تعدیل انتظارات مخاطب

ساختار در فیلمنامه «شور عاشقی»

  • نویسنده : جمشید خاوری
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 169

شاید نوشتن درباره فیلمنامه مذهبی به اندازه نوشتن یک فیلمنامه مذهبی دشوار و حساسیت‌زا نباشد، اما قطعاً از نوشتن درباره سایر ژانرها حسابی جدا دارد. زیرا برای نقد و تحلیل چنین آثاری- که اعتبار اصلی‌شان را از ایدئولوژی و مضمون می‌ستانند- بسیار دشوار است که فراتر از این دو عنصر به تحلیل پرداخت و از سویی هم برای ورود به مضمون، اشراف کامل به آن شرط لازم است. درنتیجه، مفیدترین اتفاق ممکن آن است که با نگاهی اجمالی به ساختار، بتوانیم پیشنهاداتی در مورد این ژانر ارائه کنیم.

سلما با کاروان بازماندگان واقعه کربلا همراه شده تا انتقام خود را از مسببان آن ظلم و خون پدرش بستاند. او در ابتدا انگیزه شخصی برای انتقام دارد، اما با مشاهده ظلم مضاعف یاران یزید که با شست‌وشوی مغزی مردم، داغ خانواده امام را بیشتر می‌کنند، تصمیم می‌گیرد در رکاب کاروان، توطئه‌های یاران یزید را خنثی کند. متحد او-همسرش عبدالرحمن- است و رابطه این زوج پیرنگ موازی است. درواقع، اگر بخواهیم لاگ‌لاینی برای فیلمنامه شور عاشقی بنویسیم، مشاهده خواهیم کرد داستان عبدالرحمن و سلما با تحمیل خود بر کلیت، پیرنگ اصلی خواهد شد و موضوع کاروان فرع بر رابطه عاشقانه قرار می‌گیرد. اما واقع امر همان است که در ابتدا اشاره شد. محدودیت‌های ساخت فیلم درباره معصومین اقتضا می‌کند جای اصل و فرع عوض شود. واقعه کربلا بستر و بهانه‌ای است برای روایت یک فصل و وصل عاشقانه در شرایطی نامتعارف؛ و الگوی درست نیز همین است. نویسندگان این درام‌ها اغلب مجبورند با اتکا به چند شخصیت فرضی و فرعی تا یک شعاع بی‌خطر به موضوع نور بتابانند و درنهایت، مضمون دلخواه را از خلال این هم‌جواری داستانک‌ها بیرون بکشند.

در پیرنگ شور عاشقی سلما بعد از مسجل شدن تصمیم اصلی- که خنثی کردن برنامه‌های دستگاه تبلیغاتی یزید است- هدف دیگری را به موازات یکدیگر پیش می‌برد. او باید شوهرش را مجاب کند تا عشق خود را از دنیا به روی معنویات و ایثارگری بیفکند و با دست شستن از جان و تعلق خاطرهای دنیوی، در جاودانه شدن هدف امام حسین(ع) و یارانش سهمی داشته باشد. می‌دانیم چه در دنیای واقعی، چه در جهان داستان، قهرمان بدون داشتن متحدانی جدی نمی‌تواند بر نیروی سایه و شریر غلبه کند. پس سلما نیز به نوعی مانند همه قهرمانان دیگر باید آن جنبه کهن‌الگویی نگهبان آستانه را- که این‌جا عبدالرحمن ایفاگر آن است- تبدیل به متحد کند. اما سلما به مثابه قهرمان برای رساندن همسرش به این تحول مهم نه اقدامی جدی و دراماتیک انجام می‌دهد و نه کار آن‌چنانی از دستش برمی‌آید. بااین‌حال، ماهیت الوهیتی مستتر در بستر داستان به گونه‌ای است که شرایط این بیداری و تحول مهیاست و کار نویسنده صرفاً قرار دادن چند منزل و معبر- به مثابه کاتالیزور- بر سر راه عبدالرحمن است. مهم‌ترین این کاتالیزورها جایی است که آن‌ها می‌فهمند به‌زودی صاحب فرزندی خواهند شد. گرچه این اتفاق می‌توانست چالش‌های درونی و بیرونی این زوج را بیشتر و جدی‌تر کند، اما در همین حد نیز نویسندگان ظرافت‌های روایی مناسبی را تدارک دیده‌اند. ازجمله آن‌که از همان ابتدا صدای سلما روی تصاویر به عنوان روایت‌گر شنیده می‌شود که پیام‌ها و خطابه‌هایی را نسبت به شخص ناشناسی ایراد می‌کند. در این‌جاست که درمی‌یابیم همه آن صحبت‌ها نقل‌هایی ذهنی است که سلما برای فرزندِ در بطن خویش واگویه می‌کند.

