فیلمنامهنویسان: مگ لوفاو، دیو هلستاین، کارگردان: کلسی من، تهیهکننده: مارک نیلسن، مدیر فیلمبرداری: آدام حبیب، تدوین: موریسا هورویتز، موسیقی: آندره آ داتزمن، صداپیشگان: ایمی پولر، مایاهاک، کنزینگتون تالمن، لایزا لاپیرا، تونی هیل، ژانر: انیمیشن/ درام، محصول 2024 آمریکا، 96 دقیقه، بودجه: 200 میلیون دلار، درآمد فروش: یکمیلیارد و 463 هزار دلار، پخش از والت دیزنی استودیوز و موشن پیکچرز
خلاصه داستان
دو سال از نقل مکان رایلی اندرسون به سانفرانسیسکو گذشته است و حال رایلی 13 ساله در آستانه ورود به دبیرستان است. احساسات شخصی رایلی، شادی، غم، انزجار و ترس به طور کامل شکل گرفتهاند. شادی مکانیسمی راه انداخته است که باورهای رایلی را بر اساس خاطرات شاد شکل میدهد و خاطرات منفی را به پس ذهن رایلی میفرستد.
رایلی و دوستانش، بری و گریس، به اردوی تابستانه هاکی دعوت میشوند. رایلی امیدوار است برای تیم مدرسه انتخاب شوند. بری و گریس میگویند که سال آینده به دبیرستان دیگری خواهند رفت و این موضوع بیشتر رایلی را تحت فشار قرار میدهد که حتماً جزء تیم شود تا در دبیرستان تنها نماند. شب قبل از کمپ بوق بلوغ در ذهن رایلی به صدا درمیآید و کارگران ساختوساز به اتاق فرمان میآیند و صفحه کنترل را تغییر میدهند. چهار احساس متوجه میشوند که کوچکترین تماس آنها با دکمهها باعث میشود شدت احساساتی که رایلی بروز میدهد، بیشتر شود. در این میان، چند احساس دیگر نیز به آنها ملحق میشوند؛ اضطراب، خجالت، حسادت و بیحوصلگی. شادی میخواهد رایلی در این کمپ خوش بگذراند، اما اضطراب نگران آینده رایلی در دبیرستان و عضویت او در تیم است و تمام تمرکزش روی پیدا کردن دوستان جدید در تیم هاکی است.
روز اول کنترل در دست شادی است و باعث میشود مربی سختگیر تیم به خاطر سبکسری رایلی کل تیم را تنبیه کند. اضطراب تصمیم میگیرد رایلی سراغ سرگروه تیم برود و به او نزدیک شود و شادی و غم و ترس و انزجار را دستگیر کرده و آنها را به انبار حافظه پرتاب کند. حسهای جدید رایلی را تشویق میکنند تا با وال اورتیز، بازیکن محبوب تیم، دوست شود و رابطه دوستی او با گریس و بری تیره میشود. غم به اتاق کنترل برمیگردد تا در زمان مناسب شادی و دوستانش را به اتاق کنترل برگرداند و شادی و انزجار و ترس نیز راهیِ پسِ ذهن رایلی میشوند تا باور او را که بر پایه شادی است، پیدا کنند.
رایلی تحت کنترل اضطراب، پنهانی به دفتر مربی میرود و در دفترچه، یادداشتی را میبیند که نوشته شده رایلی هنوز برای ورود به تیم آماده نیست. رایلی مضطربتر میشود و تصمیم میگیرد هر طور شده، خودش را ثابت کند. شادی با سفر در ذهن رایلی متوجه میشود که او نباید خاطرات بد رایلی را که تجربههای او هستند، به پس ذهنش میفرستاد و رایلی برای بزرگ شدن احتیاج به آن خاطرات نیز دارد و نمیتواند همیشه صرفاً شاد باشد. از آن طرف، اضطراب متوجه میشود که با بالا رفتن باعث شده است رایلی در مورد تواناییهای خودش به شک و تردید بیفتد. رایلی در طول مسابقه انتخابی ضعیف عمل میکند و به طور تصادفی به گریس آسیب میزند و برای دو دقیقه از بازی اخراج میشود. اضطراب کنترلش را از دست میدهد و دیوانهوار دکمههای دستگاه کنترل مغز را میفشارد و رایلی دچار حمله اضطرابی میشود. شادی و ترس و انزجار با منفجر کردن خاطرات پس ذهن رایلی خودشان را به مرکز کنترل میرسانند و با کمک دیگر حسها اضطراب را کنترل میکنند.
شادی، اضطراب را متقاعد میکند که رایلی برای داشتن آیندهای بهتر نیازی به تغییر ندارد. اضطراب فروکش میکند و هر دو آنها متوجه میشوند که نمیتوانند تعیین کنند رایلی چه کسی باشد. آنها حس جدیدی برای رایلی تعیین نمیکنند و حسی از خاطرات مثبت و منفی رایلی جوانه میزند و شکل میگیرد. رایلی آرام میشود و از بری و گریس معذرتخواهی میکند. رایلی به زمین بازی برمیگردد و بدون هیچ تنشی و با هدف لذت بردن از بازی مسابقه را ادامه میدهد.
رایلی به دبیرستان میرود و با بچههای تیم هاکی دوست میشود، درحالیکه به دوستان قدیمی خود نیز وفادار میماند. احساسات جدید یاد میگیرند که با هم همکاری کنند تا از رایلی محافظت کنند.