فیلمهای سامورایی چگونه محبوبیت خاص خود را پیدا کردهاند؟ یا بهتر بگوییم چگونه ساموراییها جای هفتتیرکشهای آمریکایی را گرفتند؟ سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ در غرب، دورانی است که سینمای سامورایی در آن به اوج شکوفایی خود میرسد. ابتدا موفقیت فیلم زاتوییچی ساخته تاکچی کیتانو در ژاپن و همچنین گردش آن، که در سرتاسر جشنوارههای بینالمللی فیلم اتفاق افتاد و سپس پاییز همان سال با پخش جهانی فیلم بیل را بکش و نشر ارادات عاشقانه تارانتینو به سینمای سامورایی، این موفقیت به اوج رسید. بگذریم از اینکه تام کروز با ظاهر شدن در نقش اصلی فیلم آخرین سامورایی در همان سال، به اوج همهگیری این ژانر در میان عوام بسیار کمک کرد. پیش از اینها، فیلم سامورایی یوجی یامادا در لیست نامزدهای بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان اسکار قرار گرفته بود و با توجه به التفات آن عصرِ سینما به این ژانر، دستکم گرفتن آن منطقی نبوده و بیش از خود این آثار به عرصه سینما ضرر میرساند. سریال شوگون نیز مانند فیلمهای نامبرده نشان داد که در عرصه سریال و شبکه خانگی نیز ساموراییها دستکم گرفته شدهاند و آنان همچنان هواداران خاص خود را دارند.
سریال شوگون البته بیش از آنکه داستانی دراماتیک و عمیق باشد، شناختنامهای از ژاپن قرن هفدهم و البته آداب و سنن ساموراییهاست. به همین دلیل، در این مطلب بیش از آنکه بخواهم درباره ساختار داستان صحبت کنم، قصد دارم به برخی از سنن سامورایی اشاره کنم که در طول سریال دیده میشود. البته بهتر است بدانیم که سریال اقتباسی از رمانی به همین نام است که از قضا رمان نیز بیشتر برای آشنایی با سنن ژاپنی نگاشته شده است. در رمان صفحههای بسیاری به توصیف دقیق مراسم ژاپنی پرداخته شده که از دید جان مشاهده میشود. ساختار روایی سریال را میتوانیم به دو بخش تقسیم کنیم؛ بخش اول که قصه جان بلکثورن بریتانیایی و ماجرای بدل شدن او به یک سامورایی را تعریف میکند، و بخش دوم که روایتگر ماجرای تبدیل شدن یوشی توراناگا به شوگون سرزمین شمس طالع است. با اینکه داستان جان بلکثورن و ماجرای عشق او به ماریکو تودا، بدل شدنش به یک سامورایی و دستِ راست توراناگا، یکی از برجستهترین محورهای قصه شوگون است، اما این یوشیتوراناگا و قصه شوگون شدن اوست که نیروی محرک این ماجراها به حساب میآید. قصه شوگون بازگوکننده داستان قدرتگیری توکوگاوا ایهیاسو است؛ مردی که در کنار اودا نوبوناگا و تویوتومی هیدهیوشی، مثلث قدرت در سدههای میانه از تاریخ ژاپن را تکمیل کرد و آن را به نتیجه رساند. اما نامها در سریال تغییر یافته است. سریال بر پایه همین امر تاریخی پیش میرود که چگونه انگلستان با فرستادن یک ملوان به ژاپن توانست به این کشور دسترسی داشته باشد. اما سبک و سیاق زندگی اهالی ژاپن باعث شد شخصیت تاریخی که به این کشور رفته بود، تا آخر عمر در آنجا بماند. به همین دلیل است که سبک و نوع زندگی سامورایی برای سریال شوگون بسیار حائز اهمیت است.
