرا قهرمان کاوش یا مأموریتی را که از یک شخصیت پدرگونه یا استاد به ارث برده، به انجام می‌رساند. «

این عبارت دقیقاً به مثابه موتور محرک روایت تلماسه۲ قهرمان اسطوره‌ای داستان را در معرض یک چالش بزرگ قرار می‌دهد. البته پل انگیزه دیگری هم دارد و این انگیزه، بودن در کنار چانی است. دختری که او را قبلاً در رویاهایش ملاقات کرده است. پل به مثابه یک سوژه که استعداد تبدیل شدن به قهرمان را دارد، در پرده اول مدل ساختاری سفر قهرمان باید پرورش‌نیافته و بی‌تجربه باشد که وجوه آن را عیناً در فیلم احساس می‌کنیم. درواقع، فرمن‌ها و به‌خصوص استیلگارد به عنوان مربی موظف هستند او را برای آموختن مهارت‌های لازم آماده کنند.

 

پرده دوم؛ تشرف

تشرف به مثابه پرده دوم مدل ساختاری سفر قهرمان مرحله‌ای است که می‌توان گفت بلوغ عینی قهرمان را در آن شاهد هستیم. قهرمان باید خود را اثبات کند و معمولاً آزمونی را پشت سر می‌گذارد که ریسک بالایی در پی دارد. نمود عینی این مرحله در تلماسه۲ جایی است که استیلگارد مرحله آخر آموزش خود به پل را تمام کرده و حالا به همراه بقیه فرمن‌ها منتظر است تا نتیجه آن را ببیند. پل باید مرحله حساس احضار کرم‌های غول‌پیکر و سواری گرفتن از آن‌ها در دل صحرا را با موفقیت پشت سر بگذارد.
در این میان، باید زنی به مثابه افسون‌گر برای قهرمان در طول فیلمنامه خودنمایی کند که همان‌طور که گفته شد، چانی که همچون یک انگیزه برای ماندن پل در بین فرمن‌ها او را هدایت می‌کرد، با گذشت زمان هر چه بیشتر پل را مجذوب خود می‌کند.

نشانه دیگری که معمولاً در اواخر پرده تشرف وجود دارد، خداگونگی قهرمان است.
دوباره به مقاله ویلیام ایندیک رجوع می‌کنیم. او می‌نویسد: »در انتهای پرده دوم قهرمان با بزرگ‌ترین چالش خود روبه‌رو می‌شود. این لحظه بحرانی در قالب بزرگ‌ترین آزمایش تجربه می‌شود. قهرمان در حینی که آزمایش بزرگ را از سر می‌گذراند، به معنای واقعی یا به معنای تمثیلی می‌میرد (مثل پدرش)، اما دوباره زنده می‌شود، درحالی‌که قدرت و روح را در خود دارد. این مرگ نمادین و نوزایی معنوی همان خداگونگی است. قهرمان از طریق آزمایش بزرگ و خداگونگی با بزرگ‌ترین خطر و ترس خود روبه‌رو می‌شود؛ همان عامل تهدید که پدرش را از پای درآورد، اما در جایی که پدر قهرمان شکست خورد، خودش پیروز می‌شود و زنده می‌ماند. «

اگر سکانس نوشیدن آب حیات را به خاطر بیاوریم، دقیقاً نمود همین مرحله را شاهد هستیم. آب حیات را ابتدا مادر پل می‌نوشد و او به حالت مرگ درمی‌آید. اما بعد از آن، توانایی سنجش و دیدن آینده را به دست می‌آورد. همان‌گونه که کمی بعد آب حیات به پل خورانده می‌شود و او را بعد از تحمل آستانه مرگ، تبدیل به یک ابرمرد می‌کند که هر قهرمان اسطوره‌ای به آن نیازمند است.

 

پرده سوم؛ بازگشت

آخرین پرده از مدل ساختاری جوزف کمبل، بازگشت قهرمان به زادگاه اوست. این بازگشت می‌تواند به شکل‌های مختلف و هم‌چنین انگیزه‌های مختلف صورت بگیرد. نمود این مرحله در جایی از تلماسه۲ برای ما ترسیم می‌شود که مواجه شدن پل با بارون و صدام را در طول نبرد شاهد هستیم. صدام کسی است که در تخریب خاندان آتریدیز نقش داشته و حالا در پرده بازگشت انگیزه پل هم انتقام از اوست و هم تصاحب تاج و تخت پادشاهی را طلب می‌کند. پل که با نوشیدن آب حیات به یک نقشه و بینش حساب‌شده برای پیروزی و غلبه در جنگ دست یافته، در اقدامی غافل‌گیرانه سوار بر کرم‌های شنی غول‌پیکر به نیروهای آن‌ها حمله می‌کند. او در مواجهه پایانی بارون را می‌کشد و صدام و تمام افراد او را اسیر می‌کند.

هم‌چنین جوزف کمبل برای ایجاد کاتارسیس در فیلمنامه بهترین موقعیت را همین‌جا یعنی در پرده بازگشت در نظر می‌گیرد. مرحله‌ای که احساسات عاطفی قرار است به سرانجامی برسند، یا خشم و نفرت قهرمان نسبت به افراد تبه‌کار به یک انتقام و کشتن آن‌ها بينجامد، که پل به مثابه قهرمان اسطوره‌ای دقیقاً همین‌ کار را انجام می‌دهد.

البته پرده سوم از مدل ساختاری سفر قهرمان هم‌پوشانی کمتری را با فیلمنامه تلماسه۲ شامل می‌شود. شاید به دلیل این‌که همه رمان از سمت فیلمنامه‌نویس اقتباس نشده، یا این‌که قرار است در آینده قسمت سوم را هم شاهد باشیم. کما این‌که خود دنی ویلنوو به عنوان فیلم‌ساز در مصاحبه‌ای خبر از تلاش‌هایی برای ساخت قسمت سوم تلماسه می‌دهد. چیزی که کاملاً مشخص است، این است که این الگو حتی در صورت بخش‌بندی کردن یک اقتباس از ادبیات در مدیوم سینمایی باز هم قابلیت این را دارد که به هر بخش استقلال روایی خاصی بدهد. به‌طوری‌که با وجود وحدت داستانی بین تمام اپیزودها و دنباله‌روی روایی آن‌ها بر طبق داستان اصلی، بتوان طبق همین مدل ساختاری هر قسمت را به صورت جداگانه تطبیق داد و جدا کرد. این مسئله به پرهیز از ایجاد یک مدیوم سریالی و ایجاد یک بستر برای استاندارد روایی برای یک فیلم سینمایی بسیار کمک می‌کند. دنی ویلنوو هم‌چنین در مصاحبه دیگری بر ادعای این مطلب مبنی بر مستقل بودن روایت تلماسه۲ از قسمت اول آن مهر تأیید می‌زند و می‌گوید: »برای من مهم بود که این فیلم برای خود مستقل باشد، یعنی هر کسی که تلماسه۱ را ندیده باشد هم بتواند از تماشای نسخه دوم لذت ببرد و آن را درک کند. برای همین هم در شروع داستان به اندازه کافی به نکات مختلف اشاره کردیم تا مطمئن باشیم چیزی که در حال ساختن آن هستیم، یک اثر مستقل است. «

مرجع مقاله