رضا مقصودی از فیلمنامهنویسان باسابقه سینمای ایران به حساب میآید که سابقه زیادی در نوشتن فیلمنامههای کمدی دارد. مقصودی با نوشتن اولین فیلمنامهاش، لیلی با من است، توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از جشنواره فیلم فجر کسب کند. بعد از این موفقیت، مقصودی تبدیل به فیلمنامهنویس پرکاری شد که فیلمنامههای کمدی زیاد نوشت، اما هیچکدام از این فیلمنامهها نتوانستند موفقیت لیلی با من است را تکرار کنند. مشکل اصلی آخرین ساخته رضا مقصودی هم همان مشکل رایج اکثر کمدیهای این سالهای سینمای ایران است؛ ساختار دراماتیک و ساختمان روایی فیلمنامه.
ساختار دراماتیک فیلمنامه تعریف مشخصی دارد. ساختار دراماتیک عبارت است از قرار گرفتن رویدادهای مختلف داستانی به دنبال هم بر اساس روابط علت و معلولی، به نحوی که هر رویداد، معلول و منبعش از رویداد ماقبل خود و علت رویداد بعد از خود باشد. فیلمنامهنویس برای خلق فیلمنامهای محکم و قدرتمند باید ماجراهای اصلی و فرعی را که در پیشبرد روایت فیلم نقش دارند، در ساختار منسجمی، کنار هم قرار دهد که درنهایت منجر به گرهگشایی دراماتیک شود. به بیان سادهتر، هر اتفاقی که در فیلمنامه میاُفتد، باید دلیل و منطق داشته باشد؛ دلیل و منطقی که آنقدر واقعی و ملموس باشد که تماشاگر را متقاعد و نگران کند که سرنوشت شخصیتهای اصلی فیلمنامه را دنبال کند.
ساختار دراماتیک فیلمنامه سه بخش اصلی دارد؛ مقدمه، تنه و گرهگشایی. در مقدمه نویسنده شخصیت اصلی اهداف و انگیزههایش را برای مخاطب تشریح میکند. هرچقدر هدف شخصیت اصلی باورپذیرتر و انگیزه او برای رسیدن به هدف قدرتمندتر باشد، فیلمنامه دراماتیکتر خواهد بود. مشکل خجالت نکش ۲ از همینجا آغاز میشود. انگیزه شخصیت اصلی به قدری غیرقابل باور و عجیب است که هرگز از سوی تماشاگر مهم قلمداد نمیشود. حتی اگر بپذیریم قنبر به واسطه شخصیت خلوضعی که دارد، سراغ یک رمال اینستاگرامی میرود تا راهحل او را برای بهتر شدن اوضاع (یعنی طلاق همسرش) به کار بگیرد، واکنش سایر شخصیتها در برابر این اقدام قنبر است که برای ما قابل باور نیست. صنم که ظاهراً زن عاقل و فهمیدهای است، چرا تن به بازی ابلهانه شوهرش میدهد و بهراحتی حاضر میشود قنبر او را طلاق دهد؟ چرا سایر شخصیتهای فیلمنامه، از منوچهر برادر صنم بگیر تا فرزندان این دو نفر حاضر میشوند در این بازی شریک شوند؟ انگیزه اصلی قهرمان خجالت نکش ۲ آنقدر سست است که اهمیت رسیدن قهرمان به اهداف خودش را هم زیر سؤال میبرد. متأسفانه نویسندگان، خشت اول فیلمنامه را چنان کج گذاشتهاند که دیوار آن تا ثریا کج رفته است.
در بخش دوم یک فیلمنامه، یعنی تنه فیلمنامه، شخصیت اصلی با کشمکشهایی مواجه میشود که باید آنها را حل کند تا به هدف نهایی خود برسد. مشکل اصلی خجالت نکش 2 این است که قهرمان اصلی داستان با کشمکشی مواجه نمیشود که بخواهد آن را حل کند. قنبر زنش را طلاق میدهد و دیگر مانع خاصی وجود ندارد که او بخواهد با گذر از آنها مسئلهاش را حل کند تا به هدف نهایی خود برسد. منوچهر، برادر صنم، میتوانست یک مانع بزرگ باشد، اما نویسندگان ترجیح دادهاند او را هم همدست خلبازیهای قنبر کنند تا این شخصیت اثر خودش را از دست بدهد. ترس از پیچیدن خبر طلاق در دهکده هم میتوانست یک مانع مهم باشد و موقعیتهای کمدی خوبی در اختیار نویسندگان قرار دهد که با لو رفتن این موضوع در نیمه راه این مانع هم اثر خود را از دست میدهد. اینجاست که فیلمنامهنویس برای جبران اشتباه استراتژیکش در روایت داستان و رفع ایرادهای دراماتیک فیلمنامه سراغ داستانک فرعی خواستگاری منوچهر از رعنا میرود که نهتنها کمکی به کشمکش بیشتر داستان نمیکند، که باعث اختلال و سکته در خط اصلی داستان میشود و آن را کماثر میکند.
قسمت سوم ساختار دراماتیک یک فیلمنامه نتیجهگیری یا گرهگشایی است. در این مرحله نویسنده باید به این سؤالات پاسخ دهد: داستان چگونه تمام میشود؟ چه بر سر قهرمان اصلی میآید؟ و قهرمان اصلی به هدف خود میرسد یا نه؟ فیلمنامه خجالت نکش ۲ در اینجا هم مشکل دارد. از همان ابتدای فیلم مشخص است که در پایان قنبر و صنم مجدداً با هم ازدواج میکنند. پس دست نویسندگان برای نوشتن یک پایان جذاب کاملاً بسته است. در چنین فیلمنامههایی که پایانی قابل حدس دارند، مهمترین ابزار نویسنده برای جذابیت بخشیدن به داستان چگونگی رسیدن به مقصد است نه خود مقصد. مسیری که قنبر و صنم برای رسیدن به این پایان طی میکنند، به قدری پر از دستانداز است و تماشاگر را خسته میکند که تماشاگر دیگر رغبتی برای رسیدن به مقصد ندارد. عجیب است که مقصودی نتوانسته مسیر و روند فیلمنامهاش را به شکلی طراحی کند که برای تماشاگر خوشایند و جذاب باشد.
جاد آپاتو، یکی از مشهورترین نویسندگان کمدی سینمای جهان، در جایی گفته بین یک فیلمنامه کمدی پر از شوخی و یک فیلمنامه کمدی که ساختار دراماتیک محکمی دارد، دومی را ترجیح میدهد، چراکه تماشاگر در وهله اول باید با داستان ارتباط برقرار کند و نگران سرنوشت شخصیتها شود تا بعداً به شوخیهای فیلمنامه بخندد. مشکل خجالت نکش ۲ هم همین ساختار دراماتیک معیوب است. ساختار دراماتیک فیلمنامه به قدری ضعیف و آشفته است که انگیزهای در تماشاگر ایجاد نمیکند که به شوخیهای نهچندان پرتعداد فیلم بخندد. بماند که خجالت نکش ۲ به لحاظ داشتن موقعیتهای طنزآمیز و جذاب هم بهشدت فقیر است و لحظات طنز آن از کتک زدن قنبر با دمپایی به دست صنم فراتر نمیرود.