دمیدن قواعد مرسوم کلاسیک در زندگی روزمره

گفت‌وگو با جاش مارگولین، نویسنده و کارگردان «تلما»

  • نویسنده : جاناتان منوویچ
  • مترجم : میثا محمدی
  • تعداد بازدید: 22

می‌توانید تصور کنید که اگر جیسون استاتهام در فیلم زنبوردار (2024) جایگزین یک مادربزرگ سرکش می‌شد، چه تصویری شکل می‌گرفت؟ خب جواب این سؤال تلما (2024) است. این فیلم یک بمب واقعی و یکی از بهترین کمدی‌های سال‌های اخیر است. نمایش اولین فیلم بلند جاش مارگولین، نویسنده/ کارگردان/ تدوین‌گر، در افتتاحیه جشنواره فیلم منتقدان شیکاگو سالن نمایش موزیک باکس را از خنده به هوا فرستاده بود. تلما ادای احترامی است به فیلم‌های انتقام‌جویی دهه هفتادی چون شفت (1971)، آرزوی مرگ (1974) و رعد نور (1977). البته با یک چرخش کمدی در ژانر و یک شخصیت انتقام‌جوی سالمند. تلما داستان تلما پُست 95 ساله (جون اسکویب) و سفر دیوانه‌وار او برای بازپس‌گیری 10هزاردلاری است که از او کلاه‌برداری کرده‌اند. تلمای مهربان قربانی کلاه‌بردار تلفنی می‌شود که وانمود می‌کند نوه او، دنیل (فرد هچینگر)، است و او با کمال میل پول را برای درخواست‌کنندگان می‌فرستد، چراکه آن‌ها او را متقاعد کرده‌اند که دنیل همان لحظه به آن پول نیاز دارد. تلما با تماشای بدل‌کاری تام کروز در فیلم مأموریت غیرممکن: سقوط (2018) تحت تأثیر قرار می‌گیرد و این را مأموریت خودش می‌داند که پول را شخصاً از کلاه‌برداران پس بگیرد. با روند رو به رشد کلاه‌برداری فیشینگ، تماشای پیرزن سرسختی که دست به مقابله با دشمنانش می‌زند، حس بسیار مسرت‌بخشی دارد. و با دیدن این‌که جون اسکوییب با همکاری خود شفت، یعنی ریچارد راندتری، دست به عملیات می‌زند، این لذت چندپله بالاتر هم می‌رود. تلما که نیاز به یک وسیله نقلیه دارد، به خانه سالمندان و سراغ بن می‌رود و اسکوتر او را به‌زور می‌گیرد. این دو به یک سواری هیجان‌انگیز می‌روند و هم‌زمان سفر همراه با دلشوره و نگرانی گیل (پارکر پازی) دختر تلما، دامادش آلن (کلارک گرگ) و نوه او دنیل برای پیدا کردن محل تلما آغاز می‌شود.

تلما در نهایت احترام به کلاه‌برداران، کارش را به انجام می‌رساند. این فیلم به کارگردانی مارگولین و به عنوان نامه‌ای عاشقانه از جانب او برای مادربزرگش ساخته شده است و بدون شک، بینندگان نیز در زمان تماشای فیلم به یاد مادربزرگشان خواهند افتاد. برای خود من که شخصاً همین‌طور بود و به خاطر خاطرات فوق‌العاده‌ای که با مادربزرگم داشتم، بسیار شکرگزارم. تماشای تلما در حال کار کردن با کامپیوترش، دست‌وپنجه نرم کردن با سمعکش، مضطرب شدن از این‌که خانواده استقلال او را زیر سؤال می‌برند و دیدن این‌که ثابت می‌کند آن‌ها در اشتباه هستند، لذت‌بخش است. علاوه بر تمام این‌ها، فیلم یادآوری می‌کند که باید خردمندی کهن‌سالان را دید. متأسفانه این بینشی است که به نظر می‌رسد امروزه بسیاری از آن بی‌بهره‌اند. نکته طلایی در کمدی، زمان‌بندی است و تلما در این زمینه موفق عمل کرده است. مارگولین فیلمنامه فوق‌العاده‌ای نوشته و آن را در بهترین لحظه روی پرده برده است. همان مخاطبانی که بیش از 50 سال پیش با ولع از شفت استقبال کردند، بدون شک از تلما نیز لذت خواهند برد؛ فیلمی که تماشای آن برای هر سنی دل‌چسب است. پس از جشنواره من این فرصت را داشتم تا با مارگولین از طریق تماس تلفنی درباره سابقه کاری، الهامات و اهداف او برای فیلم تلما صحبت کنم.

