طرح فیلمنامه «افعی تهران»

  • نویسنده : سمیه خاتونی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 189

سریال افعی تهران در ۱۴ قسمت از شبکه نمایش خانگی به نمایش درآمد. اولین قسمت این سریال در ۱۶ اسفندماه ۱۴۰۲ و آخرین قسمت آن در روز ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ پخش و پایان یافت.

 

 

فیلمنامه‌نویسان: پیمان معادی، پویا مهدوی‌زاده

کارگردان: سامان مقدم

مدیر فیلم‌برداری: مرتضی غفوری

تدوین: سیامک مهماندوست

موسیقی: امیر توسلی

ژانر: معمایی-روان‌شناختی

تهیه‌کننده: جواد فرحانی

سال پخش: 1402 تا 1403

شخصیت‌های اصلی

آرمان بیانی: کارگردان و منتقد، پدر بابک، همسر الهه (پیمان معادی)

مژگان مشتاق: تراپیست، معشوقه آرمان (سحردولتشاهی)

الهه: مادر بابک، همسر سابق آرمان (آزاده صمدی)

مرضیه امینی: قاتل زندانی (مریلا زارعی) 

بابک بیانی: پسر آرمان و الهه (ماهور نعمتی)

فرهاد تاجیک: تهیه‌کننده (بهادر مالکی)

جودی: بازپرس اول پرونده افعی تهران (محمد صدیقی‌مهر)

یاور بیانی: پدر آرمان (احسان منصوری)

مونا: دوست یاور (مهسا حجازی) 

عرفان : فیلم‌بردار فیلم و دوست آرمان (تورج اصلانی)

نوازی: سرهنگ آگاهی، بازجو (سروش صحت)     

شهریار شادمان: نویسنده فیلمنامه، دوست آرمان (امیراحمد قزوینی)         

سینا فیضی: سرمایه‌گذار (رضا فیض‌بخش)

 

