فیلم تلما به نویسندگی و کارگردانی جاش مارگولین، اولین فیلم بلند اوست که داستان مادربزرگی را روایت میکند که میخواهد تواناییهای خودش را به عنوان یک آدم سالخورده به رسمیت بشناسد. در این راه، دست به ماجراجویی هیجانانگیز، خندهدار و پر از خطری میزند. جاش مارگولین ایده شخصیتپردازی این فیلم را از مادربزرگ 100ساله خودش الهام گرفته است. تلما در این فیلم مادربزرگی 93 ساله است که نوه سردرگم و جوانش، دنی، از او نگهداری میکند و تمامی مسئولیتهایش به عهده اوست. یک روز در غیاب دنی، تلما طی یک تماس تلفنی قربانی کلاهبرداری اینترنتی میشود، و داستان از همین نقطه عطف و حادثه محرک آغاز میشود. بعد از آن، درست زمانی که دختر و داماد تلما به این فکر میکنند که او دچار زوال عقل شده و نمیتواند از پس کارهای خودش بربیاید، تلما سمعک را از گوشش درمیآورد و اتصال خود را با جهان بیرونی قطع میکند و استفاده نمادین از «سمعک» شکل میگیرد. سمعک در شروع داستان به عنوان نمادی از دنیای اطراف تلما، دنیایی که او را ناتوان و ازکارافتاده میداند، در مسیر روایت راه خود را باز میکند و به بخشی از داستان بدل میشود.
داستان اینطور آغاز میشود: تلما به همراه نوهاش، دنی، در خانهاش پشت میز کامپیوتر نشسته و سعی میکند نحوه کار کردن با کامپیوتر و چک کردن ایمیلهایش را یاد بگیرد. سرانجام او موفق میشود ایمیلهایی از دوستانش را باز کند. در ادامه، نوع رابطه دنی و تلما به ما معرفی میشود و صمیمیت و ارتباط نزدیک میان تلما و دنی را که ظاهراً تنها دوست پیرزن است، در مقدمه داستان میبینیم. همینطور شخصیت دنی را تا اندازه زیادی در همین معرفی کوتاه به عنوان همراه و یاور تلما میشناسیم. جوانی سردرگم با یک رابطه عاطفی شکستخورده و عزت نفس ازبینرفته که حالا مادربزرگ در نقش منجی او میخواهد تمام تواناییهایش را به او خاطرنشان کند تا بتواند راه خودش را پیدا کند. آنها با هم فیلم مأموریت غیرممکن را میبینند و درباره تواناییهای قهرمان فیلم و تام کروز حرف میزنند و مادربزرگ از دنی میخواهد که مثل او باشد و به خودش باور داشته باشد و کمی بعد همین فیلم محرک خود تلما برای یک سفر و مأموریت پرمخاطره میشود.
دنی برای وقتگذرانی با دوستانش مادربزرگ را تنها میگذارد و در همین حین، یک تماس تلفنی مشکوک با تلما گرفته میشود که در آن شخصی که خودش را به جای دنی جا زده، از او میخواهد که 10هزار دلار را برای وکیل دنی بفرستد تا بتواند او را از زندان آزاد کند. بعد از آن، تلما تمام پولهایش را از گوشه و کنار خانه جمع میکند و به پست میرود. اما وقتی به خانه بازمیگردد، متوجه میشود که تمام این ماجرا دروغی بوده و حالا دختر و دامادش ناخواسته شروع به شماتت او و خاطرنشان کردن ناتوانیهایش میکنند. تلما به اتاق خودش میرود و از همین نقطه است که سمعک به عنوان فیلتری که بخشی از روایت را اضافه و حذف میکند، ظاهر میشود. «روایت سمعک» که توأم با برداشتن آن از گوش و حذف آن است، درواقع، بخشی از داستان است که تلما نمیخواهد بشنود و مخاطب هم همراه او به سکوت مطلق میرود و چیزی نمیشنود. در ابتدا، سمعک (همانطور که از ابتدای فیلم بوده) در گوش تلماست و او صدای بقیه را از بیرون میشنود که درباره او حرف میزنند. دختر تلما معتقد است که او باید به خانه سالمندان برود و وضعیت نگرانکنندهای دارد و دنی تنها کسی است که در این میان نظر متفاوتی درباره مادربزرگ دارد. تلما بعد از شنیدن این حرفها سمعک را از گوشش درمیآورد و سکوت جهان او را در بر میگیرد.
