صید ماهی

به یاد رابرت تاون، نویسنده و کارگردان (2024-1934)

  • نویسنده : ارغوان اشتری
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 181

در دوران کلاسیک که استودیوها حاکم بودند، فیلمنامه‌نویس منزلت چندانی نداشت و پس از تهیه‌کننده، کارگردان و ستارگان قرار می‌گرفت. اما در آن دوران رابرت تاون که در روز اول ژوییه در سن 89 سالگی درگذشت، مورد عجیبی بود؛ یک نویسنده ستاره.

رابرت تاون از نسل راجر کورمن بود. هم او بود که نخستین بار فرصت فیلمنامه‌نویسی را به تاون داد. رابرت تاون با راجر کورمن و جک نیکلسون در کلاس بازیگری جف کوری آشنا شد که در دهه 70 مشهورترین استاد بازیگری در شهر لس‌آنجلس بود. نخستین فیلمنامه‌ی که رابرت تاون برای راجر کورمن نوشت، به تولید نرسید، اما گور لیژیا را بر اساس داستانی کوتاه از ادگار آلن پو نوشت و راجر کورمن با بازی وینسنت پرایس در 1966 ساخت. تاون هیچ‌وقت از نخستین تجربه فیلمنامه‌نویسی خود رضایت نداشت، اما کورمن آن را دوست داشت.

رابرت تاون عقیده داشت: «هیچ رمان یا نمایشنامه‌ای وجود ندارد که بخواهم بنویسم و ​​هرگز هم وجود نداشته است.»* کاراکترهای سینمایی تاون دیالوگ‌هایی می‌گفتند که در ذهن تماشاگر می‌ماند. تاون در سال 1974 محله ‌چینی‌ها را نوشت که به خاطرش جایزه اسکار فیلمنامه گرفت. محله‌ چینی‌ها درباره یک خبرچین به نام جیک گیتس (جک نیکلسون) است. در صحنه‌ای از فیلم از جیک می‎‎‌پرسند: «تو تنهایی؟» و کارآگاه خصوصی جواب می‌دهد: «کی تنها نیست؟» یا وقتی که شخصی کاراکتر جیک را مردی معصوم توصیف می‌کند، رابرت تاون پاسخ می‌دهد: «خب، من قبلاً به همه چیز متهم شدم، اما به این متهم نشده بودم!»

پالین کیل، منتقد نیویورکر، در وصف رابرت تاون نوشت که او گوشی برای دیالوگ‌های ساده دارد و نبوغی برای این‌که هرگز هیچ موضوعی را در داستان تحمیل نکند. رابرت تاون در نوشتن سکانس مهمی در پدرخوانده به فرانسیس فورد کاپولا کمک کرد؛ صحنه‌ای که مایکل کورلئونه و دون کورلئونه با هم صحبت می‌کنند و موضوع صحبت درباره ورود مایکل کورلئونه به خانواده جنایی دون کورلئونه است.