آرمان بیانی در آستانه ۵۰ سالگی، قصد دارد اولین فیلم خود را بسازد. فیلم او درباره یک قاتل سریالی و جنجالی با اسم مستعار افعی ‌تهران است. آرمان چندین سال است که از همسر خود جدا شده و حاصل ازدواج آن‌ها پسری پنج‌ساله به نام بابک است که با مادرش زندگی می‌کند. او برای حل مشکلات روحی و روانی خود به مشاوری روان‌شناس به نام مژگان مشتاق مراجعه می‌کند. آرمان از زندگی گذشته و کودکی خود، بالاخص نقش پدرش ناراضی است و از همین رو با افعی تهران که اشخاص کودک‌آزار را شناسایی و به قتل می‌رساند، احساس نزدیکی می‌کند و حالا این دلیل برای آرمان در سن ۴۹ سالگی و پس از ۳۰ سال آرزوی فیلم‌سازی انگیزه‌ای ایجاد کرده تا اولین فیلم خود را با موضوع این قاتل جنجالی بسازد. او پس از پیدا شدن هر یک از مقتولان، زودتر از پلیس در صحنه وقوع جرم حاضر می‌شود تا اطلاعات دقیق‌تری برای ساخت فیلم جمع‌آوری کند. آرمان بیانی با حضور در برنامه‌های نقد فیلم به واسطه زبان تندوتیز و سخت‌گیرانه‌ای که دارد، در میان اهالی سینما شهرتی دست‌وپا کرده و در یک مؤسسه سینمایی نیز برای هنرجویان دروس نقد و تحلیل فیلم تدریس می‌کند. فرهاد که تهیه‌کننده‌ای ورشکسته در سینماست، به آرمان نوید می‌دهد مشکل مجوز و پیدا کردن سرمایه‌گذار برای ساخت فیلم افعی‌ تهران حل شده و آن‌ها می‌توانند ساخت فیلم را به صورت رسمی کلید بزنند. آرمان طی یک تماس از طرف مونا به محل خانه پدرش (یاور) می‌رود و با جسد بی‌جان پدری که سال‌ها از او بی‌اطلاع است، مواجه می‌شود. مونا که دوست‌دختر یاور است، از این اتفاق بسیار متأثر است، اما آرمان نسبت به مرگ پدرش سرد و بی‌احساس نشان می‌دهد و فقط به عنوان کسی که مسئول کفن و دفن یاور است، به وظیفه خود عمل می‌کند. او مدام خاطراتی از به زندان افتادن یاور، تنبیهات سخت کودکی و محبوس شدنش در دخمه‌ای تاریک را در ذهنش مرور می‌کند. مونا که علاقه‌مند به بازیگری است، از سوی آرمان دعوت می‌شود تا برای بازی در سریال افعی تهران تست بدهد. از سویی، الهه، همسر سابق آرمان قصد ازدواج مجدد دارد. به همین دلیل، پس از پنج سال نگه‌داری از بابک، بچه را به تهران آورده تا آرمان از او نگه‌داری کند. آرمان به دلیل حساسیت‌های ساخت فیلم، تلاش می‌کند از بار این مسئولیت شانه خالی کند، اما موفق نمی‌شود و ناگزیر بابک را در یک مهد کودک ثبت‌نام می‌کند. شیطنت‌ و بهانه‌گیری‌های بابک، آرامش و نظم عمومی زندگی آرمان را مختل کرده است. آرمان دلیل اصلی مراجعه‌اش به تراپیست را ترمیم روابط با پسرش و کنار آمدن با کینه‌ای که از پدرش دارد، بیان می‌کند. مژگان مشتاق تشخیص می‌دهد ترومای آرمان از مشکلات او با پدرش نشئت می‌گیرد که با حل آن، اتفاقات خوبی در زندگی آرمان رقم خواهد خورد. آرمان در جلسه مشاوره حادثه دل‌خراش مرگ و تصادف مادرش را به خاطر می‌آورد و دلیل جداییاش از الهه را روزی می‌داند که الهه به خاطر زایمان زودرس در بیمارستان بستری شد و آرمان به دلیل ماندن در ترافیک نتوانسته در کنارش باشد. الهه از آن روز به بعد تغییر می‌کند و دیگر آرمان را به عنوان یک همسر و شریک در زندگی‌اش نمی‌پذیرد و همین مسئله به مرور زمان باعث جدایی آن‌ها شده است. با پیچیدن خبرهای مربوط به ساختن فیلم افعی تهران، آرمان متوجه می‌شود مقامات امنیتی برای‌ فیلم او خواب‌هایی دیده‌اند. از این قرار که شاید به ‌واسطه این فیلم بتوانند قاتل را به دام بیندازند. پس او مجبور است برای ساخت فیلم تمامی موارد اصلاحی فیلمنامه را لحاظ کند. چندی بعد جلسات اولیه و انتخاب بازیگر فیلم آغاز شده و جودی (مأمور امنیتی) به عنوان مشاور پروژه به گروه تحمیل می‌شود. جودی خواستار تبه‌کار‌تر جلوه دادن افعی تهران و نمود قدرت بیشتر مأموران نیروی انتظامی است. از طرفی، شورای نظارت با اصلاحیه‌هایی مبنی بر کم کردن میزان خشونت در فیلمنامه دخالت می‌کنند. بیانی در ابتدا از هر گونه پذیرش اصلاحیه در روند ساخت فیلم امتناع می‌ورزد، اما با فشارهای بیشتر متقاعد می‌شود برای ساخت فیلم، راه دیگری ندارد.