بعد از آن، تلما تصمیم میگیرد برای اثبات خودش به عنوان موجودی که هنوز زنده است، برای بازپس گرفتن پولهایش از کلاهبرداران دست به کار شود و بعد از آن، تمام پرده دوم به ماجراجوییهای تلما و بنی با یک اسکوتر تعلق میگیرد. نقطه الهام تلما نیز فیلم مأموریت غیرممکن تام کروز است. سرنخ این ایده که به شکلگیری تمام پرده دوم و ماجراهای تلما و بنی ختم میشود، در مقدمه فیلم و جایی است که تلما ایمیلی از بنی را باز میکند. او که حالا باز کردن ایمیلها و کار کردن با کامپیوتر را از دنی یاد گرفته، ایمیلی از بنی از خانه سالمندان دریافت میکند که در آن گفته است بهتازگی صاحب یک «اسکوتر» شده است.
وقتی که تلما ناامید از پیدا کردن آدرس کلاهبردارها روی نیمکتی در خیابان مینشیند و درست در لحظهای که فکر میکند میتواند همراهی نوهاش را به دست بیاورد، ولی درواقع دنی او را از این تصمیم منصرف میکند، عبور پیرمردی با اسکوتر جرقهای میشود که تلما را به سمت بنی در خانه سالمندان و اسکوترش میکشاند. کمی بعد، تلما از دنی میخواهد که او را تا خانه سالمندان و پیش دوست قدیمیاش بنی ببرد. با ورود تلما به خانه سالمندان و در خردهروایتهای مربوط به آن، سمعک کارکرد تازهای پیدا میکند. سمعک تلما و البته بنی در اینجا ابزاری میشود برای در میان گذاشتن نقشه مأموریت تلما با بنی، بدون اینکه کسی از برنامه او چیزی بشنود. بعد از درخواست گرفتن اسکوتر بنی از سوی تلما، بنی به صرافت میافتد که حتماً راز تلما را بداند. و تلما که با وجود پیرمرد در اتاق، نگران فاش شدن برنامهاش است، از بنی میخواهد که سمعکش را بگذارد و تلفنی پیامش را به او مخابره میکند. تمام این لحظهها علاوه بر اینکه بار کمدی روایت را به دوش میکشند، کارکردی نمادین دارند؛ جهان هر لحظه در حال قطع ارتباطش با آدمهای سالخورده است، تا جایی که این اتصال بهتمامی قطع شود.
در سکانسی که بنی و تلما در خیابان راه خود را از هم جدا میکنند، این ایده کامل میشود. تلما و بنی که حالا اسکوتر را هم از دست دادهاند، سردرگم در خیابانها رها شدهاند و بنی درنهایت راه خودش را از تلما جدا میکند تا به خانه سالمندان و نمایشی که برای آن آماده شده، بازگردد. و تلما که حالا تنها و مستأصل رها شده است، بیهدف توی خیابان راه میرود و ناگهان به زمین میخورد و سمعکش همراه او از گوشش به زمین میافتد. حالا جهان تلما فقط تاریکی و سکوت است و چند دقیقهای در این جهان برزخی به سر میبرد، تا اینکه بنی در نقش نجاتدهنده او ظاهر میشود و به او یاری میرساند. در کنار سمعک و اسکوتر، یکی دیگر از عناصری که در داستان تلما نقشی نمادین دارد، حشرات و سوسکها هستند. وقتی تلما همراه بنی برای برداشتن یک اسلحه به خانه دوست قدیمیاش میروند، میبینند سوسکها در خانه پیرزنی که نمادی از زوال پیری است، جولان میدهند و پیرزن به آنها خو کرده است. در آخر فیلم، وقتی که تلما خسته از سفر پرماجرایش به خانه برمیگردد و مدتی میگذرد، با یکی از این سوسکها که نمادی از پیری و مرگ هستند، مواجه میشود و بعد با پذیرش این بخش از واقعیت زندگی با آن کنار میآید و درنهایت، روایت در اختتامیه به جایی میرسد که او همراه با نوهاش روی نیمکتی در خانه سالمندان نشستهاند و درباره قبرهایی که او خریداری کرده و پیری و مرگ و زوال حرف میزنند.
در تلما تمامی این عناصر نمادین دستمایهای میشود برای نویسنده، تا بتواند هم موقعیت طنزآمیزی بسازد از زندگی سالمندانی که رو به فراموشی هستند و جامعه سعی در حذف آنها دارد، و هم تلخی این جهان را با نشان دادن بخشی از تجربه زیسته آنها خاطرنشان کند.