در چشمانداز فعلی صنعت سینما، کلی اوسالیوان و الکس تامپسون دو تن از برجستهترین فیلمسازان اهل شیکاگو هستند که امروزه فعالیت میکنند. عنوان «برجستهترین» تا حد زیادی به خاطر آخرین فیلم آنها، گوستلایت است، که اوایل امسال در جشنواره ساندنس به نمایش درآمد و و برنده جایزه تماشاگران از جشنواره فیلم منتقدان شیکاگو در ماه مه شد.
اوسالیوان پیشینه حضور در صحنههای تئاتر شیکاگو دارد که همراه با تامپسون گوستلایت را نوشتند و ساختند. همکاری قبلی این زوج، سنت فرانسیس به کارگردانی تامپسون، برنده جایزه ویژه هیئت داوران SXSW در سال 2019 شد. اوسالیوان بازیگر سنت فرانسیس هم بود. فیلم به عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره فیلم منتقدان شیکاگو در آن سال روی پرده رفت.
گوستلایت در بسیاری از فهرستهای فیلمهای برتر جشنواره ساندنس نامش مطرح شده، ازجمله به عنوان یکی از 17 فیلم برتر ساندنس 2024 از سوی ایندیوایر معرفی شد.
میتوانید در مورد منبع الهام این فیلم صحبت کنید؟
در اوج پاندمی، من خیلی تنها بودم و دلم برای اجتماع تنگ شده بود. دیدم که شکسپیر تیهتر از اجرای زنده رومئو و ژولیت به اجرای نسخه ضبطشده با بازی جسی باکلی و جاش اوکانر رو آورده، و من بازیگرانش، بهخصوص جسی باکلی را دوست دارم. هرگز از طرفداران پروپاقرص شکسپیر نبودم، اما به دلایلی، زمانی که آنها نمایش را اجرا کردند و در دوران فیلمبرداری، نوعی صمیمیت به وجود آورده بودند که من را بسیار احساساتی کرد. بنابراین، فقط به آن اجتماع فکر میکردم و میخواستم در اوج تنهایی چیزی بسازم.
سپس شخصیت دن به ذهنم خطور کرد؛ مردی که در دنیایی بزرگ شده که به او گفتهاند احساسات یک نقطه ضعف است. دن واقعاً به مکانی برای بروز احساسات نیاز دارد. بنابراین، بروز احساسات را از طریق گروهی از بازیگران تئاتر پیدا میکند. آن زمان بود که شروع کردم به ترکیب ایدههای کلاسیک شکسپیر با سناریوی رومئو و ژولیت واقعی که در زندگی دن اتفاق میافتد.
خشم میتواند نقطه مشترک انسانها باشد، اما غم و اندوه یک سفر فردی برای آدمهاست و شما به طور خاص برای هر شخصیت از آن استفاده میکنید.
ترکیبی از تجربه زیست و توجه به دورانی است که مردم سوگواری میکنند. صرفاً آگاهی از میزان غم و اندوه در تجربه جمعی همیشگی ماست. غم و اندوه چیزهایی است که همه ما با آن سروکار داریم. شاید بلافاصله برای ما پیش نیاید. در گذشته با آن دست به گریبان بودهایم، یا برای آینده از آن میترسیم. بنابراین، این ترکیبی از چیزهایی است که بهتنهایی تجربه کردهام؛ چیزهایی که در افراد نزدیکم شاهدش بودهام. وقتی که مردم از فضای غم و اندوه بیرون میآیند، به آنها توجه میکنم و سپس به فضایی که در آن قرار داشتند، فکر میکنم. من عاشق کتاب سال اندیشه جادویی، اثر جوان دیدیون هستم. او به این موضوع ورود میکند که همه ما بعد از ازدستدادن چقدر سرگردان هستیم. من مقداری تحقیق انجام دادم. اغلب به سراغ تالارهای گفتوگوی آنلاین میروم که در آن مردم از مشکلات خاص خود حرف میزنند، و فقط حرفهایی را که مردم میزنند، میخوانم و یادداشت میکنم.