رومینا، معشوقه سینا فیضی (سرمایه‌گذار فیلم)، برای تست بازیگری به دفتر مراجعه می‌کند و وقتی با برخورد توهین‌آمیز آرمان مواجه می‌شود، سینا نیز در تلافی این اهانت به طور کل از سرمایه‌گذاری پروژه انصراف می‌دهد. به پیشنهاد فرهاد، آرمان برای عذرخواهی به سراغ فیضی می‌رود، اما جر و بحث میان آن‌ها بالا می‌گیرد و اوضاع از پیش خراب‌تر می‌شود. فرهاد که به‌شدت با مشکلات مالی روبه‌روست، برای دریافت چک و تسویه بخشی از بدهی‌های پیشین خود، به فیضی وعده می‌دهد از رومینا به عنوان نقش اصلی- و به جای طناز طباطبایی- در فیلم بهره خواهند برد. فیضی می‌پذیرد، اما آرمان هم‌چنان با این تبانی و تحمیل نقش‌ها به پروژه‌ مشکل دارد. رومینا، در ازای گرفتن نقش طناز طباطبایی، فیضی را راضی می‌کند تا همکاری خود را با گروه ادامه دهد.

در اتاق درمان‌گر، گذشته آرمان با به یادآوری خاطراتی از کودکی او در ذهنش تصویر می‌شود. روزهایی که مادر آرمان برای حل مشکلات اقتصادی از یاور می‌خواهد تا رشوه‌ بگیرد. یاور ناگزیر از پافشاری همسر رشوه را قبول می‌کند و به زندان می‌افتد. سپس مادر از یاور طلاق می‌گیرد و با مردی دیگر از ایران مهاجرت می‌کند. مادر آرمان را برای مدتی پیش خواهرش می‌گذارد و قول می‌دهد به محض درست شدن اوضاع به دنبالش بیاید. اما رفتن مادر دیگر بازگشتی ندارد. تصویر خاطرات کودکی آرمان از دوران نوجوانی با خاطراتی از پدر ادامه پیدا می‌کند. روزی که یاور، آرمان را به یک رستوران لوکس می‌برد، اما بعد از سفارش گران‌ترین غذا بدون پرداخت صورت‌حساب به اتفاق هم فرار می‌کنند. یاور به دلیل مشکلات مالی نمی‌تواند از پسرش نگه‌داری کند و او پیش خاله‌اش می‌ماند تا این‌که خاله آرمان نیز از دنیا می‌رود و شوهر خاله‌ عزادار به آرمان مبلغی پول می‌دهد و از او می‌خواهد بعد از این، مستقل و به‌تنهایی زندگی کند. مژگان پی می‌برد بیشتر تصاویری که آرمان از خاطرات و یادآوری‌ها مرور می‌شود، تحریف شده و گاه وارونه است و آرمان معمولاً از گفتن حقیقت- خصوصاً درباره مادرش- طفره می‌رود. در این گیرودار هم جودی با آرمان تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد زنی به نام مرضیه امینی اعتراف کرده افعی تهران است و تمام قتل‌ها را گردن گرفته. موازی با این اتفاقات، الهه برای آماده کردن مقدمات ازدواج و خرید آینه و شمعدان به تهران می‌آید. او وسایل شخصی بابک را با خود آورده است، اما آرمان برای این‌که الهه پسرش را ببیند، مخالفت می‌کند. آن‌ها برای تهیه داروی مادر شهریار (فیلمنامه‌نویس پروژه) مدتی هم‌مسیر می‌شوند. بابک از وسایلی که به دستش رسیده، متوجه می‌شود مادرش به تهران آمده و بهانه‌جویی می‌کند. آرمان برای روشن شدن ابهاماتی که از پدرش در ذهن دارد، مدام از مونا پرس‌وجو می‌کند. مونا نیز به این مسئله اشاره می‌کند که بزرگ‌ترین حسرت یاور در زندگی‌اش این بود که نتوانسته پدر خوبی برای آرمان باشد. آرمان سعی می‌کند با جبران گذشته، در همین مدت کوتاه با بابک رابطه بهتری داشته باشد و این رابطه آرمان با پسرش نیز در خلال داستان‌ بخش مهمی از دل‌مشغولی‌های آرمان است.