به صورت کلی حینِ قصهگویی، قهرمانپروری و هنر، سامورایی نقشی همچون مردان افسانهایِ درامهای غربی را ایفا میکند. قهرمانان هومری و شوالیههای دور میزی نمونههای خوبی برای معرفی این دسته هستند. در طومارها و چاپهای بهجامانده ساموراییها را مردانی نجیب، خوشپوش، نفوذناپذیر و پیچیده در ابهت حاصل از سلاحهای در قفا به تصویر آوردهاند، و تفاوت قهرمان غربی و سامورایی آنجا سر برمیآورد که شوالیههای غربی به چهارچوب مشخص و متعلق به طبقه اشراف که حال شاید بیش از حد واقع رمانتیک بنماید، متعهد بودند. آنها بهزحمت و وسواس خاطر زندگی شرافتمندانهای را سرلوحه خود قرار میدادند، درحالیکه همارز تاریخی آنها در ژاپن، یعنی ساموراییها، زندگی خود را به تبعیت از طریقتی نانوشته، همان بوشیدو، که تمام جنبههای اعمال آنان را در بر میگرفت، سپری میکرد. همانگونه که الن سیلور در کتاب خود، فیلم سامورایی، وصف میکند: «اینکه یک روش زیست سالم و مناسب را بدون اصول مشخص و وضعشده در پیش بگیرید، همان شبهپارادوکسی است که در نتیجه فرایندی به قدمت قرون تقویت شده و زنده مانده است. و چون پیچیدگی تاریخی شامل آن میشود، نیازی نیست مستقیم و مدون آن را به فرهنگ قضایی سامورایی الصاق کرد. زیرا خود به مرور شکل گرفته و در تنظیم زندگی سامورایی تکامل پیدا کرده است. برای مثال، شکل عملی این سیر را در میدان نبرد دیدهایم و از نظر ایدئولوژیک، از طریق پاسبانان فرهنگ سینه به سینه نقل شده است. شاعران و داستاننویسان به زیباییشناسی آن پرداختهاند و از نظر اخلاقی از سوی فیلسوفان اجتماعی و مذهبی حمایت شده است.» اما به صورت واضح ساموراییها چنین افراد منزهی نبودند. در سریال شوگون هم به صورت مداوم از خیانت و توطئه آنان میبینیم که قدرتجویی به شکل هولناکی ریشه در ذهنیت آنان دارد. یکی از جاذبههای درام شوگون نیز همین امر است که درحالیکه ساموراییها را افرادی مبادی سنن و آداب قبیلهای نشان میدهد، اما بهشدت حریص و طمعکار نیز هستند. همچنین مرگ و زندگی در سریال شوگون بهشدت مورد بحث است. بارها شخصیتها درباره مرگ و پیشوازی از مرگ صحبت میکنند و آن را بر زندگی ارجحیت میدهند. البته یکی از ویژگیهای کلیدی بوشیدو که خارج از میدان جنگ پدید میآمد، تصور از مرگ بود. اینکه مرگ را باید همواره در ذهن داشت. جوهره بودن این است و اگر از مردن نترسی، هر روز را چنان استقبال خواهی کرد که گویی آخرین روز است و بدین ترتیب، زندگی به کمال میرسد.
علاوه بر این، از آنجا که رمز جنگاوری از سوی یک نظام اخلاقی طراحی و تبیین شده بود، بهندرت میشد آن را در تضاد با اصول خود یافت. و این جالب توجه است، زیرا ظاهراً همه مذاهب سهگانه رواجیافته در ژاپن یکدیگر را نقض میکنند، و هر کدام از آنها نیز جداگانه با بوشیدو در تضاد قرار میگیرند. شینتو (مذهب آنیمیستی، راه خدایان) بوتسودو (راه بودا) و کنفوسیوسیسم (آموزههای کنفوسیوس). کوتاه سخن میتوان گفت این آموزههای فلسفی و مذهبی در نکاتی جزئی با هم همپوشی دارند، اما از ریشه ناقض یکدیگرند. وجود این تناقض ابدی-فلسفی درون شاکله مفهوم سامورایی نیز ناشی از همین است. حال اگر بخواهیم دیالکتیک درون درام سامورایی شوگون (وجوه داستانی آن) را توجیه کنیم، باید به همین سرمنشأ بازگردیم. این در یک ساختار کلیدی از طریق پارادوکس giri در مقابل ninjo آشکار و توجیه می شود. giri در حقیقت ارجی است که میبایست سامورایی به ارباب خود بنهد. این تندردهی در برابر استاد در جامعه و فرهنگ ژاپن مورد تشویق قرار میگیرد. درواقع، بدین طریق سامورایی هم ارباب، هم سایرین و بهخصوص راه و رسم بوشیدو را خشنود میدارد. Ninjo از سوی دیگر خواست و اراده شخص انسان است. این تمایل، غریزه و آگاهی طبیعی نوع بشر است و میتوان از آن به مثابه قضاوت خوب یاد کرد. رفتار حاصل از اصابت نیروهای giri/ninjo را میتوان اینگونه خلاصه کرد: اگر آگاهی بشری را تجلیگر شعور اخلاقی خداگونه از نیکی و شر بدانیم، آنگاه که giri از ninjo طلب جنگ میکند-مثلاً وقتی ارباب سامورایی را امر به کشتن کسی میکند که این از منظر وجدان او غیرقابل قبول است- ناهمگونی در روان و گسست در شالوده شخصیتی او خلق میشود.
دقیقتر بنگریم؛ این الگو با همآوایی نیروهای giri و ninjo پیچیدهتر نیز میشود، چراکه عدم اعتقاد به معاملات مادی در مکتب سرنوشتگرایی، خصیصه ذاتی آیین بودیسم است؛ آیینی که به خلق تضاد اساسی نزد سامورایی میانجامد. اگر همه مسیرها و اقدامات شخصی قرار باشد به یک نتیجه از پیش تعیینشده منتهی شود، آن سرنوشت غیرقابل اجتناب را چگونه فهم کنیم؟ فارغ از اینکه این فهم به کارمان میآید یا نه. Giri، میرایی حتمی را اصل اساسی و توجه به آن را الزام زنده ماندن میداند. به بیان دیگر، اگر شما بخواهید زندگی کنید، باید بهناچار مرگ محتوم را هضم کنید. پس اگر شرایط ایجاب کند، قرار دادن خود در مسیر مرگ میتواند شرافتمندانهترین انتخاب ممکن باشد. این امور بارها در سریال شوگون و درخواستهای هاراگیری که تأیید یا رد میشوند، مشاهده میشوند. اما اگر سامورایی ارباب نداشته باشد، یا فرمان او را رد و به او خیانت کند، چه میشود؟ در جامعهای که سرسپردگی و وفاداری تام سامورایی نسبت به ارباب ارزش ویژه دارد، رونین، یا سامورایی بی ارباب در معرض بیاحترامی است. اگر هدف غایی سامورایی محافظت همهجانبه از اربابش تا پای جان باشد، با از دست رفتن ارباب، وجود او سراپا بیهدف خواهد شد. سپس او را با سؤالاتی از این دست که چرا بی ارباب مانده، گرفتار میکنند.
