مرد نامرئی

بررسی عناصر تریلر در فیلمنامه «قلب رقه»

  • نویسنده : محمدرضا نعمتی
  • مترجم :
  • تعداد بازدید: 43

چنان‌چه بنا باشد رسالت فیلمنامه‌ای مانند قلب رقه- یا هر متن دیگری را- این‌گونه در نظر بگیریم که قرار است از روی آن فیلمی ساخته شود تا صرفاً مخاطب ساعاتی سرگرم و مشغول شود، نیازی به نوشتن درباره آن نیست. اما اگر بنا باشد فراتر برویم و به عنوان اثری که با نوشتن درباره‌اش بدان تعینی بخشیم و به ماندگاری آن کمک کنیم، به ریزبین شدن در زوایای مختلف فیلمنامه ناگزیریم.

تریلر، ژانر غالب فیلمنامه قلب رقه است و عناصر غالب تریلر نیز تعلیق، معما و تنش است. از این سه افکت، در آفرینش یک اثر عمیق، دو تای نخست اهمیت بیشتری دارند و چنان‌چه تأکید نویسنده بر آفریدن تنش‌ باشد، رویکرد، سرگرم کردن بیننده است. چون قلب رقه نیز در لحظاتی به یاری همین تنش‌های بیرونی در حفظ توجه مخاطب، نسبتاً موفق است، می‌توان گفت چربش فیلم به سمت یک کالای تجاری (با رویکرد فرهنگی) است تا یک اثر هنری. در ادامه به واشکافی چرایی این موضوع می‌پردازیم.

به طور معمول، تعلیق زمانی به وجود می‌آید که اطلاعات بیننده در مورد خطری پنهان، بیشتر از دانسته‌های شخصیت باشد. معما نیز ناشی از کشف گام‌به‌گام و هم‌زمان شخصیت و مخاطب درباره یک پرسش جدی است. شاید بتوان گفت تنها تعلیق جدی این فیلمنامه در پیرنگ عاشقانه‌ای است که بین رضا و ریما شکل می‌گیرد. آن‌جا که ما می‌دانیم ابوعصام به دنبال گرفتن مچ ریما و کشف نشانه‌هایی از خیانت است و رضا اما از این خطر بی‌اطلاع است. منتها چنین دامی پیشِ پای رضا به یک خط روایی تبدیل نمی‌شود و درام تخم‌مرغ‌هایش را در سبد این موضوع تعلیق‌افزا نمی‌ریزد. رضا بی‌محابا و مانند یک فرد غافل کار خودش را می‌کند و ابوعصام هم بدون اطلاع از رابطه این دو، در بیشتر زمان قصه فقط در پی جلب محبت ریما است و بیش از این کار دیگری صورت نمی‌دهد. حال در نظر بگیرید اگر ابوعصام همان ابتدای کار به رابطه رضا و ریما شک برده بود و در تمام مدت برای یافتن مدرک همه نیروهای خود را اجیر می‌کرد. از طرفی، رضا هم به حکم ضرورتِ اهداف تجسسیِ خود ناگزیر بود به قیمت جانش با ریما در ارتباط باشد. آن‌گاه با یک تریلر واقعی مواجه بودیم که در آن ناگزیری قهرمان برای ملاقات با ریما و هم‌چنین تضاد منافعش با آنتاگونیست در حکم یک موتور محرک در تمام طول پیرنگ بود. اما وقتی مخاطب جدی سینما متوجه می‌شود با اثری مواجه است که نویسنده‌اش مداخله‌گرانه قهرمان خود را به خوش‌شانسی مجهز کرده، نه دیگر تعلیقی در کار است و نه هول‌وولایی.

به تعبیر ساده، در سراسر قصه همه درها به روی رضا باز است و تمام قلمرو داعش جولان‌گاه اوست و در آن شهر شبه‌پادگانی دم‌به‌دم در هر جا و هر مجالی به سراغ ریما می‌رود و با همکاران نفوذی‌اش جلسه می‌گذارد و... تا جایی که به خاطر همین سبک‌سری‌ها و فرو رفتن در نقش عاشق بی‌اراده باعث می‌شود مادر نامزدش کشته و ریما هم اسیر ابوعصام شود.

تنها رضا نیست که برای او همه چیز حاضر و آماده است. زمانی که قرار می‌شود ریما به بهانه درمان زندانیان مسموم‌شده به سیاه‌چاله برود، مخاطب در انتظار است که او جهت یافتن عباس مرارت‌های فراوانی بکشد، پا به پای ریما دقایقی نفس‌گیر و غیرقابل تحمل را سپری کند و... اما در واقعیت چه می‌شود؟ زن به محض ورود به زندان- بدون کمترین جست‌وجویی- عباس را در جایی شبیه راهرو می‌بیند که بی‌حال افتاده و بدون نگرانی از حضور مرد مراقب، حرف‌های رمزی‌شان را به هم می‌زنند؛ مانند یک صحنه‌پردازی برای تئاتر. به این‌ ترتیب، سکانسی ذاتاً پرتنش و تعلیق‌افزا که وظیفه‌اش به چالش کشدن هوش و ذکاوت شخصیت است، به ساده‌ترین شکل ممکن ضایع می‌شود. این بی‌حوصلگی فیلمنامه در پرداخت موقعیت‌ها یک آسیب جدی برای فیلم دارد. این‌که پیرنگ فیلم مانند پیرنگ رمان‌های عامه‌پسند صبر ماندن بر یک موقعیت و عمق دادن به شخصیت و ایجاد تعلیقی پایدار را ندارد. از همین حیث است که فیلم قلب رقه بیشتر از آن‌که یک تریلر جاسوسی باشد، شبیه به یک فیلم اکشن از کار درآمده است. تفاوت این دو ژانر هم در این است که ژانر اکشن توش ‌و توان خود را بر خلق موقعیت‌های پرتنش‌ بیرونی می‌گذارد؛ صحنه‌های تعقیب و گریز یا زد و خورد که در آن‌ها قهرمان از دست تبه‌کاران در حال فرار است، بدون آن‌که پلات درونی یا نیاز عاطفی شخصیت‌ها معطوف به امری مضمونی یا روانی باشند، یا اساساً راز و رمزی در میان باشد. مثال بارز این موضوع در قلب رقه سکانس‌ مفصل مربوط به فرار رضا پس از ترور شیخ ابومصعب است. این تنها سکانس مهیج فیلم، بیدار کردن حس هم‌ذات‌پنداری مخاطب را از غریزه میل به بقا می‌گیرد که البته وجود چنین صحنه‌هایی به‌ جای خود بسیار نکوست. اما وجود چنین فرازهایی بیشتر از آن‌که اعتباری به فیلمنامه بدهند، نشانه چیره‌دستی کارگردانی تدوین و تصویربرداری هستند. تریلرهای جاسوسی فرزند و زاده رقابت هوش بین قهرمان و آنتاگونیست هستند که بی‌شک قلب رقه از دسته چنین آثاری نیست.

 برای حسن ختام، می‌توان صحنه‌ای را مثال زد که پیش از نقطه اوج، رضا در فاصله چندقدمی عوامل داعش جلوی یک تانکر آب مترصد نشسته و جاسوسی می‌کند. و انگار نه انگار که تمام نیروهای مستقر در آن شهر به دنبال مرده یا زنده او هستند؛ بدون ایجاد هیچ احساس نگرانی در ما. و این‌چنین پیرنگ به‌راحتی از صحنه‌های پرپتانسیل برای ایجاد افکت‌های معما و تعلیق خالی می‌ماند.

مرجع مقاله