بازمی‌گردیم به موضوع تحول شخصیت. مسئله‌ای که نمی‌توان به‌راحتی از کنار آن گذشت، این است که در قواعد درام‌نویسی این‌که تحول برای قهرمان و شخصیت اصلی اتفاق بیفتد، یک اصل خدشه‌ناپذیر است و می‌توان پا را فراتر گذاشت و گفت قهرمان آن شخصی است که متحول می‌شود و باقی شخصیت‌ها مکمل‌اند. از سویی، وقتی به کلیت اقدامات و کنش‌های سلما نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که او اتفاقاً شخصیتی منفعل است و صدایش بیش از اقداماتش بلند است. برعکس، عبدالرحمن است که در عین لابه‌گری، در هر فرصتی اقدامی جدی صورت می‌دهد. اوست که خواسته ملموس‌تری دارد. عاشق زنی است که از او بریده، در جایگاه مرد باید مراقب عفت و سلامت همسرش در میان لشکریان شمر باشد و... پس در این نقطه، درام با یک تناقض آشتی‌ناپذیر مواجه می‌شود. به این صورت که با دو کاراکتر اصلی روبه‌رو هستیم که هر یک ناخواسته می‌خواهند خود را به مثابه قهرمان به دیگری و مخاطب تحمیل کنند؛ یکی فعال و هدف‌دار و دیگری منفعل اما به لحاظ حضور فیزیکی پررنگ. عواقب این بلاتکلیفی در جایی نمود پیدا می‌کند که پیرنگ در حال رسیدن به اوج است و باید هرچه را که کاشته، بردارد. برای بررسی این مقطع حساس از درام- یعنی اوج و گره‌گشایی- لازم است یک‌ بار دیگر نیازهای دراماتیک دو شخصیت را یادآوری کنیم. سلما می‌خواهد همسرش با ایثارگری توطئه‌های تبلیغاتی یزید را خنثی کند و عبدالرحمن می‌خواهد حافظ جان و ناموس همسرش باشد. حال آن‌چه در نقطه اوج اتفاق می‌افتد، ایثارگری مرد برای نجات جان همسرش در نقطه اوج است، اما در این برهه حساس درام اقدامی از سلما نمی‌بینیم. پس از به پایان رسیدن اوج، در نقطه گره‌گشایی، نیز شاهد حضور شمایلی از حضرت زینب(س) سوار بر اسب هستیم که جمعیت عزادار در بین‌الحرمین را نظاره می‌کند. این صحنه نیز به لحاظ قواعد درام یک تصویر نمادین است که به دلیل خالی بودن از جنبه‌های دراماتیک و غیبت سلما، آن تأثیرگذاری لازم را ندارد.

در مجموع، با وجود ایراداتی که برشمردیم، فیلمنامه شور عاشقی در روایت یک قصه آیینی، ارمغان‌آور لحظاتی گیرا و تأثیرگذار برای مخاطب است و همان‌طور که اشاره شد، موانع و محدودیت‌هایی که نویسندگان برای آفرینش چنین روایت‌های آیینی دارند، انتظار منتقدان را تعدیل می‌کند.

مرجع مقاله