 

زمانی که متوجه شدم پیش از این کار تئاتر و بداهه‌سازی می‌کردید، خیلی تعجب نکردم که دیدم تلما فیلمی است که بهترینِ بازیگران را از وجود آن‌ها بیرون کشیده است. عوامل فیلم بی‌نظیرند و از نظر من داشتن تجربه بازیگری باید کمک زیادی به شما کرده باشد. می‌توانید از دیدگاه یک بازیگر درباره نویسندگی/ کارگردانی برای ما بگویید؟

امیدوارم کمک کرده باشد. دست‌کم از نظر خودم حسی که آن طرف دوربین بودن دارد و آن حس آسیب‌پذیر بودن را هرچند درحد خیلی کم، حس می‌کردم. درضمن، من به خاطر عواملی که داشتم، خیلی خوش‌شانس بودم. به عنوان کارگردانی که اولین تجربه کارگردانی‌اش بود، بازیگرانی با عقبه کاری بلندمدت و بااستعدادی داشتم که توانایی‌های فوق‌العاده‌شان را در این فیلم به کار گرفتند. بازیگران فیلم خیلی برای من مهم بودند و این جنبه‌ای حیاتی برای ساخت فیلم است. برای من حیات و ممات فیلم بر پایه لحن بود. به‌علاوه باور به میراث خانواده، این‌که این انسان‌ها به ‌هم مرتبط و مراقب هم هستند و این‌که آن‌ها واحد زنده‌ای هستند که کاملاً درهم تنیده شده‌اند.

در هر مرحله این فرایند، تهیه‌کننده من، زویی ورث و کریس کی، کارگردان، بازیگران، جیمی امبر و من حواسمان جمع بود که ساختار این خانواده کاملاً منطقی و قابل لمس باشد. به نظر من زمانی که توانستیم تکه‌های آن ساختار را کنار هم بگذاریم، بسیاری از آن قطعات شروع به حمایت از هم کردند، چراکه افرادی را داشتیم که خیلی خوب می‌دانستند چطور این ارتباطات را بسازند و ماهیت طبیعی آن را به نمایش بگذارند. می‌دانیم که مردم می‌گویند 90درصد کار بازیگری است و به نظر خود من هم این حرف درستی است. اگر بتوانید افراد درستی را برای کارتان داشته باشید، آن‌ها تفکر درونی فیلم را محقق می‌کنند و با هم تعاملی پرانرژی خواهند داشت. خیلی خوشحالم که می‌دانم فیلمی است که بازیگرانش در آن درخشیده‌اند، چراکه خودم واقعاً از داشتن آن‌ها هیجان‌زده بودم. از نظر من همه آن‌ها کارشان را فوق‌العاده خوب انجام داده‌اند.

 

با انتخاب بازیگران گل کاشته‌اید! صحبت از لحن شد، شما با کمدی غریبه نیستید و تلما واقعاً خنده‌دار است. من این شانس را داشتم که فیلم را در جشنواره فیلم منتقدان شیکاگو ببینم و مدت‌ها بود که این‌قدر نخندیده بودم.

چقدر عالی! امیدوار بودم که در آن اکران باشم، اما به دلیل برنامه‌هایم نتوانستم. درباره آن جشنواره چیزهای خوبی به گوشم رسیده است.

