من قبلاً گفتهام و باری دیگر تکرار میکنم که اگر طرفدار انیمه هستید، هایائو میازاکی را میشناسید. این مرد به دلیل آثارش در استودیو جیبلی و تلاشش برای زنده نگه داشتن انیمیشنهای دستی دوبعدی در صنعتی که روزبهروز بیشتر به دیجیتال و تکنیکهایی متکی میشود که گاهی چنین وابستگیای تاحدی ترسناک جلوه میکند، یکی از بنیانگذاران صنعت انیمه مدرن محسوب میشود. هایائو میازاکی با داشتن 12 فیلم در طول شش دهه و یک استودیوی شناختهشده در سراسر جهان، یک اسطوره به تمام معناست. او بههیچوجه بینقص نیست، اما هیچکس دیگری مانند او در صنعت وجود ندارد. بااینحال، چرا چنین است؟ چه چیزی باعث میشود هایائو میازاکی، هایائو میازاکی باشد؟
این یکی از سؤالاتی بود که اخیراً وقتی آخرین فیلم او، پسر و مرغ ماهیخوار را بررسی کردم، از خودم پرسیدم. من پسر و مرغ ماهیخوار را دو بار طی یک هفته دیدم؛ یک بار با زیرنویس و یک بار با دوبله انگلیسی، و مدام از خودم میپرسیدم که چرا آن را اینقدر جذاب میدانم. پسر و مرغ ماهیخوار فیلم خوبی است، اما فیلمی است که به نظر من دارای ایرادات کاملاً آشکاری است که باید با آن مبارزه کنید. بااینحال، خیلی راحتتر از اشکالاتی که یک انیمه از مامورو هوسودا یا ماساکی یوآسا داشته باشد، میتوانم آنها را نادیده بگیرم. بهعلاوه، هرگاه تماشاگری فیلمی از میازاکی را تماشا میکند، واضح است که چیزی در داستان اتفاق میافتد که بهسختی میتوان رویش انگشت گذاشت. برخی لحنها، برخی دیدگاهها، برخی عناصر که از سوی هیچ کارگردان دیگری قابل تصویرگری نیست. بنابراین، من میخواستم بررسی کنم که آن عنصر خاص چیست و چگونه فقط هنرمندی مانند میازاکی میتواند به طور مؤثر از آن عنصر استفاده کند.
اگر بخواهم از یک کلمه برای توصیف تمام آثار میازاکی استفاده کنم، که به خاطر داشته باشید کار سادهای نیست، احتمالاً با کلمه «خالص» توصیفش میکنم. حالا، این کلمه بسته به فیلم میتواند معانی زیادی داشته باشد. در برخی از فیلمها به معنای عدم بدبینی است که دنیا از دید کودک به ما ارائه میشود. در موارد دیگر، مفاهیم گسترده را به زبان ساده بررسی میکند و فقط اجازه میدهد احساسات روی تصاویر تأثیر بگذارد و عواطف تماشاگر را برانگیزد. سپس مواقعی پیش میآید که پیام فیلم نهایتاً در مورد میل به حفظ پاکی در جهان و جلوگیری از فساد در دنیاست، ولو جلوگیری اندکی باشد. میازاکی، با وجود تمام مضامین و ایدههایی که ممکن است دائماً به دست آورد، دوست دارد پاکی جهان را به نمایش بگذارد.
معمولاً هر زمان که موضوع هوانوردی یا پرواز در هر ظرفیتی مطرح باشد، بسیار به پاکی جهان مرتبط است. در بیشتر فیلمهای او، شخصیتهای میازاکی یا توانایی پرواز را به دست میآورند، یا در سکانسی حضور دارند که در آن در آسمان اوج میگیرند و از آرامش آن شگفتزده میشوند.
از نائوشیکا در دره باد گرفته تا سرویس تحویل کیکی و از قلعه متحرک هاول گرفته تا باد برمیخیزد، آسمان صاف معمولاً جایی است که شخصیتهای او برای رسیدن به آرامش به آنجا پناه میبرند. سکون و سکوتی در آسمان وجود دارد که مظهر مفهومی است که میازاکی دوست دارد به فیلمهایش بیفزاید؛ «ما» (Ma)*
«ما» به زبان ساده به معنای سکون است و میازاکی دوست دارد این مکثها را در فیلمهایش بگنجاند؛ لحظات کوچک نابی که جهان و محیط میتوانند همانطور که هست، باشند. بدون تنش، بدون هرجومرج، بدون ضرباهنگ عجولانه، فقط یک تنفس برای تماشاگران برای تماشای فیلم و درگیر شدن با آن در سطحی عمیقتر.