مشکلات آرمان در فیلم‌سازی و زندگی شخصی‌ به اوج می‌رسند. ازجمله این‌که فرهاد (تهیه‌کننده) از ترس طلبکارها خود را پنهان کرده است. با پیدا شدن افعی تهران، حساسیت موضوع فیلم‌سازی آرمان بالاتر رفته و هم‌چنان اصلاحیه‌های بیشتری از طرف مسئولان بالادستی اعمال می‌شود؛ طوری که آرمان به‌کلی ادامه پروژه را منتفی اعلام می‌کند. بابک در مهد کودک با پرخاش‌گری به کودکان دیگر آزار می‌رساند و مدیر مهد به دلیل رفتار ناشایست و عدم پرداخت شهریه، از پذیرش بابک در مجموعه امتناع می‌ورزد. آرمان به دلیل مشکلات مالی قبول می‌کند در برنامه‌ای اینترنتی و سطح پایین حضور یابد، اما درنهایت با جر و بحث و توهین به کارگردان، برنامه را ترک می‌کند.

آرمان در جلسات مشاوره قصد دارد رابطه صمیمانه‌تری با مشاور خود برقرار کند، اما مشتاق با پی‌گیری روش صحیح درمان سعی می‌کند از ایجاد یک رابطه صمیمانه جلوگیری کند و به آرمان تذکر می‌دهد ارتباط آن‌ها غیر از جلسه درمان امکان ندارد. بیانی در جلسات مشاوره از صحبت کردن درباره مادرش به‌شدت طفره می‌رود، اما وقتی با اصرار مشتاق برای صحبت کردن درباره مادر مواجه می‌شود، با متهم کردن پدرش، خود را یک هنرمند ناکام معرفی می‌کند که با شرکت کردن در این جلسات حالش بدتر شده است. خبر توقف ساخت فیلم افعی‌ تهران به دلیل اعمال سانسورهای شدید در رسانه‌ها منتشر شده است. گروه فیلم‌سازی در بلاتکلیفی قرار دارند. در این گیرودار مادر شهریار (فیلمنامه‌نویس) هم فوت می‌کند. شرکت در مراسم ختم فرصتی می‌شود تا گروه دوباره هم‌دلانه در کنار هم حضور پیدا کنند. فرهاد نیز که تابه‌حال به خاطر طلبکارها از انظار پنهان بوده، به مراسم ختم می‌آید. امین‌ حیایی، دوست شهریار، در مراسم ختم حضور دارد. در همین حین، یکی از طلبکاران فرهاد به همراه پلیس برای دستگیری او سر می‌رسند، که با ضمانت امین‌ حیایی مسئله ختم به خیر می‌شود. امین حیایی آرمان را متقاعد می‌کند به خاطر حفظ منافع همه گروه، پروژه تولید فیلم را از سر بگیرد. آرمان هم می‌پذیرد و به عوامل فیلم خبر می‌دهد با تمام سختی‌ها، تولید فیلم را از سر خواهد گرفت.