 

تلما فیلم تأثیرگذاری است و از آن دست فیلم‌هایی است که به نظرم تقریباً همه می‌توانند با آن ارتباط بگیرند و قصه آن درباره روابط است. ما شاهد روابط والدین/ فرزندان، روابط پدربزرگ و مادربزرگ/ نوه و دوستی‌ها هستیم. همه این روابط در طول فیلم احساسات گوناگونی را به ما منتقل می‌کنند. سناریو نیز بسیار موشکافانه نوشته شده است. عقب و جلو رفتن در لحن و درهم تنیدن این روابط خود یک چالش بود، یا بیشتر نشئت‌گرفته از تجربه شخصی است؟

این چالشی بود که واقعاً من را هیجان‌زده کرد! تاحدی به این دلیل بود که خیلی دلم می‌خواست این داستان را بنویسم و کارگردانی کنم، چراکه مشخصاً برای من کاری شخصی بود. از طرف دیگر، با بذر آرامش و اکشن درهم آمیخته بود، که نشان می‌دهد همه چیز در این اکتشاف به دلیل شجاعت و استقامت و پی‌گیر بودن تلما رخ داده است. من سعی کردم این عناوین را در قامت کارهای روزمره به نمایش درآورم. لحن همیشه اولویت درجه یک من بود. به دنبال راهی برای اضطراب خانواده و تنش فرار تلما بودم و برخوردی متعادل و مناسب با هردوی این موارد. هم‌چنین می‌خواستم اجازه دهم تا احساسات روزمره انسانی به اندازه مشخصی بالا برود تا ژانر آن شکل بگیرد. باید در هر مرحله آن را بسنجید. در فیلمنامه باید مطمئن شوید که هیچ‌چیز دور از ذهنی در آن گنجانده نشود؛ چیزی که از قلمرو مکان و زمان خارج باشد، یا این حس شکل بگیرد که می‌خواهیم کسی را دست بیندازیم یا بکوبیم. همیشه تلاش کردم به شکلی صمیمانه با کلیشه‌های مرسوم ارتباط برقرار کنم و هم‌زمان بیشتر متمایل به جنبه بامزه آن باشم و درعین‌حال، به آن وقار و ارزش دهم. باید مطمئن می‌شدیم که چیزی دور از واقعیت نباشد، یا دست‌کم برای آن دلیلی در متن داشته باشیم. به‌علاوه این‌که مطمئن شویم که این همان چیزهایی است که مادربزرگ خود من هم به زبان می‌آورد. حقیقت این است که شخصیت تلما بر اساس شخصیت مادربزرگ خود من است، دنیل بر اساس شخصیت من است و والدینش نیز الهام‌گرفته از والدین خودم هستند، و همگی بر اساس تجربیات شخصی من شکل گرفته‌اند. در جاهایی دست از کار می‌کشیدم و می‌گفتم: «آیا این صادقانه است، حتی اگر در بسیاری از آن شرایط کمی تخیلی باشد، باز هم در محدوده امکان‌پذیر بودن جای دارد؟»

 در مرحله تولید حواسمان بود که خیلی رک و مستقیم پیش برویم، غلوی در کمدی نباشد و مطمئن شویم که همه چیز با شور و جدیت نقش خودش را ایفا می‌کند. با این امید که محصول نهایی بامزه‌تر و سرگرم‌کننده‌تر از کار دربیاید. همین‌طور در مرحله تدوین، موسیقی نقش بزرگی داشت و هم‌گام بودن با آن همه لحن متفاوت و حفظ یک‌پارچگی مسیری طولانی بود. نیک چوبا، آهنگ‌ساز ما، واقعاً خیلی سخت روی موسیقی متن فیلم کار کرد و کار بی‌نظیری خلق کرده است. جالب است... ما می‌دانستیم که قصه چطور به پایان خواهد رسید، اما سخت‌ترین قسمت شروع بود و پرسیدن این سؤال که از کجا باید این دنیای به نسبت واقعی با حال‌وهوای درام کمدی خانوادگی را شروع کنیم که هم حالت طبیعی داشته باشد و هم به شکل منطقی اوج بگیرد تا به سمت انفجار پایانی برسد؟ فهمیدن این‌که بدانیم بعد از پیدا کردن مسیر درست به کجا می‌خواهیم برویم، با صرف زمان و تجربه به دست آمد. اما از نظر من در حفظ لحن کمک زیادی به ما کرد.

