هادی مقدمدوست یکی از چهرههای سرشناس حوزه فیلمنامهنویسی در سینمای ایران است؛ نویسندهای که کارش در سینما را با دستیاری رفیق قدیمیاش حمید نعمتالله آغاز کرد و خیلی زود تبدیل به نویسنده ثابت کارهای نعمتالله شد. نعمتالله و مقدمدوست در آثارشان موفق به خلق مود و حسوحال منحصربهفردی شدند که مخصوص خودشان بود و به هیچیک از فیلمهای سینمای ایران شباهت نداشت. یکی از ویژگیهای بارز فیلمنامههای نعمتالله و مقدمدوست خلق شخصیتهای متفاوت و منحصربهفردی بود که وظیفه اصلی انتقال آن مود و حسوحال ویژه را بر عهده داشتند. از سریال مهجور گلمنگلی که بگذریم، نام هادی مقدمدوست با نوشتن فیلمنامه بیپولی بر سر زبانها افتاد. نعمتالله بعد از ساخت فیلم تلخ بوتیک تصمیم گرفته بود فیلمی متفاوت با حالوهوایی منحصربهفرد بسازد که ربطی به فیلم قبلیاش نداشته باشد. نعمتالله بعدها در مصاحبهای گفت در بیپولی به دنبال رسیدن به یک طعم میانه، طعمی شبیه شربت آبلیمو بوده است. یک فیلم ترش و شیرین که شرایط بد زندگی یک زوج را با لحن شیرینی روایت میکند. نعمتالله و مقدمدوست در این فیلم موفق شدند شخصیتهای جذابی خلق کنند که تبدیل به مهمترین سرمایههای بیپولی برای انتقال حالوهوای مدنظر نعمتالله شدند. ایرج مغرور و کلهشق، شکوه ساده و بیدستوپا و آن جمع مجردی باحال در شرکت ورشکسته دوستان ایرج، به قدری خوب و پرجزئیات طراحی شده بودند که تماشاگر با تماشای آنها به وجد میآمد. مقدمدوست بعد از بیپولی همراه با حمید نعمتالله مشغول نوشتن سریال وضعیت سفید شد. کسی فکر نمیکرد وضعیت سفید سریال موفقی از کار دربیاید، اما بعد از پخش، این سریال تبدیل به یکی از موفقترین مجموعههای تلویزیونی پخششده از سازمان صداوسیما شد. مثل بیپولی مهمترین ویژگی وضعیت سفید شخصیتپردازی درخشان آن بود. خلق کاراکترهای متنوع و درخشان که در یک نظم هندسی دقیق کنار هم قرار گرفته بودند، این سریال را تبدیل به یک تجربه منحصربهفرد کرد. امیرمحمد گلکار به مثابه قهرمان سریال به قدری دوستداشتنی از کار درآمد که تماشاگران را مجاب کرد به تماشای این سریال بنشینند. اما موفقیت وضعیت سفید تنها منحصر به کاراکتر امیرمحمد گلکار نبود و سایر کاراکترهای سریال هم بینقص از کار درآمده بودند. مقدمدوست و نعمتالله در این سریال موفق شده بودند منظومه درخشانی از آدمهای رنگارنگ خلق کنند که هر کدام از آنها ویژگیهای خاص خودشان را داشتند و همین ویژگیها بود که از وضعیت سفید سریال متفاوتی میساخت. بعد از سریال وضعیت سفید مقدمدوست سراغ ساخت فیلم متفاوتی رفت. سر به مهر برخلاف سریال وضعیت سفید فیلمی خلوت و کمشخصیت بود. داستان فیلم درباره دختر خجالتی و محجوبی بود که خجالت میکشید جلوی دیگران نماز بخواند. مقدمدوست با طراحی شخصیت صبا هنر خودش را در به تصویر کشیدن دنیای زنانه هم نشان داد. قدم بعدی مقدمدوست ساخت سریال سرباز بود. مقدمدوست با ساخت سریال سرباز یک تجربه رادیکال را در سریالسازی پشت سر گذاشت. ساخت سریالی طولانی از یک داستان معمولی با موقعیتهای روزمره کار سختی بود که مقدمدوست از پس آن برآمد. جنس روایت سریال هم به شکلی بود که با جنس روایت کلاسیک تفاوت داشت. همین موضوع باعث شد سریال سرباز چندان دیده نشود. مقدمدوست پیش از ساخت سریال سرباز دو فیلم دیگر هم برای نعمتالله نوشت. آرایش غلیظ که تجربه بکری در زمینه شخصیتپردازی بود. طراحی شخصیت قالتاق، پشتهمانداز و بیرحم مسعود کار سختی بود که فقط از مقدمدوست و نعمتالله برمیآمد. اما این دو نفر در آرایش غلیظ هنر خودشان را در نوشتن شخصیتهای فرعی هم نشان دادند. دکتر، آقا برقی و هومن جودکی مثلث درخشان شخصیتهای فرعی فیلم بودند. آدمهای علاف و بازندهای که حول محور یک موضوع پوچ و یک فضای گروتسک و ابزورد کنار هم جمع شده بودند. فیلم بعدی نعمتالله و مقدمدوست هم تجربهای درخشان در زمینه شخصیتپردازی بود. این دو نفر در شعلهور موفق شدند یک هیولای کامل را طراحی کنند. فرید یک بازنده خودخواسته بود. کسی که به تمام زندگیاش گند زده بود و همین کسی نشدن از او موجودی حسود و عقدهای ساخته بود که تنها راه رسیدن به آرامش را در آسیب زدن به دیگران میدید. فرید شعلهور در کنار پرویز فیلم پرویز مهمترین هیولاهای سینمای ایران در سالهای اخیر بودند.