تاون نویسنده‌ حرفه‌ای بود. فیلمنامه‌های فراوانی را ویرایش کرد که یکی از آن‌ها بانی و کلاید است. تاون که به خاطر پیشانی بلند و ریش پرپشتش در هالیوود شناخته می‌شد، برای محله چینی‌ها برنده جایزه اسکار شد و سه بار دیگر برای فیلم‌های آخرین مأموریتشامپو و گری‌استوک: افسانه تارزان، ارباب گوریل‌ها نامزد دریافت اسکار شد. بسیاری از فیلمنامه‌های او به فیلم تبدیل نشدند، یا آن‌طوری که او انتظارش را داشت، ساخته نشدند. نمونه‌اش برای افسانه تارزان فیلمنامه نوشت، اما از فیلم رضایت نداشت. به همین خاطر نام سگش، پ.و. وازاک، را به عنوان نویسنده در تیتراژ گذاشت. کمی بعد، نام پ.و. وازاک به عنوان نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی در سال 1984 اعلام شد. در صنعتی که محصول حرف اول را می‌زند، رابرت تاون تقریباً هر بار محصول خوبی را تحویل می‌داد. تاون به مثابه یک کمال‌گرا شناخته می‌شد که کارها را به روش خودش انجام می‌داد. توانایی او در تبلور استعداد ستارگانی مانند وارن بیتی، جک نیکلسون و تام کروز به مثابه یکی از فیلمنامه‌نویسان برجسته به‌اصطلاح هالیوود جدید شناخته شد. این باعث شد انجمن نویسندگان آمریکا در سال 1997 از او با جایزه لورل برای دستاوردهای فیلمنامه‌نویسی تجلیل کند. تاون که بیشتر استاد نوشتن دیالوگ‌های جذاب تلقی می‌شود، معمولاً ضرب‌الاجل‌ها را رعایت نمی‌کرد. گفته شده که او به خاطر ارائه فیلمنامه‌های طولانی و بی‌چهارچوب و با تأخیر بدنام بود. اما هالیوود بدخلقی و تأخیرهای تاون را تحمل می‌کرد، زیرا تقریباً از هر نظر یکی از بااستعدادترین فیلمنامه‌نویسان تمام دوران به حساب می‌آمد. موفقیت او پس از مدت‌ها کار در برنامه‌های تلویزیونی، ازجمله مردی از یو.ان.سی.ال.ای. و برنامه تلویزیونی لوید بریج، و فیلم‌های کم‌هزینه برای راجر کورمن، تهیه‌کننده بی مووی‌ها به دست آمد. رابرت تاون از همکاری با تلویزیون راضی نبود و آن دوران را دوره‌ ناشادی توصیف می‌کرد. داستان آشنایی او با وارن بیتی می‌تواند سوژه یک فیلم کلاسیک باشد. تاون پیشرفت خود را در نویسندگی تا حدی مرهون روان‌پزشک خود بود که از طریق او با وارن بیتی، بیمار دیگر روان‌پزشک، آشنا شد. آن زمان بیتی مشغول بازی در بانی و کلاید بود و تاون را برای اصلاح فیلمنامه رابرت بنتون دیوید نیومن معرفی کرد و او را سر صحنه فیلم‌برداری فیلم به تگزاس برد. بانی و کلاید سال 1967 اکران شد و به موفقیت رسید و از آن پس رابرت تاون به یک نویسنده پشت پرده تبدیل شد. او فیلمنامه بهشت می‌تواند صبر کند را هم اصلاح کرد. رابرت تاون از این‌که فیلمنامه‌ها را اصلاح می‌کرد و مجبور بود در چهارچوب ذهنی یک نویسنده دیگر اسیر بماند، ناراضی نبود. می‌گفت: «من اصلاح فیلمنامه  (doctoring) را گمراه‌کننده نمی‌دانم. چون همه فیلمنامه‌ها بازنویسی می‌شوند، حتی فیلمنامه خودتان. فیلمنامه باید بازنویسی شود. فقط مسئله بازنویسی خوب فیلمنامه است.»

یکی از ویژگی‌های فیلمنامه‌های رابرت تاون سکوت و مکث‌هاست. رابرت تاون عقیده داشت: «به مثابه یک قاعده کلی، به زعم من هر چیزی که می‌خواهید برای مخاطب باورپذیر باشد، چیزی است که شخصیت باید با اکراه و امساک آشکار کند. هر نوع افشاگری سهل و ممتنع یکی از نکاتی است که من فکر می‌کنم به طور ناخودآگاه به درستیِ آن مشکوک هستم. می‌دانید، این چرب‌زبانی است؛ چه حرفم درست باشد یا نه، مطمئناً به طور گسترده نظرم درست است که چرب‌زبانی یعنی عدم صداقت.»

رابرت تاون فیلم‌هایی هم ساخت نظیر Personal Best  (1988)، بدون محدودیت (1998)، طلوع خورشید تکیلا (1988)، از غبار بپرس (2006)، اما هیچ‌کدام به اندازه رابرت تاونِ نویسنده موفق نبودند. تاون درباره تجربه فیلم‌سازی گفته بود: «نمی‌دانم چگونه کارگردانی را یاد می‌گیرند. فکر می‌کنم بهترین آموزشی که دیدم، این بود که چگونه نوشتن را فراگرفتم که با حضور در کلاس‌های بازیگری و تماشای بداهه‌پردازی بازیگران بسیار خوب بود. فکر می‌کنم نه‌تنها از نظر فیلمنامه‌نویسی به من کمک کرد، بلکه احتمالاً بهترین آموزشی بود که برای همکاری با بازیگران فیلم دیدم.»

او در سال 2013 به انجمن نویسندگان آمریکا گفت: «من با نوشتن در ذهنم ماهی‌گیری را هم‌ذات‌پنداری کرده‌ام. تا جایی که هر فیلمنامه مانند سفری است که شما می‌روی و برای صید ماهی می‌روی. در ماهی‌گیری و نویسندگی هر دو ایمان دخیل است... گاهی فقط ایمان محض است که به شما قوت قلب می‌دهد، زیرا با خودتان می‌گویید که لعنتی، هیچ. امروز یک ماهی هم صید نکردم. هیچ اتفاقی نمی‌افتد.»

 

*بازنشر نقل‌قول‌ها از گفت‌وگو با مجله اسکوایر، مجله آمریکن فیلم (دسامبر 1975)

 

مرجع مقاله