 

یک صحنه از فیلم که برای من جذاب بود، صحنه‌ای است که تلما پس از تماشای تام کروز در فیلم مأموریت غیرممکن: سقوط (2018) در تلویزیون به این فکر می‌افتد که شخصاً از کلاه‌بردار انتقام بگیرد. آیا خبر دارید که تام کروز فیلم را دیده است، یا خیر؟

فکر نمی‌کنم که هنوز فیلم را دیده باشد. اما او اجازه استفاده از آن صحنه از فیلم را به ما داده بود. ما آن صحنه، به‌علاوه فیلم کوتاهی از تمرین روخوانی را برای او فرستادیم و به این وسیله اجازه آن را گرفتیم. مطمئن نبودیم که این کار شدنی باشد، اما وقتی که این اتفاق افتاد، واقعاً برایمان خارق‌العاده بود، چراکه آن صحنه در تاروپود فیلم تنیده شده است. در تیتراژ پایانی یک تشکر ویژه از تام کروز داریم. فکر کنم بعضی‌ها خیال می‌کنند که این یک شوخی است، اما درواقع، هم خیلی واقعی است، هم راهی هوشمندانه برای ابراز تشکر از طرف ما که او اجازه استفاده آن صحنه را داده است. فکر کنم این روزها مشغول فیلم‌برداری مأموریت غیرممکن بعدی است، اما امیدواریم در میان مشغله‌ای که دارد، فیلم ما را هم ببیند.

 

خیلی عالی است که توانستید تأییدیه تام کروز را برای این کار بگیرید! منهای مأموریت غیرممکن، این سؤال برای من مطرح است که آیا به فیلم‌های اکشن دیگری هم رجوع کرده‌اید. برای خود من این‌طور به نظر می‌رسد که تاحدی ادای احترامی به فیلم‌های انتقامی دهه 70 شده است. آیا این همان چیزی است که هنگام ساخت تلما در نظر گرفته بودید؟

دقیقاً! فکر می‌کنم حتی از نظر موسیقایی نیز لالو شیفرین آهنگ‌ساز یک منبع الهام بزرگ برای نیک بود. همان‌طور که مشاهده می‌کنید، با مأموریت غیرممکن درهم آمیخته و حس‌وحال فیلم‌های آن دوره مثل بولیت (1968) را منتقل می‌کند؛ فیلم‌هایی که زمخت و خشن هستند. اما من تلما را یک فیلم خشونت‌بار نمی‌بینم، بلکه صرفاً با زیبایی‌شناسی‌های فیلم‌های اکشن دهه 70 بازی می‌کند. از طرف دیگر، شفت را در خودش دارد. داشتن ریچارد راندتری، که بهترین است، و قرار گرفتنش در کنار جون و افزودن کمی زیبایی‌شناسی دهه هفتادی، آن حس نوستالژی را شکل داده است. در ذهن خودم این بود که فیلم حال‌وهوای فیلم‌های نوآ بامباخ را بگیرد و چاشنی مأموریت غیرممکن را به آن اضافه کنم. جالب است که وقتی این ذهنیت را محقق می‌کنید، به نوعی یک فیلم دهه هفتادی می‌بینید (می‌خندد). وقتی همه این چیزها را با هم ترکیب می‌کنید، درواقع، زیبایی و احساس را به تعادل رسانده‌اید. خیلی برایم مهم بود که فیلم کیفیتی اصیل داشته باشد، که یادآورد فیلم‌های اکشنی باشد که جون از دوران آن آمده است. با این‌که منبع ما دهه 70 بود، اما زمان فیلم ما معاصر است و درکل، با این‌که فضا ریشه در گذشته دارد، اما به نظرم به‌خوبی آن حس طبیعی بودن بعضی از جنبه‌های خانوادگی را حفظ کرده است. این نوع از زیبایی‌شناسی را همیشه در ذهنم داشتم و همیشه با مدیر فیلم‌برداری، دیوید بولن که مردی فوق‌العاده بااستعداد است، درباره این‌که چطور باید میان این دو دنیا پل بزنیم، صحبت می‌کردم. روش کار درباره موسیقی این بود که از یک مرحله شروع می‌کردیم و راهی پیدا می‌کردیم تا به مرحله بعدی برویم. زبانی را به کار می‌بردیم که بتوانیم تنش را بالا ببریم و آن‌چه را می‌خواهیم، از آن بیرون بکشیم. همه چیز درباره تجربه کردن، شوخی کردن و برداشت از آن دست فیلم‌های اکشن بود، اما تا جای ممکن، آن را خیلی توی چشم نمی‌کردیم و تا جایی که می‌توانستیم، آن‌ها را به‌روز می‌کردیم.