در ادامه، اتفاق مهمی رخ می‌دهد. مرضیه امینی درخواست ملاقات با کارگردان افعی ‌تهران را دارد. آرمان بیانی به دیدار او در زندان می‌رود. مرضیه که لیسانس تربیت بدنی دارد و در رشته ژیمناستیک مقام دوم تهران را کسب کرده، اعتراف می‌کند هفت نفر را به جرم کودک‌آزاری به قتل رسانده و جان‌ دادنشان را تماشا کرده و شوهرش سومین مقتولی بود که به دلیل آزار و اذیت پسرشان او را کشته است. او از آرمان بیانی می‌خواهد زنی که قرار است نقش او را در فیلم افعی تهران بازی کند، زیبا باشد، چون این فیلم تنها یادگار او برای پسرش است و می‌خواهد در ذهن پسرش نه به عنوان یک قاتل، بلکه به عنوان یک قهرمان باقی بماند. او امیدوار است با ارتکاب این قتل‌ها دیگر هیچ‌کس جرئت نکند به کودکی تعرض کند. در پایان ملاقات، آرمان بیانی به مرضیه گوشزد می‌کند متوجه دروغ‌های او هست و چون به جرم قتل همسر، حکم اعدام برای او جاری شده، تصمیم گرفته خود را افعی ‌تهران جا بزند تا از خودش یک قهرمان بسازد، درحالی‌که اگر جنازه‌ای دیگر پیدا شود، پلیس به دروغ او پی خواهد برد. در روزی که آرمان بیانی برای ایفای نقش در پروژه افعی ‌تهران با علی مصفا قرار ملاقات دارد، درگیر پیرمرد همسایه‌شان می‌شود که بدحال شده است. در نبود آرمان در دفتر، علی مصفا وقتی متوجه شده به جای طناز‌ طباطبایی یک نابازیگر تحمیلی به پروژه اضافه شده، کار آن‌ها را به تمسخر گرفته و دفتر را ترک کرده است. فرهاد پیشنهاد می‌کند به جای علی مصفا، هومن سیدی در فیلم بازی کند. سیدی به دفتر فیلم‌سازی می‌آید و ناگفته‌هایی را با آرمان مطرح می‌کند مبنی بر این‌که او قبل‌تر از آرمان قصد ساخت فیلم ‌افعی تهران را داشته، اما با تهدید تلفنی از سوی قاتل‌ روبه‌رو شده، و هم این‌که به دلیل اعمال اصلاحیه‌های غیرمنطقی از طرف مقامات بالادستی، از قبول آن سر باز زده است. هم‌چنین هومن سیدی اشاره می‌کند شخصی که به عنوان افعی تهران با او تماس گرفته بود، یک مرد بود، درحالی‌که شخصی که اکنون بازداشت شده، یک زن است.