با دیدن فیلمی از هایائو میازاکی تقریباً میتوانید به حالت ذن مانند برسید. بله، صحنههایی وجود دارد که اتفاقات زیادی هم در زمینه روایت و هم روی پرده میتواند بیفتد، اما همه فیلمهای او درنهایت به آن حالت آرامش درونی بازمیگردند.
وقتی داشتم پسر و مرغ ماهیخوار را تماشا میکردم، فیلم کمابیش تماماً تفکری خویشتننگر داشت؛ ویژگیای که برای مردی که به پایان زندگیاش نزدیک میشود، بسیار برازنده است و گاهی اوقات میتوان دید که نهتنها برای تماشاگر، بلکه برای خود میازاکی شفابخش است.
بر کسی پوشیده نیست که میازاکی بسیاری از باورها و داستان زندگی شخصی خود را در فیلمهای خود روایت میکند. میازاکی در کودکی در ژاپن ویرانشده پس از جنگ بزرگ شد و مستقیماً تأثیرات جنگ جهانی دوم را بر کشورش دید. این موضوع را با روابط پیچیده هایائو با پدرش، که در ساخت هواپیماهای جنگنده در دوران جنگ جهانی دست داشت، اضافه کنید، بهراحتی میتوان فهمید که چگونه میازاکی پیامهای ضدجنگ قوی خود را پروراند که میشود پیامها را در نائوشیکا در دره باد، پورکو روسو و قلعه متحرک هاول مشاهده کرد. اما میازاکی هرچه بیشتر پا به سن گذاشت، بیشتر و بیشتر به بررسی زندگی خود و رابطهاش با دنیا علاقهمند شد. باد برمیخیزد، با اینکه فیلمی درباره یک طراح واقعی هواپیما، جیرو هوریکوشی است، اما اساساً درباره میازاکی است که سعی میکند گذشته خود را با میراث خانوادهاش آشتی دهد و اینکه چگونه خانوادهاش ناخواسته پاکی آسمانی را که میازاکی بسیار دوست دارد، خراب کردند. البته ممکن است این حرف تعبیری والا از فیلم باشد، اما چنین عناصری در باد برمیخیزد وجود دارند. میازاکی یک داستاننویس است و داستانهایی که میخواهد بگوید، برای او عمیقاً شخصی است.
اما مخاطب کلید اصلی است برای تعیین اینکه چه چیزی میازاکی را تا این حد یک کارگردان منحصربهفرد میسازد. اگر بخواهید از میازاکی بپرسید که مخاطب فیلمهایش کیست، قطعاً او میگوید کودکان. تقریباً در تمام فیلمهای میازاکی، کودکان نیروی محرکه داستان و شخصیتِ جانشین تماشاگر هستند. هیچ کودکی در فیلمهای میازاکی شبیه دیگری نیست و آنها دیدگاههای متفاوتی را برای سنین و جنسیتهای مختلف ارائه میدهد. بچههای همسایه من توتورو، با چشمان درشت معصومانهشان، با شخصیتی مثل کیکی، که دارد یاد میگیرد تنهایی بزرگ شود و آنطوریکه میخواهد زندگی کند، تفاوت دارند. هر یک از فیلمهای میازاکی میتواند بهراحتی برای کودکان قابل درک باشد و به هر کسی اجازه میدهد مفتون فیلمشناسی او شود. من وقتی بزرگ میشدم، به غیر از تماشای سرویس تحویل کیکی به صورت تقریباً ماهانه، بیشتر فیلمهای او را زمانی که 12 ساله بودم، در شبکه کارتون بلوک تونامی تماشا میکردم و بهراحتی شیفته چیزی میشدم که میدیدم.
آثار میازاکی با انیمیشنهایی که من عادت به تماشای آن داشتم، فرق داشت؟ بلاشک. تنها انیمهای که تا آن زمان دیده بودم، سریال اکشنی مانند یویو هاکوشو بود که در شبکه تونامی پخش میشد، یا کارتونهای صبح شنبه بودند، مانند دیجیمون، Monster Rancher و Fighting Foodons. (آیا کسی آن برنامه را به خاطر میآورد. من نباید تنها کسی باشم که هنوز به یادم مانده.) اما احساس میکردم تماشای یک فیلم از میازاکی مانند یافتن یک مأمن است. در صنعتی که علاقهمند به تولید عناوین بیشتر و بیشتر و فروش کالاهایی بر اساس انیمیشن و انیمهها بود، فیلمهای هایائو میازاکی هرگز به این شکل عمل نکردند. بله، استودیو جیبلی از فیلمهایی مانند من همسایه توتورو سود به دست آورد، اما این بیشتر شبیه یک نتیجه ناخواسته ساخت اثر بود تا یک هدف واضح باشد. قرار بود فیلمهای میازاکی همیشه بیانیههای هنری باشند که برای کودکان قابل فهم است و فرصت میدهد احساسات کاراکترها با آنها ارتباط برقرار کنند.