 

من از عاشقان فیلم‌های آن دوره هستم و آن‌ها را بسیار تحسین می‌کنم. جون اسکویب در تلما عالی ظاهر شده است. انتظار بی‌جایی است که بخواهیم همان جون در فیلم نبراسکا (2013) را ببینیم، اما این نقش واقعاً متعلق به خود اوست. ریچارد راندتری نیز برای این فیلم، که آخرین نقشش است، دوباره به صحنه برگشته است. از آن‌جایی که هم اسکویب و هم راندتری هر دو پیشینه‌ای طولانی در نقش‌های خاص بسیاری دارند، کدام نقش‌ها شما را متقاعد کردند که آن‌ها مناسب شخصیت‌های شما هستند، و کار با آن‌ها چگونه بود؟

درست است! هر دو سابقه کاری بی‌نظیر و جالبی دارند. در رابطه با جون، دو کاری که بیشتر مورد توجه ما قرار گرفت، احتمالاً درباره اشمیت (2002) و نبراسکا بودند. از نظر خود من، شخصیت تلما جایی میان آن دو شخصیت است. در هر دو این فیلم‌ها جون خنده‌دار و درعین‌حال بسیار تأثیرگذار است. به‌خصوص در نبراسکا او نقش بسیار مؤثری دارد. چنان قدرتی در وجودش دارد که به نظرم به دست آوردن او ارزشش را دارد. او در زندگی واقعی نیز این‌چنین است! نه‌تنها بازیگر فوق‌العاده‌ای است، بلکه واقعاً این ویژگی‌ها بخشی از شخصیت اوست. از نظر من که ویژگی بسیار مهمی است. درباره ریچارد نیز که بیشتر او را با شفت مرتبط می‌دانم، ویژگی‌های قابل تأملی دارد. او در فیلم آجر (2005) تنها در یک صحنه حضور دارد، اما در همان یک صحنه هم واقعاً خوب است! کمی قبل از صحبت با ریچارد دوباره آن صحنه را تماشا کردم و به من یادآوری شد که چقدر او بازیگر خوبی است. تماس تصویری ما با او باعث شد بفهمیم او دقیقاً همان کسی است که دنبالش هستیم. بار دومی که با تماس تصویری با او صحبت کردم، چیزی که دیدم، صمیمی‌ترین، دوست‌داشتنی‌ترین و جذاب‌ترین مرد بود. بی‌معطلی با خودم گفتم که این خود خودش است! به نظر تمایل او به انجام کاری متفاوت، چیزی که جنبه ملایم‌تر او را نشان بدهد، بازی کردن نقشی که نماینده سن خودش است و آسیب‌پذیری‌هایی که این سن دارد، برای من منطقی‌ترین دلیل دنیا بود. خوب می‌دانستم که او مرد این نقش است و خیلی خوشحالم که انتخاب درستی بوده است.

 

حدس می‌زدم که این فیلم‌ها باشند. من طرفدار سرسخت نبراسکا، درباره اشمیت و شفت هستم. احساس کردم که شمه‌هایی از فیلم‌ شفت در تلما جریان دارد. برای مثال، این‌طور به نظر می‌رسد که موسیقی تاحدی تأکیدی برای این ادعاست؛ این‌که آشکارا شفت مرجع قرار گرفته است. آیا در زمان ساخت فیلم موردی بود که آگاهانه در ذهن داشته باشید؟

در حالت کلی، بله. اما هیچ صحنه مشخصی نداریم که صریحاً به خود شفت اشاره کنیم. اما همیشه این را در نظر داشتیم که چگونه نسخه خودمان را از پیرنگ شفت یا چیزی شبیه به بولیت (1968) یا هری کثیف (1971) و فیلم‌های آن دوره داشته باشیم. دی‌ان‌اِی آن فیلم‌ها در وجود تلما هست، حتی اگر نخواهیم به شکلی آگاهانه و به طور خاص اشاره مستقیم به آن‌ها داشته باشیم. بدون شک، وقتی حضور ریچارد را در کار دارید و آن زیبایی‌شناسی/ احساس را، امیدوارید که تاحدی نشان‌دهنده حس‌وحال آن دوران باشد.