من میدانم که شما سابقه تئاتر دارید. تحصیلات شما در زمینه تئاتر است. بنابراین، آیا تمام تمرینهای بازیگری که در فیلم میبینیم، کارهایی هستند که شما انجام دادهاید؟
خب، آره، همه آنها! من هنوز به نوجوانان تئاتر آموزش میدهم و بنابراین، آن بازیها را آموزش دادهام. من قبلاً در مدرسه بازیگری تدریس میکردم که در آن تمرینات پایهای مایزنر را انجام میدادیم. بنابراین، همه آن بازیها، تمرینهایی واقعی هستند که بازیگران تمرین میکنند.
دالی دی لئون میگوید: «گوستلایت داستانی است درباره اینکه چگونه تئاتر میتواند مکانی برای التیام باشد و چگونه جامعهای از افراد همفکر میتوانند به ما کمک کنند تا تروما را پشت سر بگذاریم. و اینکه درد ناشی از تروما ممکن است هرگز از بین نرود، اما یاد میگیریم که با حمایت افرادی که به ما اهمیت میدهند، با آن کنار بیاییم.» آیا میتوانید در مورد همکاری با او و بازیگر نقش اصلی فیلم، کیت کوپفرر، صحبت کنید؟
دالی رویایی بود که به حقیقت پیوست. من تابهحال با او همکاری نکرده بودم، اما بازی دالی را در مثلث غم دیده بودم، و من و الکس از بازی او شگفتزده شدیم. ما هر دو واقعاً مرعوبش شدیم، زیرا در آن فیلم، او روی پرده فرمانده است. میدانید، او رئیس میشود و احتمالاً در پایان داستان کسی خواهد بود. سپس با او از طریق اپلیکیشن زوم تماس برقرار کردیم، و او متفکر و خاکی بود. دالی سالها در فیلیپین تئاتر بازی کرده. بنابراین، وقتی گفتیم: «ما واقعاً قرار نیست با طراح مو و چهرهپردازی همکاری کنیم. شما باید موهای خودت را درست کنی و آرایش کنی.» او گفت: «من عاشق این کار هستم، روی من حساب کنید.» در دوران فیلمبرداری، دالی احساس میکرد بازیگری است که در شیکاگو میتوانید پیدایش کنید، زیرا کسی است که از همکاری الهام میگیرد و میخواهد با گروهی از افراد ساده و کمتجربه کار کند. او از این موضوع هیجانزده بود و یک رویا به حقیقت پیوست.
من و کیث با هم در گروه تئاتر آمریکا یک نمایش اجرا کردیم که اکنون گروه منحل شده است. 10 سال پیش انسانها را با هم بازی کردیم و او نقش پدرم را بازی کرد. هر شب کیث را روی صحنه تماشا میکردم، و به عنوان یک بازیگر، اینطور میگفتم: «او یکی از بهترین بازیگران دنیاست. این مرد فوقالعاده است.» بنابراین، زمانی که فیلمنامه را مینوشتم، کاراکتر دن را با در نظر گرفتن او نوشتم، زیرا او باید یک کارگر ساختمانی باورپذیر باشد، و در پایان، او متنی از شکسپیر را فوقالعاده اجرا میکند. او باید سرکوب عاطفی زیادی داشته باشد، اما آسیبپذیری هم دارد. میدانستم که کیث تنها کسی است که از عهده چنین نقشی برخواهد آمد.
امیدوارید مردم در فیلم شما چه چیزی ببینند؟
امیدوارم ارزش همدلی را ببینند. حرفهای فراوانی در مورد گوستلایت زده میشود. «یک دقیقه خودت را جای آن کاراکتر بگذار.» امیدوارم ارزش بیان احساسات، ارزش صحبت کردن در مورد مسائل واقعاً دشوار را کشف کنند، و تماشاگران خیلی بخندند. چون فکر میکنم این فیلم به شکل هماندازه، کمدی و درام دارد. نکات زیادی در فیلم نهفته است. امیدوارم هر دو حالت برای تماشاگر به وجود بیاید. شاید گریه کند، اما فراوان خواهد خندید، و حماقت و کاتارسیس به یک اندازه در گوستلایت هست.
منبع: cinemafemme