شخصیتپردازی کیت به عنوان قهرمان فیلمنامه گردباها از همان صحنه افتتاحیه آغاز میشود؛ جایی که کیت همه اعضای گروه را برای ماجراجویی از خواب بیدار میکند. در صحنه افتتاحیه، کیت دختری شوخ و شنگ و باانرژی معرفی میشود که اعضای تیمش را برای مواجهه با خطر به خط میکند. او مغز متفکر و رهبر گروه محققانی است که به دنبال مهار گردبادها هستند. آنها سعی دارند این کار را با مختل کردن فرایند شکلگیری گردبادها انجام دهند، اما شکست میخورند و جز کیت و هاوی، همه اعضای گروه- ازجمله معشوق کیت- کشته میشوند. در مقدمه خوب گردبادها علاوه بر معرفی شخصیت کیت، خود گردباد نیز شناسانده میشود و این پدیده به دانستههای خارج از متن تماشاگر واگذار نمیشود.
پس از این مقدمه، کیت در حالی پنج سال بعد از آن حادثه به تصویر کشیده میشود که دیگر نشانی از شیطنت و نشاط اولیه در چهرهاش دیده نمیشود و تیپ اسپرت کویرگردیاش به یک تیپ اداری و رسمی تبدیل شده است؛ کنتراستی که تأثیر حادثه پنج سال پیش در اوکلاهما را به رخ میکشد. کیت مشغول کار در یک اداره هواشناسی در نیویورک است که هاوی از راه میرسد. او از کیت میخواهد در پروژهای مشابه پروژه پنج سال پیش به او کمک کند. اما کیت در اولین گفتوگو این پیشنهاد را رد میکند. علت رد پیشنهاد از جانب کیت مشخص است؛ تجربهای دردناک در گذشته. او برای همراهی هاوی نیاز به انگیزه دارد و درست از همینجا ایرادات فیلمنامه در شخصیتپردازی جلوه میکند. صرف دیدن هاوی پس از پنج سال نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای همراه شدن کیت با او باشد. اما فیلمنامهنویس این نقطه مهم از فیلمنامه را بهسرعت سرهمبندی کرده است. کیت پس از رد پیشنهاد هاوی، در رویا معشوقش را میبیند و پس از پریدن از خواب، با خبری که هاوی مبنی بر کشته شدن 11 نفر بر اثر گردبادی در اوکلاهما برایش فرستاده است، مواجه میشود؛ اتفاقاتی که نمیتوانند دلایل قانعکنندهای برای همراهی کیت با هاوی باشند، چراکه طی پنج سال گذشته قطعاً این اولین باری نیست که کیت خبر کشته شدن عدهای در گردباد را میخواند، یا خواب معشوقش را میبیند. تماشاگر انتظار اتفاق ویژهای برای بازگشت کیت به ماجراجویی دارد؛ اتفاقی که بتواند انگیزهای قوی در کیت برای مواجهه دوباره با گردبادها ایجاد کند. اما در غیاب این تمهید، خلأ انگیزهمندی قانعکننده کیت حس میشود و این خلأ تا اواخر پرده دوم پابرجا میماند.
کیت قبول میکند به مدت یک هفته هاوی و تیمش را همراهی کند. هاوی به نبوغ و تخصص کیت در یافتن و تعقیب گردبادها ایمان دارد و به او برای نزدیک شدن به گردبادها نیاز دارد. در اولین مواجهه مجدد کیت با گردباد به همراه تیم هاوی، متأثر از تصمیمی که کیت میگیرد، تیم از گردباد دور میشود و عملیات شکست میخورد. اتفاقی که مجدداً ضعف فیلمنامهنویس در نزدیک شدن به شخصیت را به رخ میکشد، چراکه دلیل شکست در عملیات مشخص نمیشود و معلوم نیست کیت به دلیل محاسبات غلط از گردباد دور میشود، یا اینکه از ترس مواجهه با گردباد ترجیح میدهد خودش و دیگران را از خطر دور نگه دارد. کیت قبل از مواجهه با گردباد، با تایلر- که ماجراجویی آماتور است- آشنا میشود. کیت برخورد غیردوستانهای با تایلر میکند و با دادن اطلاعات نادرست به او، تایلر و تیمش را از مسیر درستی که به گردباد منتهی میشود، منحرف میکند. اما تایلر که غریزهای مشابه کیت در یافتن گردبادها دارد، موفق میشود به همراه تیمش وارد گردباد شود. تأکید روی این دوتایی و حیثیتی کردن رقابت کیت و تایلر میتوانست تا حدی مسئله خلأ انگیزهمندی قهرمان را حل کند، اما فیلمنامهنویس با رها کردن این رقابت، این فرصت را هم از دست میدهد.
پس از شکست اولیه، اینبار کیت است که در گردباد دوم مچ تایلر را میخواباند و موفق میشود به گردباد نزدیک شود. پس از این، با اصرار کیت، کیت و هاوی به شهر کوچکی میروند که گردباد به آن خسارات جدی زده است. در آنجا کیت شناخت تازهای از تایلر و گروهش پیدا میکند و متوجه میشود که آنها به مردم توفانزده کمک میکنند. درواقع، فیلمنامهنویس که گویی ناخودآگاه متوجه خلأ انگیزه قهرمان است، اینبار کمک به مردم توفانزده را به عنوان انگیزهای برای کیت میتراشد. چیزی که با توجه به دوری پنجساله کیت از تحقیقاتش، قانعکننده نیست.
پس از این، کیت و تایلر به یکدیگر نزدیک میشوند و در مواجهه بعدی با گردباد، آنها در کنار هم سعی میکنند با گردباد بجنگند و در لحظهای، تایلر شبیه آنچه در افتتاحیه از سوی معشوق کیت دیده شد، از او محافظت میکند. به این ترتیب، رفتهرفته رابطه کیت و تایلر پیشرفت میکند، تا جایی که کیت به دلیل مشاجره با هاوی، کمپ را ترک میکند و به خانه مادرش میرود. درواقع، فیلمنامه مجدداً در دقیقه 75 به پرده اول و جایی که باید برای شخصیتش انگیزه میتراشید، برمیگردد. با ورود تایلر، اشتباه فیلمنامهنویس در نیمه دوم فیلم و خیلی دیر جبران میشود. تایلر کیت را به دنبال کردن رویاهایش تشویق میکند و از آنجا که در نگاه کیت مرد جذابی است، عامل بازگشت مجدد کیت به ماجراجویی میشود. پس از این است که کیت و تایلر با همکاری یکدیگر موفق میشوند پروژه ناتمام کیت را به پایان برسانند. کیت در کنار تایلر بر خلأ عاطفیای که پس از از دست دادن معشوقش تجربه کرده بود، فائق میآید و موفق میشود رویایی را که از کودکی میپرورانده است، محقق کند.
عدم انگیزهمندی قهرمان و تأخیر در تراشیدن انگیزهای قانعکننده برای او، پاشنه آشیل فیلمنامه گردبادها است. گردبادها میتوانست با ساختن یک قهرمان انگیزهمند در پرده اول، از یک فیلمنامه متوسط به یک فیلمنامه خوب ارتقا پیدا کند.