آرمان بیانی که بعد از جر و بحث با مژگان مشتاق در جلسه مشاوره، دیگر برای درمان مراجعه نمی‌کند، یک روز به طور تصادفی مژگان مشتاق را در خیابان می‌بیند. مژگان از آرمان دعوت می‌کند دوباره جلسات مشاوره خود را شروع کند. اما آرمان می‌خواهد که رابطه آن‌ها خارج از اتاق درمان، صمیمانه‌تر ادامه یابد. مژگان محترمانه درخواست آرمان را رد می‌کند و از او می‌خواهد با همان قوانین- اما کمی نرم‌تر- به روند درمان ادامه دهند. پروژه فیلم افعی تهران در مرحله دورخوانی است، تپق زدن رومینا و خنده هم‌زمان برخی عوامل این سوءتفاهم را برای رومینا پیش می‌آورد که از سوی عوامل به خاطر بی‌تجربگی‌اش به سخره گرفته شده است. فیضی مجدداً گروه را تهدید به تعطیل شدن پروژه می‌کند، تا جایی که آرمان مجبور می‌شود شخصاً از رومینا عذرخواهی کند. این مسئله و مسائل دیگر مانند این‌که فیضی بدون مشورت با کارگردان، از پژمان جمشیدی برای بازی در فیلم دعوت کرده، باعث می‌شود چالش‌های آرمان برای ساخت فیلم پیچیده‌تر شود و به موضوعاتی تن در دهد که مغایر با چهارچوب‌های اصول حرفه‌ای و اخلاقی‌اش است. مرضیه امینی در زندان اعتراف به قتلی دیگر می‌کند، اما بازگو کردن جزئیات آن را منوط به حضور آرمان بیانی در جلسه اعتراف می‌کند. پس از حضور آرمان، مرضیه از قتل زنی به نام نیره شریفی خبر می‌دهد، به این دلیل که نیره با معتاد کردن بچه‌های بی‌سرپرست آن‌ها را به کارهای غیرمتعارف وادار می‌کرد. او به افسر پرونده می‌گوید جای جنازه را نیز تنها در حضور پدرش خواهد گفت. در جلسه ملاقات با پدر، مرضیه پدرش را متهم به رفتارهای متحجرانه‌ای می‌کند که درنهایت باعث شده او قاتل شود. درخواست مرضیه این است که به‌هیچ‌وجه بعد از مرگ او سرپرستی فرزندش به پدر نرسد. حکم مرضیه امینی به دلیل حساسیت بالا زودتر از موعد اجرا می‌شود. جودی از آرمان دعوت می‌کند که در مراسم اعدام حضور یابد، اما آرمان از حضور در مراسم اعدام مرضیه سر‌ باز می‌زند. بالاخره هم فیلم‌برداری پروژه به صورت رسمی آغاز می‌شود و این آغاز نیز آبستن حوادث و اتفاقاتی است. مثلاً چندی بعد افعی‌ تهران با پژمان ‌جمشیدی تماس می‌گیرد و او را تهدید می‌کند، و این مسئله باعث می‌شود پژمان برای ادامه همکاری با پروژه مردد شود. جودی به عوامل فیلم سفارش می‌کند به‌هیچ‌وجه مسئله تهدید پژمان ‌جمشیدی از سوی افعی تهران رسانه‌ای نشود. در این گیرودار هم پیرمردی به نام کشمیری، ناظم سابق مدرسه دوران نوجوانی آرمان، برای دیدار به پشت صحنه فیلم‌برداری افعی ‌تهران می‌آید. حضور کشمیری آرمان را به خاطره‌ای دور در نوجوانی پیوند می‌زند که به‌شدت به دست ناظم تنبیه شده است. آرمان بیانی تصمیم می‌گیرد به نحوی انتقام خود را بگیرد. او با فحاشی و تحقیر ناظم به او یادآوری می‌کند که آن روزها را فراموش نکرده است. بابک نیز سرِ صحنه فیلم‌برداری همراه با گروه است، تا این‌که بالاخره با وساطت الهه بابک به مهد کودک سابق خود برمی‌گردد. اصلاحیه‌ها و ممیزی‌ها و هم‌چنین خواسته‌های متناقض بازیگران و عوامل هم‌چنان روی فیلمنامه اعمال می‌شود. به این دلیل که پژمان جمشیدی هم پروژه را تعطیل کرده و هم آرمان را در رسانه‌ها ترور شخصیت کرده، آرمان‌ دعوت گبرلو را برای شرکت در یک برنامه زنده می‌پذیرد و با این‌که تعهد داده به‌هیچ‌وجه از تهدید افعی تهران صحبت نکند، به خاطر مصرف ماری‌جوانا، یک‌باره تمامی مسائل پشت پرده فیلم افعی ‌تهران را افشا می‌کند، ازجمله تهدید شدن پژمان جمشیدی از سوی افعی تهران و اصلاحیه‌هایی که فیلم را از روند اصلی خارج کرده است. او در پایان اعلام می‌کند اگر تماس با پژمان جمشیدی واقعی باشد، باید فکر کرد که افعی تهران هنوز زنده است! پس از پخش برنامه و افشاگری آرمان بیانی، آرمان را دستگیر می‌کنند. او که متهم به افشاگری و تشویش اذهان عمومی است، از سوی نوازی، مسئول مستقیم پرونده افعی تهران، بازجویی می‌شود. نوازی معتقد است جزئیاتی از پرونده افعی ‌تهران در فیلمنامه به کار گرفته شده که محرمانه بوده، و اگر ثابت شود آرمان بیانی اطلاعاتی از قاتل داشته و از پلیس مخفی کرده است، مجازات سنگینی را برای او در پی خواهد داشت. آرمان دلیل رفتار ناشی‌گرانه خود در برنامه را تأثیر مصرف مواد اعلام می‌کند. پلیس از آرمان تست اعتیاد می‌گیرد و با اثبات ادعایش آزاد می‌شود. نوازی از او می‌خواهد که یک ویدیو از خود ضبط کند و همه حرف‌هایی را که در برنامه مطرح کرده، تکذیب کند.