نوشتن این مقدمه مفصل از این جهت لازم بود که تماشاگران با کارنامه حرفهای مقدمدوست آشنا شوند. بدون شک او یکی از اساتید شخصیتپردازی در سینمای ایران است. مقدمدوست یکی از معدود نویسندگان سینمای ایران است که بلد است شخصیتهای جذابی بر اساس اقتضائات درام طراحی کند. در اقدامی عجیب، مقدمدوست برای ساخت آخرین فیلمش سراغ ساخت فیلمنامه نویسنده دیگری رفت، اما در کمال شگفتی و درحالیکه مقدمدوست نقشی در نوشتن فیلمنامه این فیلم ندارد، شخصیتپردازی موفق یکی از ویژگیهای اصلی فیلمنامه فیلم عطرآلود است. شخصیت اصلی در یک فیلم سینمایی وظایف مشخصی را بر عهده دارد. در یک فیلم سینمایی وظیفه شخصیت اصلی این است که داستان را جلو ببرد. به بیان دقیقتر، شخصیت اصلی یک فیلمنامه مهمترین سلاح یک نویسنده برای روایت داستانی است که قصد بیان آن را دارد. دقیقاً به همین خاطر است که شخصیت اصلی باید یک شخصیت پیچیده و چندبعدی باشد. باید به قدری جذاب باشد که تماشاگر را مشتاق تماشای ادامه داستان نگه دارد. باید ابعاد مختلفی داشته باشد. نویسنده باید جزئیات دقیقی از اعمال، رفتار، پیشینه و روحیات این شخصیت در اختیار تماشاگر بگذارد. مهمترین ویژگی فیلمنامه عطرآلود این است که شخصیت اصلیاش نسبتاً خوب از کار درآمده است. علی از همان دقایق اول فیلم شخصیتی کنشگر تصویر میشود. زمانی که جمالیان، داور مسابقات عطرسازی، او و کتابی را که نوشته، مسخره میکند، معترض میشود و اجازه نمیدهد از سوی کسی که از او قدرتمندتر است، تحقیر شود. در سکانس بعدی هم میبینیم علی از عاطفه میخواهد که به تحقیرهای جمالیان تن ندهد و از کار پرستاری بچهاش استعفا دهد. علی موتور محرک عاطفه میشود تا در زندگیاش تجدید نظر کند و دلبسته علی شود. در طول فیلم هم علی هیچگاه منفعل نیست. چه زمانی که هدفی جز سقط بچه ندارد و چه زمانی که تصمیم میگیرد بچه را حفظ کند، دست از تلاش برنمیدارد. او تلاشش را میکند، ولو اینکه عاطفه به عنوان همسرش با این تلاشها مخالف باشد. علیرغم بیماری سراغ شمس میرود و به کارهای خلاف او تن میدهد تا طلاهای همسرش را که تنها سرمایه زندگیشان است، نفروشد. وقتی هم که تصمیم به فروش طلاها میگیرد، آنها را نه برای منفعت شخصی، که برای نجات جان دیگری میفروشد. او با فروش طلاها جان فرامرزی را نجات میدهد تا فرزندش یتیم نشود. نکته مثبت شخصیتپردازی در عطرآلود این است که توانسته یک شخصیت مثبت خاکستری خلق کند؛ شخصیتی که با کشمکشهای درونی ملموسی درگیر است و به همین دلیل است که تماشاگر او را باور میکند و همراهش میشود.