 

قطعاً همین‌طور است! تلما باعث شد وقتی به تماشای فیلم نشسته‌ام، به قدردانی از والدین/ پدربزرگ و مادربزرگم فکر کنم. می‌دانم که این فیلم برای شما هم جنبه شخصی دارد، اما آیا هدف ساخت اثری بود تا پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و نوه‌ها/ بچه‌ها با دور شدن از هم به خاطر همه‌گیری کرونا دوباره دور هم جمع شوند؟

بله، فکر کنم به شکل ناخودآگاه در ذهنم چنین چیزی بود. تا حدی امیدوار بودم که مردم با آن ارتباط بگیرند و پس از تماشای فیلم با پدربزرگ و مادربزرگ یا خانواده‌شان تماس بگیرند. وقتی که یک فیلم می‌سازید و درگیر مراحل ساخت هستید، خیلی سخت است که به نتیجه فیلم فکر کنید. محصول نهایی تقریباً شکل یک فکر یا احساسی را می‌گیرد که واقعاً قصد بیانش را داریم. امیدوارم مردم با آن حس ارتباط بگیرند و به آن جذب شوند و خود و زندگی خود را در آن ببینند. دست‌کم طرز فکر من این است. موضوع اصلی ورود به دنیاست. خیلی باحال است که وقتی بعد از تماشای فیلم با مردم صحبت می‌کنیم، بشنویم که می‌گویند: «من باید با مادربزرگم تماس بگیرم.» یا «باید با والدینم تماس بگیرم.» نمی‌توانم بگویم این را برنامه‌ریزی کرده بودم، اما از این نتیجه غافل‌گیر و خوشحال شدیم. این‌که این فیلم پا به جهان گذاشته است، جنبه شگفت‌انگیزی است، چراکه وقتی قصد شروع این فیلم را کردم، با خودم فکر می‌کردم که اگر بتوانم این فیلم را بسازم، به خودی خود یک معجزه است! آن وقت فکر کردم اگر مردم فیلمم را دوست داشته باشند، باز هم یک معجزه خواهد بود! اما این‌که مردم بعد از تماشای فیلم و تحت تأثیر آن کاری انجام دهند، این دیگر برایم غیرقابل پیش‌بینی بود. اما به نظر می‌رسد که تأثیر کاملاً مثبتی داشته است. به نظر من این‌که باعث شویم آدم‌ها نسبت به افراد زندگی خود احساس محبت داشته باشند، چیز خوبی است.

 

در حال حاضر، پروژه‌ای در دست دارید، یا برنامه‌ای برای آینده که بخواهید به خوانندگان بگویید؟

در حال حاضر، روی چند مورد کار می‌کنم. همه آن‌ها در مراحل اولیه هستند و درنتیجه، هنوز چیزی کامل شکل نگرفته است. تلاش برای پیدا کردن مسیرهایی که یک چیزهایی را با هم ترکیب کنم که حس شخصی داشته باشند و درعین‌حال، بزرگ و در دسترس باشند، برایم هیجان‌انگیز است. فیلم‌های مورد علاقه من آن دست از فیلم‌ها هستند که می‌توانند به طور هم‌زمان آن حس بزرگ/ سینمایی را داشته باشند. وقتی بتوانم این دو جنبه را با هم ترکیب کنم، هیجان خلاقانه به اشتیاق من برای فیلم‌سازی دامن می‌زند. روی چند پروژه با موضوع عمومی کار می‌کنم، اما همه آن‌ها نوپا هستند. امیدوارم به‌زودی پیشرفتی حاصل شود.

منبع:
filmint

مرجع مقاله