در ادامه، الهه خبر می‌دهد ازدواج مجددش منتفی شده است. او به تهران آمده و قصد دارد بابک را به کیش بازگرداند. آرمان و بابک در این مدت به‌شدت به هم خو گرفته‌اند و توانسته‌اند رابطه پدر و پسری‌ خوبی با هم داشته باشند. الهه از این موضوع خوشحال است، اما معتقد است بابک باید همراه او به کیش برود. مژگان مشتاق برای حل مشکل آن‌ها جلسه‌ مشاوره‌‌ای با حضور آرمان و الهه برگزار می‌کند. در این جلسه آرمان و الهه درباره مشکلات و تناقضات تربیتی که برای بابک در این مدت به وجود آمده، صحبت می‌کنند و هر کدام دیگری را مقصر اوضاع تربیتی بابک می‌شمارند. این‌جاست که دروغ آرمان هم درباره دلیل عدم حضورش در روز زایمان الهه برملا می‌شود. الهه به مژگان مشتاق می‌گوید آن روز آرمان تمام مدت را در پایین بیمارستان ایستاده بود و از ترس مسئولیت پدر شدن نتوانسته بود در کنار همسرش باشد. مژگان مشتاق به الهه این نوید را می‌دهد که رابطه آرمان و بابک در طول این مدت کاملاً ترمیم یافته و او می‌تواند مطمئن باشد دیگر آرمان پدر خوبی برای بابک است.

 پس از این جلسه، مشتاق متوجه دروغ‌های آرمان در جلسات تراپی می‌شود. او که به حادثه مرگ مادر آرمان شک کرده، با پی‌گیری، مادر را زنده در یک خانه سالمندان می‌یابد. مشتاق به واسطه یکی از دوستانش به پرونده پزشکی مادر آرمان بیانی دسترسی پیدا می‌کند. آرمان از نبود بابک به‌شدت به هم ریخته است و تصمیم می‌گیرد شبانه سفری به خارج از تهران داشته باشد. او به شمال می‌رود و از کنار ساحل دریا برای بابک و الهه ویدیویی تصویری ارسال می‌کند. همان شب پدر مرضیه امینی به دست فردی ناشناس در خانه‌اش به قتل می‌رسد. پژمان جمشیدی به پروژه برمی‌گردد و کار گروه فیلم‌سازی ادامه پیدا می‌کند. تنها چند سکانس پایانی از ضبط فیلم باقی مانده که سرمایه‌گذار به دلایل مشکلات مالی از پروژه کنار می‌کشد. عوامل نیز به خاطر عدم پرداخت دستمزد دیگر انگیزه‌ای برای همکاری ندارند. با کنار کشیدن حلقه دوستان، تنهایی آرمان عمیق‌تر می‌شود. پیرمرد همسایه فوت می‌کند. مرگ پیرمرد برای آرمان تجدید خاطره‌ای از یاور و بغضی است که سال‌ها از پدرش با او مانده است؛ بغضی که می‌شکند و آرمان را به گریه می‌اندازد. آرمان برای پیدا کردن رمز گوشی همراه یاور به سراغ مونا می‌رود. مونا و شهریار، در خانه سابق یاور سکنا گزیده و قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. آرمان متوجه می‌شود رمز گوشی یاور تاریخ تولد مادرش است. آرمان به خانه سالمندان به ملاقات مادرش می‌رود. مادر که دچار بیماری آلزایمر است، همچون مرده متحرکی روی ویلچر نشسته است.

