یک سواری ساده

بررسی عنصر قهرمان جمعی در فیلمنامه «موتورسواران»

  • نویسنده : پویا‌ هاشم‌پور
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 13

فیلمنامه‌ای را که جف نیکولز برای جدیدترین ساخته سینمایی خود روی آن دست گذاشته، باید در طبقه فیلمنامه‌هایی قرار داد که داستان آن‌ها درباره یک گروه است. در طول تاریخ سینما نمونه‌های زیادی از این قبیل تم‌های فیلمنامه را تجربه کرده‌ایم. برای مثال، سفر یک گروه برای انجام یک کار خاص، بازماندگان یک حادثه هولناک، یک دار و دسته خلاف‌کار، یا روایت نزول و صعود یک تیم ورزشی که در آن‌ها سهم اختصاصی یک قهرمان به لحاظ پرداخت در فیلمنامه و تکنیک‌ها و مؤلفه‌های مخصوص به او بین چند نفر تقسیم می‌شود.

حال در جدیدترین نمونه از الگوی قهرمان جمعی در سینما، موتورسوارانِ جف نیکولز داستان یک گروه موتورسوار را روایت می‌کند که قوانین و مرام‌نامه خاصشان آن‌ها را از قشرهای دیگر جامعه متمایز می‌کند.
سه کاراکتر اصلی فیلم هر کدام پتانسیل‌هایی را برای قهرمان انگاشته شدن دارند. کتی که در ابتدای فیلم وارد یک باشگاه عجیب و مملو از توده موتورسواران می‌شود و هم‌چنین نقش راوی داستان را هم ایفا می‌کند. جانی که نقش رهبر و سردسته باشگاه موتورسواران را بازی می‌کند و تمام چالش‌هایی را که در راه آن‌ها وجود دارد، مدیریت می‌کند. کاراکتر بنی هم از همان ابتدا با کم‌حرفی و حس مرموز بودنش خود را در قواره یک قهرمان می‌نمایاند. درواقع، پررنگ بودن تأثیر و اهمیت این کاراکترها در روایت، دقایق حضورشان و پیوند آن‌ها با اتفاقات مهم فیلمنامه به حدی است که روایت را از نقطه دید هر کدام از این سه کاراکتر به مثابه قهرمان یا شخصیت اصلی می‌توان پیش برد، اما در چنین فیلمنامه‌هایی همیشه یک تهدید جدی وجود دارد که از قضا گریبان فیلمنامه موتورسواران را هم می‌گیرد.

تا زمانی که این نوع گروه‌ها در فیلمنامه‌های سینمایی هدف مشترکی را دنبال می‌کنند، مخاطب هم با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری دارد، اما مهم‌ترین خطر این است که به دلیل تعدد کاراکتر‌ها در گروه، نیرو محرک داستان از کار بیفتد. همان‌طور که در این فیلمنامه شاهد هستیم، از یک نقطه مشخص به بعد دیگر داستانی را برای پی‌گیری کردن نمی‌یابیم. درواقع، با اتمام پرده اول فیلمنامه گویا روایت چیزی برای اضافه کردن به نیرو محرک داستان در خود نمی‌بیند. جان تروبی در کتاب مشهور خود به نام آناتومی داستان چنین بیان می‌کند:

»در تمام ژانرهای عامه‌پسند، شخصیت اصلی یک نفر است، اما برخی داستان‌های غیر ژانر دارای چند قهرمان هستند. داشتن چند قهرمان روش اصلی برای ایجاد حس حرکت داستانی هم‌زمان است. در این حالت به جای دنبال کردن رشد یک شخصیت واحد (خطی) داستان به مقایسه کارهای چند قهرمان به طور هم‌زمان می‌پردازد. خطر این‌جاست که تعداد این شخصیت‌ها که به طور هم‌زمان نشان می‌دهید، آن‌قدر زیاد باشد که داستان دیگر داستان نباشد، یعنی حرکت رو به جلو نداشته باشد. حتی هم‌زمان‌ترین داستان هم باید قدری کیفیت خطی داشته باشد و وقایع را در زمان به صورت متوالی یعنی یکی بعد از دیگری بچیند. برای نوشتن داستانی که تعدد قهرمان دارد، باید هر شخصیت اصلی تمام مراحل هفت‌گانه را طی کند. ضعف و نیاز، آرزو، حریف، نقشه، نبرد، مکاشفه نفس و تعادل جدید. در غیر این صورت، شخصیت را نمی‌توان شخصیت اصلی نامید، زیرا مخاطب شاهد عبور او از حداقل مراحل رشد نبوده است. توجه داشته باشید تعدد قهرمان خودبه‌خود نیروی محرک روایت را کاهش می‌دهد. هرچه تعداد شخصیت‌هایی که باید به‌تفصیل طراحی کنید، بیشتر باشد، خطر این‌که داستان به معنای واقعی کلمه از حرکت بازایستد، بیشتر است. «

همان‌طور که از این نقل قول پیداست، در این الگوها ممکن است برای پرداختن به همه جنبه‌های عمیق کردن و رشد شخصیت، پیشبرد روایت به فراموشی سپرده شود، اما توقف قصه فیلمنامه موتورسوارانحتی به این دلیل هم نیست، چون ابعاد زیادی از کاراکترها به صورت متعالی و عمیق پرداخته نمی‌شوند و شخصیت‌ها نمودار منحنی شخصیت را به‌درستی طی نمی‌کنند. البته این مسئله می‌تواند به پوچی این رویکرد از سوی موتورسواران و علاقه به موتورسواری به هر قیمتی هم مربوط باشد.

با در نظر گرفتن مؤلفه‌های الگوی قهرمان جمعی و تطابق آن‌ها با این فیلمنامه، درمی‌یابیم که طبق قوانین این الگو قهرمان‌ها در بزنگاه‌هایی می‌توانند برای یکدیگر تبدیل به رقیب و حریف شوند، تقریباً تمام اعضای گروه یک میل و آرزوی واحد دارند، رویداد‌های جمعی اتفاق می‌افتند، شخصیت‌ها از مکان‌های مختلف یک‌جا جمع شده‌اند و یکی از شخصیت‌ها (بنی) در روند فیلمنامه اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. اما هیچ‌کدام از این مؤلفه‌ها به‌درستی و کامل استفاده نمی‌شوند. تمام این گوشزدها برای این است که از بازایستادن نیرو محرک در فیلمنامه جلوگیری شود. حتی توصیه می‌شود که فیلمنامه در یک زمان کم مثلاً در یک شب روایت شود، یا از یک موقعیت دلهره‌آور به مثابه یک عامل برای پریدن به خط داستانی دیگر استفاده شود. اما با وجود برخی از این مؤلفه‌ها هیچ استفاده‌ای از پتانسیل‌های ایجادشده برای ایجاد یک نیرو محرک جذاب برای داستان صورت نمی‌گیرد.

به طور کلی، موتورسواران جف نیکولز مؤلفه‌های این تم را داراست و در نگاه اول به مخاطب خود برای دیدن یک اثر هیجان‌انگیز امیدواری می‌‌دهد، اما هر چقدر جلو می‌رویم، مسیر فیلمنامه مانند مسیر یک موتورسوار حرفه‌ای است که با وجود پتانسیل و بستر برای یک محک جدی و یک مسیر پر از مانع و چالش‌های جذاب، ترجیح می‌دهد مسیری صاف و معمولی را طی کند و تنها به یک سواری ساده بسنده کند.

مرجع مقاله