در طریقت بوشیدو رسم بر این قرار است که اگر سامورایی حقیقتاً متعهد و ممتاز باشد، پس از مرگ ارباب، شایسته است خود او همین سرنوشت را نیز برای خود رقم زند و فوراً به استقبال مرگ رود. حال اینجا هویتی به نام رونین پدید میآید که حاصل انتخاب سامورایی برای نه گفتن به این رسم و زنده ماندن است. زیرا به استقبال مرگ رفتن را شایسته نمیداند. (این از همان تضاد میان ninjo/giri منشعب میشود.) ظرفیت پذیرش سنت و جامعه ژاپنی در برابر چنین انتخابی بسیار محدود است و لاجرم آن را پس میزند. او را انسان شروری میپندارد که در حد یک جنگجوی ساده کهنهکار نیز پذیرفته نیست. در سطح اجتماعی ساموراییها حوزهای را اشغال میکردند که در آن، میبایست در درجه اول پاسخگوی رسم بوشیدو بودند. ساموراییها معمولاً به دستور کمتر نهاد و افراد دیگری از میان مسئولان وقعی میگذاشتند. سامورایی بدون ارباب، یعنی رونین، از سوی اجتماع هیچ دلیل و نقش مستحکمی نداشت و اصل وجودش زیر سؤال بود.
در برهه تاریخی توکوگاوا در ژاپن (۱۶۰۳ تا ۱۸۶۸)، یک سامورایی مختار بود اگر احساس کند شرایط اقتضا میکند، یک فرد عادی را به قتل برساند. حتی اگر شرایط ایجاب نمیکرد، سامورایی میتوانست کسی از طبقه دهقان را بکشد و در ازای آن غرامت مالی ناچیزی بپردازد. این مسئله وقتی به رونینها هم میرسید، صادق بود. قانون، حمل دو سلاح را برای آنان جایز میشمرد؛ چیزی که در اجتماع ژاپنی فقط طبقه فرادست و سامورایی اجازه انجامش را دارد. منظور این است مزایای اجتماعی سامورایی بودن همچنان او را یاری میکرد. (این شامل مسئولیت ناچیز در برابر قتل افرادی از طبقه فرودست هم میشد.) از اینرو، رونین کسی بود که آونگوار میان سامورایی بودن و نبودن در آزادی کامل میگشت. همین موجب میشد هر دو، سامورایی و رونین، مورد احترام آریستوکراسی نباشند و طبقههای پاییندست پیوسته از آنان وحشت داشتند. از منظر هنری، به شخصیت رونین از دو سویه خاص مجال ارائه میدهند؛ رونینِ شرافتمندی که در سطح شهر برای مصالح مردم عادی میکوشد، و آن دیگری رونین رذل و فاسدی که بیمحابا غارت میکند، میکشد و مورد تجاوز قرار میدهد. مسئله اصلی در سریال شوگون این است که رونین وضعیتی خیانتکارانه است که در ماکائو به دنبال ضربه زدن به کشور است. اما ساموراییهایی که با توطئه اربابها علیه یکدیگر نیز از شرافت میگذرند، درواقع رونینی هستند که ارباب دارند، اما از شیوه بوشیدو تخطی کردهاند.
سریال شوگون بیشتر از اینکه دغدغه داستانگویی داشته باشد، به طریق جغرافیای ژاپن مجمعالجزایری از محتواهای متفاوت است. بحث ترجمه و تغییراتی که در ترجمه رخ میدهد از یک سو، تفاوتهای فرهنگی جان و ژاپنیها از سوی دیگر و همچنین رابطه عاشقانه جان با ماریکو از سوی دیگر، تمام محتواهای متفاوتی هستند که سریال شوگون در خود پدید آورده است. اما هیچکدام از اینها باعث نمیشود خط اصلی و پررنگ داستان که شیوه فرهنگی زندگی ژاپن در قرن هفدهم است، کمرنگ شود. مواجهه جان با فرهنگهای عجیب ژاپنی و تناقضهای عجیب آن، او را تا مرز جنون میبرد. کشتن یک انسان به خاطر برداشتن جنازه یک قرقاول یا درخواست هاراگیری برای اینکه در خانه او صدای یک سامورایی بلند شده است، از اتفاقاتی است که جان را دچار شوک فرهنگی میکند و به همین علت سریال بیش از روند داستانگویی خود در ستایش سنن ژاپنی و سامورایی است.