عاطفه شخصیت حمایتگر فیلمنامه عطرآلود است. وظیفه شخصیت حمایتگر در فیلمنامه این است که شخصیت اصلی را حمایت میکند، یا برای او مانع ایجاد میکند. نویسنده به شکل دقیقی این نکات را در طراحی شخصیت عاطفه رعایت کرده است. در همان اولین ملاقات عاطفه و علی در ماشین، عاطفه با تعریف از کتابی که علی نوشته، او را حمایت میکند. عاطفه است که به علی انگیزه میدهد تا عطری را که ساخته است، به شرکت تولید عطر ببرد. اما همین شخصیت در مواقعی که نیاز است، در برابر شخصیت اصلی مانع ایجاد میکند. عاطفه در برابر تصمیم علی برای سقط بچه دست به مخالفت میزند و با صراحت اعلام میکند که قصد دارد بچه را نگه دارد. زمانی که از تصمیم علی برای بازگشت به کار طلا مطلع میشود، با او مخالفت میکند. زمانی که متوجه بیماری علی میشود، با تمام وجود از همسرش حمایت میکند و با یکی از مسئولان شرکت عطرسازی حرف میزند تا به شوهرش کمک کند. طلاها را در اختیار علی میگذارد تا بفروشد. نویسنده فیلمنامه موفق شده یک شخصیت حمایتگر موفق بسازد. شخصیتی که مکمل بسیار خوبی برای شخصیت اصلی فیلم است و میتواند به او در روایت درست و دقیق قصه کمک کند. کمااینکه وجود عاطفه به مثابه مهمترین شخصیت زن فیلم بار عاطفی درام را بالا میبرد و باعث میشود شخصیت اصلی دچار چالشهای عاطفی متعددی هم بشود؛ چالشهایی که باعث پیچیدهتر شدن قهرمان اصلی عطرآلود میشود.
اما فارغ از دو شخصیت اصلی، عطرآلود شخصیتهای فرعی جذابی هم دارد. شخصیتهایی که مکملهای بسیار خوبی برای علی و عاطفه هستند و در طول داستان این دو نفر را در موقعیتهایی قرار میدهند که باعث پیچیدگی دراماتیک فیلم میشود. شمس مهمترین شخصیت فرعی فیلم است؛ فامیل علی که دستی هم در کار خلاف دارد و همین موضوع عاطفه را نسبت به او بیزار کرده است. نکته جالب توجه اما اینجاست که نویسنده فیلمنامه با اتخاذ یک روش جالب از شمس شخصیت سمپاتیکی میسازد. ما در طول فیلم هیچگاه از شمس رفتار غلطی نمیبینیم. او همیشه نسبت به علی مهربان است و با عطوفت برخورد میکند. همین طراحی درست باعث شده تماشاگر هیچگاه نسبت به شمس موضع منفی نداشته باشد. این دقت در طراحی یک کاراکتر فرعی نشان میدهد فیلمنامهنویس فیلم عطرآلود برای نوشتن آن اصطلاحاً مایه گذاشته است. وضعیت دیگر کاراکتر فرعی فیلم، یعنی فرامرزی، هم به همین شکل است. کاراکتر فرامرزی کاملاً بر مبنای تعریف از شخصیت فرعی طراحی شده است. حضورش کوتاه است. در پرده سوم نقش پررنگی پیدا میکند. مانع مهمی پیش پای شخصیت اصلی میگذارد و مسیر داستان را برای رسیدن به نقطه اوج پایانی هموار میکند. نویسنده عطرآلود برای طراحی شخصیت فرامرزی همان کارهایی را انجام داده که درباره کاراکتر فرعی قبلی یعنی شمس انجام داده بود. او فرامرزی را هم سمپاتیک طراحی کرده است. سکانسی که او در ماشین با علی درباره مشکلاتش حرف میزند، یکی از سکانسهای خوب طراحی و نوشتهشده فیلم است؛ سکانسی که فرامرزی را به تماشاگر معرفی میکند و اجازه نمیدهد او شخصیت منفی فیلم قلمداد شود. از طرف دیگر، با تأکید بر پدر بودن فرامرزی همدلی تماشاگر را برمیانگیزد و کاری میکند که مخاطبِ فیلم تا پایان نگران حال او باقی بماند. عطرآلود فیلمنامه شستهورفته و نسبتاً خوبی دارد. که شاید منطق روایی آن در مواردی کمی لنگ بزند، اما واقعیت این است که محصول این فیلمنامه، با شخصیتهای درست و حسابشده، فیلمی قابل قبول و درخور است.