«فیلم، قصه یه زندگی لابهلای خاطرات و عطره؛ علی باید یه عطر خوش بسازه که بوی اون تابهحال به مشام هیچکس نرسیده باشه. علی، قدمهای اولو توی حریم عاشقانه زندگی مشترکش با عاطفه برمیداره. اما این برای علی و عاطفه مسیری نیست که راحت بخواد به مقصد برسه...»
این لاگلاین که با استانداردِ مخاطب عام که برای فیلمنامه عطرآلود -در یکی از پلتفرمهای فروش بلیت- نوشته شده، بهانهای است برای باز کردن صحبت درباره یکی از مهارتهای فیلمنامهنویسی که لاگلایننویسی درست است. اگر بخواهیم قصه را با استاندارد فیلمنامهنویسی بازنویسی کنیم، نقطه عزیمت ما میتواند چنین باشد: علی در رویای ساختن عطر خود پی میبرد مبتلا به سرطانی بدخیم شده و همسرش، عاطفه، در تلاش است تا او پیش از مرگش و تولد فرزندشان عطرش را تولید کند. اما با پذیرش این سهخطی- به مثابه لاگلاین- این سؤال مطرح میشود: اگر قهرمان به فرمول عطر شخصیاش نرسد، دچار چه خسارتی خواهد شد؟ در این لاگلاین تقریباً مسئله خسران (در مورد پیرنگ عطر) منتفی است و تقریباً هیچگاه تبدیل به یک ناگزیری بیرونی نمیشود. تبدیل به خواسته و ناگزیری بیرونی شدن یعنی آنکه نیرویی قهرآلود قهرمان را مجبور به انجام کاری کند. هرچند این نیروی قهرآلود میتواند یک اشتیاق دیوانهوار در درون هم باشد. چنانکه مارکیدوساد در فیلم قلمپرها یا جاننش در یک ذهن زیبا و لئو در فیلم ممنتو. اما علی به هیچیک از مدلهای قهرمان مشتاق شباهت ندارد. معرفی خواسته او در سکانس دوم- یعنی جایی که به گذشته برمیگردیم- معرفی میشود و پس از مواجههاش با داور سختگیر، گمان میرود قرار است شاهد یک تقابل جدی صورت پذیرد و علی برای اثبات خویش، دست به تلاشهایی دیوانهوار بزند. اما این تقابل تقریباً به فراموشی سپرده میشود تا نویسنده برای تأکید بر خواسته قهرمان مانعی جدیتر را جایگزین آن کند. علی مبتلا به سرطان پیشرفته ریه شده و زمان زیادی برای او نمانده است. اکنون این نقطه عطف قدرتمند داستان را به مسیری تازه میبرد که البته این موقعیت تازه به جای تقویت موضع قهرمان، باعث افکندن سایه بر خواسته او میشود و عملاً نتیجه وارونه میدهد. زیرا در زندگی هر انسانی تهدید مرگ و فنا بهمراتب قویتر از بربادرفتن آرزوها عمل میکند. در این شرایط جدید، نویسنده این امکان را داشت که از بیماری علی به مثابه یک ضربالاجل و شتابدهنده استفاده کند (مانند کارکرد سرطان در برکینگ بد) و قهرمان را در تبوتابی شدیدتر بیندازد. اما پیش کشیدن موضوع دیگری -که تأمین مخارج شیمیدرمانی است- عملاً ریل و مسیر حرکتی قهرمان را منحرف میکند و درام را به سوی پیرنگی با الگوی بقا میچرخاند. از اینجا به بعد، پیرنگ از کشمکش شخصیتها برای خلق عطر تازه، به اینکه تکلیف مخارج درمان، آینده عاطفه و سرنوشت کودکِ در راه چه میشود، تغییر جهت میدهد و با کمی اغراق میتوان گفت عملاً از عطف نخست به آنور، هدف قهرمان عوض میشود و دیگر موضوع عطر مانند یک پیرنگ فرعی عمل میکند. این پیرنگ فرعیشده وظیفه تازهاش گسترش قصه در عرض است. محض نمونه میتوان انگشت روی زن نابینای همایش گذاشت؛ زنی که علی در جلسه سخنرانی او را روی استیج میبرد و موجد لحظاتی تأثیرگذار میشود. گمان میبریم بعد از این سکانس مهم، قهرمان باید از بنبست بیایدهگی خارج شود و درام در یک مسیر صعودی، رو به نقطه اوج برود. و نقطه اوج درام هم طبق الگو باید جایی باشد که او عطرش را با موفقیت به کمپانی خسروی ارائه خواهد داد. اما پیرنگهای فرعی دیگر مانند فرامرزی و پسرش، یا مراودات علی با طلافروش، عملاً مجال نفس کشیدن به مسئله ساختن یک عطر را نمیدهند. همه این موارد ما را به یک نقطه عزیمت تازه هدایت میکند که از اساس وادار میشویم برای پیرنگ به یک لاگلاین دیگر فکر کنیم؛ علی در گیرودار تولد فرزند و ساختن عطری که همه عمر در آرزویش بوده، پی میبرد به سرطان بدخیمی مبتلا شده و برای تأمین هزینههای درمان و آینده فرزندش به هر دری میزند...
این سهخطی از جهتی با درام عطرآلود انطباق دارد که هرچه به پایان قصه نزدیکتر میشویم، زیرمتن اخلاقی نویسنده (و نه پیرنگ) خود را بیشتر نمایان میکند. اینگونه که مسئله قهرمان بر سر این میشود که آیا باید از راه حلال برای تأمین هزینههایش اقدام کند، یا نه. یا در پیرنگ فرعی مربوط به سکته فرامرزی- که علی همه هزینههای بیمارستان او و مسئولیت کارش را بر عهده میگیرد- نیز به همین ترتیب است. منتها ایراد کار آنجاست که این دوراهیهای اخلاقی برای قهرمان، بدون کاشت قبلی و خلقالساعه هستند و از همان ابتدا به مثابه یک دغدغه ذهنی برای او مطرح نمیشوند. درنتیجه نمیتوان تحول نهایی علی را محصول درونمایه و مضمون دانست و این رویکرد بیشتر به اجرایی کردن پیامی دستوری و تحمیلی شباهت دارد. شاید برای جاری شدن مضمون به روشی دراماتیک با کمی تغییر در پیرنگ این امکان وجود داشت تا به چنین لاگلاینی برسیم:
علی در آستانه پدر شدن پی میبرد مبتلا به سرطانی کشنده شده و درمانش نیازمند هزینه است. او که نشان داده در زندگیاش مردی با اصول است، از فرط استیصال دست به کارهایی ناثواب میزند تا هزینههای درمان خود را تأمین کند. اما بر اثر یک اتفاق، به خود میآید و پیش از آنکه بمیرد، اشتباهاتش را جبران میکند.
نکته: لاگلاین مانند چراغ چک فیلمنامه است. اگر لاگلاین را نتوان از چنین فرمولی به دست آورد، یک جای کار میلنگد:
لاگلاین: قهرمان + مسئله + موانع حل مسئله + روش ابتکاری او برای حل مسئله + نتیجه کار