آرمان با مادرش درد‌دل می‌کند و او را مسبب تمام بدبختی‌های خود و پدرش می‌خواند؛ مادری که با رها کردن او، زندگی‌ نکبت‌باری برایش رقم زده است. اما حالا به این‌جا آمده تا بگوید او را با همه این تقصیرات بخشیده است. با پیدا شدن مقتولی دیگر که با سم افعی ‌تهران به قتل رسیده، مسئولان بالادست تقاضای هرچه سریع‌تر اکران شدن فیلم را دارند. جلسه نمایش‌ فیلم با حضور نمایندگان پخش در دفتر فیلم‌سازی انجام می‌گیرد. نمایندگان پخش، فیلم را به سخره می‌گیرند و شکست آرمان در این پروژه مبرز می‌شود. آن‌ها از آرمان می‌خواهند این فیلم را در قالب یک کمدی سیاه و نه درامی جنایی ارائه دهد. بیانی که خود نیز به این نکته معترف است، نمایش و اکران فیلم را به معنای زیر سؤال رفتن آبروی چندین و چند ساله‌ خود می‌داند و به فرهاد می‌گوید به‌هیچ‌وجه راضی به اکران و پخش فیلم نیست. آرمان پس از این جلسه، از شدت فشار و عصبانیت در مترو از حال می‌رود. فرهاد به ملاقات او به بیمارستان می‌رود و به او اطمینان می‌دهد که فیلم را اکران نخواهد کرد.

بزمی در خانه آرمان برپاست. عوامل پروژه افعی ‌تهران مراسم تولد ۵۰ سالگی آرمان را جشن گرفته‌اند. الهه و بابک نیز در مراسم حضور دارند. آرمان به صورت غیر‌مستقیم از احتمال مجدد زندگی مشترک خود با الهه صحبت می‌کند. ناگهان نوازی، مسئول اصلی پرونده، سر می رسد و از آرمان بابت چند پرسش مهمی که ذهنش را مشغول کرده است، توضیح می‌خواهد. نوازی معتقد است آرمان به مرضیه قول داده نگذارد دست پدرش به تنها فرزندش برسد و حالا پدر مرضیه به قتل رسیده و آرمان بیانی به عنوان متهم به قتل باید پاسخ دهد شب حادثه کجا بوده است؟ آرمان با نشان دادن ویدیو و پیام‌هایی که آن شب برای الهه و بابک ارسال کرده، ثابت می‌کند در شب حادثه خارج از تهران بوده است. پس از منتفی شدن اکران فیلم، آرمان بیانی کلاس‌های نقد و بررسی خود را در مؤسسه سینمایی پی می‌گیرد. الهه و آرمان برای حل مشکلات نهایی خود به دفتر مژگان مشتاق مراجعه می‌کنند. آرمان تصمیم دارد مدتی با الهه به کیش برود. الهه از مشاور به خاطر رفتارهای بهبودیافته همسرش تشکر می‌کند. مشتاق در جلسه خصوصی با آرمان بیانی عنوان می‌کند از راز افعی تهران مطلع است و با دسترسی به پرونده پزشکی مادر آرمان متوجه شده یکی از داروهای او هانتیگون است و ترکیب همین دارو با چند ماده دیگر همان سمی است که افعی تهران برای قتل‌هایش از آن استفاده ‌کرده است. او به آرمان اطمینان می‌دهد که این اطلاعات را به کسی نخواهد داد، زیرا به افعی تهران حق می‌دهد. مژگان مشتاق در پایان این جلسه که آخرین دیدار آن‌هاست، پرونده سلامت آرمان را می‌سوزاند. شب حادثه قتل پدر مرضیه دوباره مرور می‌شود. آرمان پدر مرضیه را به قتل می‌رساند و سپس به یک استودیو می‌رود و در جلوی یک صفحه نمایش‌گر با تصویری از دریا در پس‌زمینه، از خود ویدیویی ضبط می‌کند و برای الهه و بابک ارسال می‌کند.

مرجع مقاله