به نظر میرسد که صنعت انیمه فراموش کرده است که انیمیشن معمولاً مخاطبانش کمسن هستند. بدیهی است که نمونههای متعددی از سریالهای انیمه وجود دارد که برای بزرگسالان و افرادی در سنین بلوغ ساخته شدهاند، اما با گذشت زمان، احساس میشود که این نمونهها در حال تبدیل شدن به اکثریت هستند. به نظر میرسد انیمههایی که مخاطبانش کودکان هستند، بیشتر و بیشتر به حاشیه رانده میشوند. منظورم این است که پسرفضایی- یکی از معروفترین مجموعههای انیمهای که تا کنون ساخته شده- را در نظر بگیرید و آن را با نسخه امروزی آن، پلوتو، مقایسه کنید. اکنون پلوتو از بسیاری جهات سریالی عالی است، اما من هرگز در زندگیام رویای نشان دادن پلوتو را به یک کودک در سر نمیپرورانم. از آنجایی که انیمههای بیشتر و بیشتر برای مخاطبان بزرگسال ساخته میشوند، دستیابی کودکان به انیمیشن سختتر و سختتر میشود. فیلمهای میازاکی حداقل یک راه ورود آسان و در دسترس به این رسانه را ارائه میدهند. معلوم نیست تا چه زمان میازاکی ادامه خواهد داد. او به دفعات و بارها در دوران حرفهای خود اعلام کرده که میخواهد بازنشسته شود، و بارها و بارها برای ساخت فیلم دیگری از دوران بازنشستگی خارج شده. به نظر میرسد یک بار دیگر نیز او از دوران بازنشستگی خارج خواهد شد، اما این نگرانی وجود دارد که بدون فلسفه و دیدگاه هنری هایائو میازاکی، آینده استودیو جیبلی چگونه به نظر میرسد؟ در سالهای بین ساخت باد برمیخیزد و پسر و مرغ ماهیخوار، تولید استودیو جیبلی به میزان قابل توجهی کاهش یافت و کیفیت آن فیلمها نیز بسیار پایینتر از آنچه از جیبلی انتظار میرفت، بود. دو تا از آن فیلمها را پسر میازاکی، گورو، کارگردانی کرد، و به همان اندازه که گورو ممکن است سعی کند سبک پدرش را تکرار کند، دقیقاً به همین شکل تقلیدی از آثار اصیل و صمیمانه هایائو است.
همانقدر که باید اذعان کرد، هایائو میازاکی درنهایت چشم از جهان فرو میبندد و صنعت انیمه هرگز مثل قبل نخواهد بود، سوگواری و تأمل در مورد اینکه چگونه میازاکی شبیه هیچ کارگردان دیگری در صنعت نیست، وجود خواهد داشت. درست است. هیچکس هرگز مانند میازاکی نخواهد بود. هیچکس هرگز نمیتواند به اندازه او تجربیات یکدستی داشته باشد، یا خودش را تا این حد درگیر آثارش کند. هیچکس نمیتواند تلاش کند تا جادو و زیبایی را در معصومیت بیابد و آن را از چشم یک کودک منتقل کند. هیچکس نمیتواند مانند میازاکی سکون و سکوت را انتقال دهد. میازاکی به شما زمان میدهد تا هنگام تماشای فیلمهایش به آنها فکر کنید. و اگر میتوانستم حدس بزنم که چرا هیچ کارگردان دیگری مانند او نخواهد بود، پاسخم را پیدا کرده بودم.
* میازاکی در معدود مصاحبههای خود با راجر ابرت فقید به کلمه «ما» به معنی سکون و سکوت در آثارش اشاره کرده که از نگاه او یک عنصر داستانگویی است و به جای دیالوگ برای انتقال حس کاراکتر به تماشاگر با سکوت و سکون حس را به او منتقل میکند.
منبع: The Escapist